ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

ارزش پژوهش‌های بومی در بررسی خاستگاه و کوچ در فلات ایران


به کوشش: مهرداد ایران‌مهر


«ماکیاول» سیاستمدار ایتالیایی سدۀ 16، در کتاب «هنر جنگ» می‌نویسد،

«اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ و هویت او را در هم بشکن؛ و اگر فرهنگ او خدشه‌ناپذیر بود، تا آنجا که می‌توانی از دروغ بهره بگیر و آن را از پای در بیاور. چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری، دروغگویی بزرگترین اهرم برای پیروزی است.»


استعمار، سده‌ها با این شیوه و با پیروزی نسبی، کام به در هم کوبیدن فرهنگ و هویت مردم قارۀ کهن و به ویژه ایرانیان یافته است. امروز در برابر پا گرفتن کشش مردم ایران و به ویژه جوانان به سرگذشت نیاکان خود، استعمارگران از ترس گسترش شتابان آن و برپایی دوبارۀ توان تاریخی قارۀ کهن، و برای درهم کوبیدن یا خنثی کردن این کشش، بار دیگر شیادان حرفه‌ای را به کارزاری سرنوشت‌ساز فرستاده و با نام‌های استاد، مورخ، نویسنده، مجری تلویزیونی و... به میدان آمده و هر روز از آستین گشاد خود دروغی نو بیرون می‌آورد و آن را به سوی مردمانی که از همه جا بیخبر نگهداشته شده، اما پاک و جستجوگر مانده‌اند، هدف می‌گیرد.


ما ایرانیان، تاریخ سرزمین خود را بد آموخته‌ایم و هنوز هم بد مى‌آموزیم. تاریخ میهن ما را دیگران نوشته‌اند، نه خودمان. ما میراث مادران و پدرانمان را از دریچۀ چشم دیگران نگریسته‌ایم؛ و این دیگران نیز، بیشتر نه تنها بیگانه، که دشمن بوده‌اند. کتاب‌هاى تاریخ دبیرستان و دانشگاه و همچنین نام آقای هرودوت یادتان مى‌آید؟ در کتاب‌هاى درسى و غیردرسى ما، بخش بزرگى از تاریخ ایران را فقط از دهان همین شخص روایت مى‌کنند.

شوربختانه از این دست روایتگری‌های غربى و نیز پیروان ایرانى آنان کم نداریم. گناه از دیگران نیست، خودمان غافل بوده‌ایم و در نتیجه با گره‌هاى کور و معماهایى در روایت تاریخ میهن خویش روبرو گشته‌ایم. برای برخورد صحیح با این دشمنی‌ها، نیاز است که هر جوانی در کار خود کارکُشته‌تر شود، هم در جغرافی و تاریخ و هم در گرایش‌های تاریخ و تاریخ اجتماعی، تا بتوانیم راهی نوین را برای آیندگان بگشاییم.


افسانۀ «کوچ آریاییان به ایران»، از تاریخ‌نگاران اروپایى به گوش ما رسیده است. بیشتر این تاریخ‌ها، مردمان ایرانی را بازماندگان آریاییانی می‌دانند که از سرزمین‌های دوردستِ شمالی به سرزمین کنونی ایران کوچیده‌اند!

بیشتر نوشته‌های تاریخی کنونی، داستان این کوچ را تنها با چند جملۀ کوتاه و گنگ به پایان رسانده‌ و آن را به درستی بررسی و تحلیل نکرده‌اند.

در این متن‌ها، بیشتر به رسم نقشه‌ای با چند پیکان (فلش) کج و راست در آن بسنده شده که از سیبری و و نیز اطراف دریای کاسپی به میانۀ فلات ایران کشیده شده است!



از خاستگاه این کوچ‌ها نیز، در گسترۀ پهناوری از غرب و شمال و مرکز اروپا تا شرق آسیا، دریای بالتیک، اسکاندیناوی، دشت‌های شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال نام برده شده است! چنین دامنۀ گسترده‌ای، خود نشاندهندۀ سستی آن دیدگاه‌ها و کمبود برهان‌های آورده شده برای آن است.

در همین باره، در پژوهش‌های میدانی نیز‌ باشِشگاه‌هایی کهن در آن سرزمین‌ها یافت نشده است.


بنابراین گمان نمی‌رود که مردمان روزگار باستان، سرزمینِ با اقلیم معتدل ایران را نادیده گرفته و در سرزمین‌های همیشه یخبندان سیبری روزگار گذرانده باشند. در باورهای ایرانی، «شمال - اَپاختر» جایگاه اهریمن و دیوان و نابکاران، و درِب دوزخ (زَمهَریر، جای سرد) است.

ایرانیانی که همواره به سرزمین مادری خود عشق ورزیده‌اند، چنانچه سرزمین‌های شمالی خاستگاه آنان بود، هرگز دربارۀ آن چنین سخن نمی‌راندند.

خوشبختانه در دهه‌هاى اخیر، گروهى از پژوهشگران ایرانی کمر همت بسته‌اند که دلیرانه در برابر این فرضیه‌هاى وارداتى بایستند و خود به آزادگی در تاریخ ایران به کاوش بپردازند. یکى از اینان دکتر جهانشاه درخشانى است که دسترنج سال‌ها تلاش او در راه روشن کردن نقاط تاریک تاریخ ایران، در جلد 3 و 4 «دانشنامۀ کاشان» به چاپ رسیده است.


گفتگوی امیرحسین رسائل با دکتر جهانشاه درخشانی در روزنامۀ شرق - 1383:


http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/5276-aryaei-ha-az-shomal-nayamadand.html

http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/5277-tamadoni-ke-bayad-az-no-shenakht.html



بر پایۀ آنچه دکتر درخشانى مى‌گوید، به آسانی می‌توان فهمید پایه‌هاى تاریخ رسمى کنونی ایران - که ده‌ها سال به روایت از اروپاییان، در کتاب‌هاى درسى‌مان خوانده‌ایم - بر بنیانی سست بنا شده است. زیرا آنچه غربیان دربارۀ کوچ کسانی به نام «آریاها» از خارج از ایران به پهنۀ این سرزمین مى‌گویند؛ به بسیارى از پرسش‌ها، پاسخی روشن و درخور نمى‌دهد.

برای نمونه، نوشته‌های ایشان همواره با چنین جملاتی آغاز می‌شود،

«[همانگونه که همگان می‌دانند]، آریاها در فلان زمان به ایران کوچیده‌اند(!)، بنابراین ...»؛

و این گفته‌های گنگ و ناروشن، همیشه برهان و بنیان سخنان پسین ایشان قرار می‌گیرد!

به هر روی، پیداست که ایرانیان «به ایران» کوچ نکرده‌اند، بلکه «در ایران» و «از ایران» به دیگر جاها کوچیده و در سرزمین‌های گوناگون - به ویژه غرب سرزمین خود - پراکنده شده‌اند.


و اما، باید پرسید چرا آن آریاییان به سوی چین و هند نرفتند، و به سوی باختر به راه افتادند. پیروان فرضیۀ کوچ «به ایران»، برای این پرسش پاسخ درستی ندارند، زیرا که در واقع ایرانیان از شمال آسیای میانه و پامیر کوچ را آغاز نکردند، که از آنجا به چپ و راست و بالا و پایین پراکنده شوند. ایرانیان با دگرگونی آب‌وهوا و بهتر شدن زمین برای زیستن و فزونی یافتن شمار انسان‌ها و کمبود جا در زمان‌های بسیار دور، به چهار سوی سرزمین خود (فلات ایران) کوچیده‌اند.


و باز پرسش اینست، از کجا؟

در حدود بیش از 20 هزار سال پیش و هنگامۀ میان دو یخبندان بزرگ واپسین زمین، آب و هوای زمین اندکی گرمتر شده و بایستگی بیشتری برای زیستن یافته است. در این زمان، ایرانیان از ایران به چهار سوی سرزمین خود کوچیده‌اند، از خاور به سوی هندوستان، از شمال به سوی روسیه امروز و قفقاز. سپس نیز این کوچ از باختر به سوی میانرودان و بالکان و یونان پی گرفته شده است، و از راه جنوب نیز دریا نتوانسته از جنبش و کوچ آنان جلوگیری نماید.

این کوچ، پیش از کوچ گستردۀ هنگام آغاز واپسین یخبندان بزرگ رخ داده است.

بنابراین، افسانۀ «کوچ آریاییان از دشت‌های شمالی آسیای میانه و قفقاز و اروپا به ایران» سراسر فریب و دروغ است. اروپاییان آن را ساخته‌اند، تا ایرانی‌ها نتوانند خود و تاریخشان را بشناسند. اگرچه خوشبختانه نشانه‌ها برای رو کردن دست این دروغ‌ها، فراوان است.


پیوند زیر را بخوانید (چگونگی آب‌وهوا و دریاهای باستانی ایران):


http://ghiasabadi.com/mohajerat.html



همانگونه که دیدیم، به روایت مدافعان فرضیۀ «کوچ آریایی‌ها»، مردمانی به این نام دوهزار سال پیش از میلاد به فلات ایران کوچ کرده و نخستین سلسله (ماد) را بنیان گذاشته‌اند. اگر این روایت را بپذیریم، آنگاه مى‌توان پرسید آیا پیش از ۷۰۰ پ.م، پهنۀ ایران برهوت و خالى از سکنه بوده است؟

پس آثار گوناگون و پرشماری را که در سیلک کاشان، شهرسوخته سیستان، تپه‌یحیى کرمان، شهررى و... یافت شده است، چه کسانى پدید آورده‌اند؟ رایج است که در پاسخ چنین پرسش‌هایى گفته می‌شود، پیش از کوچ آریاییان به ایران، مردمانی بومى در این پهنه زندگى مى‌کردند که یا به دست آریایی‌ها سرکوب شدند و یا در آریاها تحلیل رفتند!

اما آثارى که برای نمونه در سیلک پیدا شده، نشان مى‌دهد دستکم 6000 سال پیش مردمانى در آنجا مى‌زیستند که از پارچه‌بافى و گداخت‌ (ذوب) فلز و سفالگری و... آگاه بودند. پس پیش‌تر، تمدن‌هایى درخشان در پهنۀ ایران وجود داشته است.


دکتر درخشانى مى‌گویند: «در دوران یخبندان، بخش‌هاى بزرگى از فلات ایران به سبب سرماى زیاد، زیستگاه مناسبى براى زندگى آدمى نبود و ازین رو تراکم جمعیت در این پهنه کم بود. مى‌دانیم که تمدن‌هاى بزرگ ایرانى، همچون «یانیک تپه»(از 8000 سال پیش) در فلات ایران بنیادگذارى شده است ... بنابراین کهن‌ترین خاستگاه ایرانیان، جایى به جز فلات ایران و پیش از آن کف خلیج‌فارس، نمى‌تواند بوده باشد.»

پس این درست است که مردمان فلات به گونه‌ای فراگیر، یکبار در بیش از 20 هزار سال پیش و بار دیگر به هنگام واپسین یخبندان بزرگ زمین، از ایران برای یافتن جایگاه زیست بهتر به جنبش در آمده و هر گروهی به سویی که به آن دسترسی داشته، کوچیده است. بنابراین این مردمان از سرزمین ایران کوچیده و زبان خود را در شمال آسیا و هندوستان و اروپا پراکنده‌اند، و از همان زبان مادر است که گویش‌های ایرانی امروزین پدید آمده و نیز در سراسر جهان پراکنده شده است.


در چند سال گذشته، آنچه در کنارۀ رودخانه «سِن» از زیر زمین بیرون آورده شده، نشان می‌دهد که «گُل»ها 7000 سال پیش در آنجا می‌زیسته‌اند. این تپه هنوز هم به نامی ایرانی خوانده می‌شود. بنابراین نادرست است که بگوییم ایرانیان 7000 سال پیش، همزمان هم در ایران و هم در کنارۀ رود سن می‌زیسته‌اند. بنابراین، ایرانیان از خاور به راه افتاده (هزاره‌ها دورتر)، و نخست در ایران و سپس اندک‌اندک پس از گذر هزاران سال در کرانه‌های اروپا نشیمن گرفته‌اند.

از این رو، «کوچ از ایران» در زمانی بسیار دور آغاز شده است. همانگونه که آمد، در دورۀ یخبندان سراسر بخش شمالی کرۀ زمین را سرما و یخبندان فرا گرفته بود و به جز کرانه‌های بالایی اقیانوس هند، دریای عمان و خلیج فارس که ماندگاری و تکامل گونۀ انسان را پشتیبانی می‌کرده است، سرزمین‌های شمالی شایستگی چندانی برای زندگی نداشته‌اند.


این سخن را از آن رو پیش کشیدیم که خوانندگان گرامى با تازه‌ترین دیدگاه‌هایی که دربارۀ تمدن‌هاى باستانى خاورمیانه - و از جمله ایران- ارائه شده است، بیشتر آشنا شوند و آنچه را که در کتاب‌هاى کنونی تاریخ آمده، آخرین حجت و برهان نشمارند و زین پس با دیدی نو به سرزمین و تاریخ خود بنگرند.

باشد که از این رهگذر، چهرۀ پنهان حقیقت روشن شده و «تاریخ» آینه‌اى راستگو گردد.



یاری‌نامه‌ها:


- دروغ مهاجرت آریایی‌ها به ایران

- ایران، سرزمین همیشگی آریاییان

- تاریخ خاورمیانه را از نو باید نوشت


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد