گردآوری و تنظیم: مهرداد معمارزاده طهران (ایرانمهر)
برگرفته از: دانشنامۀ کاشان - جلد 3 و 4، دکتر جهانشاه درخشانی
https://www.balatarin.com/permlink/2015/7/12/3912908
نام کهن ایران «خوینگ ایرَثَه وَئِیژَنگه»،
در جنوب خاوری ایران، پیرامون سیستان و کرمان مردمی میزیستند که در 6 تا 5 هزار سال پیش دارای فرهنگ و تمدنی پیشرفته بودند.
این مردم، سرزمین خود را «خوَنیرَثَه» مینامیدند به معنی «چرخ خورشید»، که در فرهنگ هند نیز به نام «سَکرَهوَرتین (چرخ گردون)» آمده است. پارۀ دوم نام خوَنیرَثَه، یعنی «رَثَه (چرخ)»، در سندهای سومری به گونۀ «اَرَتَه» برگردانده شده که همان سرزمین «چَخرَه» اوستایی است.
پارهای کالاهای بازرگانی گرانبها مانند زرّ، سیم، عقیق و سنگ لاجورد، از اَرَتَه به میانرودان صادر و در برابر «غلات» وارد میشد*. شهر اَرَتَه دارای حصارهای کنگرهدار هفترنگ، و یکی از آنها از سنگ لاجورد بود. در این شهر، رودی قابل کشتیرانی روان بود و کاخی وَرجاوند از سنگ لاجورد در آن قرار داشت.(*در پی بروز یک خشکسالی شدید/ دوران پس از 3200 پ.م)
میان اَرَتَه و سومر بارها کشمکشهایی روی داد و شاهان سومر بر اَرَتَه تاختند. نام سرزمین اَرَتَه در متنهای پسین میانرودان دیده نمیشود. اما در همان پهنه، از سرزمین دیگری به نام «پَرَشی» نام برده میشود که باید با سرزمین کهن پارسها، پیش از گسترش بخشی از آنان به اَنشان (فارس امروز)، یکی باشد.
به همین روست که پارسها خود را روزگاری «اَرتَهایی» میخواندند.
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/06/21/post-13
در متنهای سرزمینهای میانرودان تا مصر (هزارههای چهارم تا یکم پیش از میلاد)، میتوانیم آثار بسیار ارزشمندی از جمعیتهای ایرانی بیابیم که از خاستگاه ایرانی خود به چشماندازهای دوردست خاور نزدیک رفته یا به آنجا تاختهاند، و فرآوردههای ایرانی را با خود به ارمغان بردهاند.
نام ایشان به همراه فرآوردهها و سرزمینشان، در بسیاری موارد با نامهای آریایی در متنها و حتی زبانهای بیگانه ثبت شده است.
***
اَرتَهاییها، مردم سرزمین اَرَتَه
سرزمین «اَرَتَه» در خاور ایران قرار داشت و دارای ثروت افسانهای زر، سیم، عقیق و سنگ لاجورد بود.
امروزه جای سرزمین اَرَتَه را در خاور ایران قطعی میدانند. یوسف مجیدزاده نخستین پژوهشگری بود که بر پایۀ نشانههای موجود در یکی از کهنترین متنهای سومری، که گذرگاه سفر از اوروک تا اَرَتَه را توصیف کرده است، به این واقعیت پی برد.
اگرچه، یکی دانستن جایگاه «اَرَتَه» با محوطههای یافت شده در درۀ رود هلیلرود (جیرفت) در خاور ایران، نمیتواند قطعی باشد. زیرا ویژگیهای این شهر مانند پرستشگاه سنگ لاجورد، دیوارهای رنگارنگ و رود قابل کشتیرانی در میان شهر که در متن سومری آمده، با یافتهها نمیخواند.(؟)
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86_%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D9%81%D8%AA
در شاهنامه میبینیم، کیخسرو (کَیخُسرو) در پی افراسیاب به مُکران رفته و پس از شکست دادن شاه آنجا، از آب زِرِه میگذرد و به «کَنگدژ» میرسد. دریای زره در سیستان است و رود هیرمند به آن میریزد. این دریا همان هامون است که تا 1000 سال پیش هنوز 30 فرسنگ درازا داشت و گرداگرد آن آبادانی بود (نک: حدودالعالم)، ولی در دوران پیش از تاریخ اندازۀ بسیار بزرگتری داشت.
همین پهنه میتواند جای سرزمین «اَرَتَه» باشد که همانندیهای چشمگیری با کنگدژ دارد. برای نمونه، دیوار هفترنگ شهر اَرَتَه که یکی از آنها از سنگ لاجورد بود، با کنگدژ که آن هم دیواری از سنگ لاجورد داشت. کنگرههای دیوار شهر اَرَتَه با کنگدژ برابر است. هر دو شهر دارای زر و سیم و یاقوتاند و رود قابل کشتیرانی نیز در هر دو وجود دارد. گفتنی آنکه، ایرانیان کهن «اورشلیم (بیتالمقدس)» را که به دست آریاییان باختری (مردم سَلم) بنا شده بود، «کنگدژ هودج (کنگدژ هوخت)» میخواندند.
در جستجوی نامهای آریایی در سرزمین کیمَش، به تنها نام بازمانده از فرمانروای آن سرزمین برمیخوریم که به گونۀ «خوننینی» ثبت شده است. این نام میتواند به آسانی از ریشۀ آریایی و در پیوند با اوستایی «خوَن (خورشید)» به همراه پسوند آموری «نی» برگرفته شده باشد. نام خورشید، از عنصرهای بسیار معمول در نامهای کهن شخصی و جغرافیایی آریاییان بود، مانند «خوَرووَش (خورشید درخشان)» نام شاه آموری، یا «خوَنیرَثَه (چرخ خورشید)» نام اوستایی سرزمین ایران.
نامهای فردی آمیخته با عنصر اوستایی «خوَن» در میان قومهای آریایی خاور نزدیک کمیاب نیستند، مانند نامهای فردی خونشولگی، خونخوبشِه، خونینَنوم و خونکیبری که از قومهای آریایی مَرتو و آمورو بودند.(ص489)
نام سرزمین «اَرَتَه» نخستین بار در متنهای سومری آمده است و عنصرهای فراوان آریایی در آن به چشم میخورد.
حتی خود نام «اَرَتَه» آریایی است. در متنهایی که به خط میخی نوشته شده، واژۀ هندوآریایی «رَثَه (چرخ، ارابه جنگی)» به گونۀ اَرَتَه آمده است، مانند واژۀ اکدی «اِرَتی(یَـ)نو»(بخشی از زینافزار؟، گویا چرخ ارابۀ جنگی) و در زبان هیتی «اَرَتییَنّی (ابزار ارابه، بخشی از ارابه)» و همچنین «اَرَتییَنی» در متنهای شهر آلالاخ (در سوریه کنونی) از سده 16 تا میانه 15 پیش از میلاد که به خط اکدی نوشته شده است: «1؛/گیش/گیگیر؛ شِشَه توپخِه اَرَتییَنی»، به معنی «یک ارابه با چرخ ششپرّه».
در همین عبارت، میبینیم که واژۀ «شِشَه (شش)» و «اَرَتییَنی (چرخ)» هر دو از ریشۀ آریاییاند. به جز واژۀ اکدی «گیش (چوب، ابزار چوبی)»، «گیگیر» میتواند بازتاب واژۀ آریایی «وَرت (چرخیدن)» باشد که پس از دگرگونی /«و» به «گ»/، به *گیرد و سپس به گیگیر تبدیل شده، چنانکه در فارسی نیز واژه «گَرد» و «گَردونه» از همان ریشۀ «وَرت» است.
اینها جملگی از ریشۀ آریایی «رَثَه» گرفته شده است.
در کنار یافتههای باستانشناختی، شاهدهای واژگانی و زبانشناختی نیز گذرگاه گسترش «ارابه» را نمایان میسازد، که گونۀ دوچرخ آن در «ریگوِدا» و گونه ورزشی آن (برای مسابقهها) در اوستا آمده است. واژۀ هندوآریایی «رَثَه (چرخ، ارابه)» که در وداها به گونۀ «رَثیَه (منسوب به ارابه)»، «رَثَریَه (با ارابه رفتن)» و در اوستای نو «رئیثییَه (منسوب به ارابه)» در دست است، به زبانهای باستانی خاور آسیا راه یافته است.(ص1-540)
باید در نظر داشت که در خط میخی، نمایش واک «ر» در آغاز واژه ممکن نبوده، و پیش از نگارش «ر» ناچار از افزودن آوای تزیینی «اَ، ای» بودهاند.(سنجیده شود آوای تزیینی «ای» در نامهای خاص «[ای]نَنَه/ ایزدبانوی سومری» و «[ای]دیگنَه/ دجله» و نیز فارسی «اَرّادَه» برگرفته از آریایی «رَثَه/ چرخ»)
پس با فرو افتادن آوای «اَ» از نام اَرَتَه، همان ریشۀ آغازین «رَثَه» به دست میآید که خود با واژۀ فارسی «اَرّادَه» از نظر شکل و معنی برابر است.
اینَنَه، ایزدبانوی میانرودان را میتوان با ایزدبانوی «نَنَئیَه»(نَنَه[ای]یَه) برابر دانست که طبق روال معمول، آوای تزیینی «ای» به آن افزوده شده است. همسانی «نَئِنا» ایرانی با «آتِنَه» یونانی، و نیز اَنَهیت (ناهید) ایرانی با آرتمیس یونانی را که همان «نَنَه» ارمنی است، میتوان از متنهای کهن دریافت.
گمان میرود ایزدبانوی «نَنَیَه» در خاور و اَناهیتای ایرانی (آناهیتا و ناهید در فارسی نو)، به گونۀ دو ایزدبانوی جداگانه، ولی در کنار هم ستایش میشدهاند. ویژگیهای همتای اینَنَه و اَناهیتا، شاهدی بر یگانگی خاستگاه آنان است. «اَناهیتا»(اَرِدوی سورَه اَناهیتا) ایزدبانوی آبهاست. «اَناهیتا» همچنین نام ستارۀ ناهید نیز میباشد، همانگونه که اینَنَه نیز تجسم ستارۀ شب (ناهید) است.
گفتنی است که «اَناهیتا» همچنین تجسم ایزدبانوی عشق «ایشتَر/ اینَنَه» بوده، که وی نیز یادآور «نَنَیَه» است.(ص439)
«استار (ایشتر)» به معنای ستاره است. واژۀ «استوره» هم که به کار برده میشود و برای نمونه، «میگویند فلانی استورۀ زمان خود است» از همین واژه است؛ به این معنا که «او ستارۀ زمان خود است». واژهای دیگر هم در انگلیسی داریم که History است به معنای «تاریخ»، و این واژه هم با ستاره (استار) پیوند دارد.(دکتر محمدعلی سجادیه)
نام رود دِجله در سومری به گونۀ «(ای)دیگینَه» و در زبان اکدی به گونۀ «(ای)دیکلت» آمده، که در سومری به معنی «پرشتاب، رود روان» تعبیر شده است. این نام خاص، پس از افزودن آوای تزیینی «ای»(سنجیده شود تبدیل نَنَه به اینَنَه) و تبدیل /«ر» به «ل» و «ن»/(سنجیده شود تبدیل *آمور به آمول و آمون)، برگرفته از نامی کهن ایرانی است که در پارسی باستان به گونۀ «تیگرا (دجله)»، نگارش ایلامی «تیگرَه»، برگرفته از اوستایی «تیغرَه (تیز)» و «تیغری (تیر، پیکان)»(سنجیده شود با پارسی باستان «تیگرَهخَودَه /دارای کلاهخود نوکتیز/») آمده است.
شایان توجه است که نام پارسی میانه «اَروَند (دجله، رود تیز)»، در پیوند با ریشۀ اوستایی «اَئوروَنت (پرشتاب)» بوده و همین ویژگی «رودِ تند و تیز» را در بر دارد.(ص7-466)
***
ریشۀ آریایی «رَثَه (چرخ، ارابه)» برای نام کشور اَرَتَه، با شاهدهایی دیگر به ویژه ادامۀ حیات معنای این ریشه در طول تاریخ، تایید میشود. این نام جغرافیایی، از کهنترین دوران تا دوران اسلامی در خاور ایران و هندوستان وجود داشته است.
«خوَنیرَثَه (خونیرث)» نام کشوری در میان زمین بود که میهن آریاییان را در بر میگرفت. شش سرزمین دیگر در پیرامون آن قرار داشت.(نک: یسنا57-بند31، یشت10- بند15، وندیداد19-بند39 و ویسپَرد10-بند1)
تصور همۀ سرزمینهای جهان گرداگرد «خوَنیرَثَه»، شباهت به چرخ ششپره دارد. ریشۀ نام «خوَنیرَثَه» باید از آمیختن واژۀ اوستایی «خوَر(خورشید)» برابر با «خوَن (خورشید)» و در پیوند با واژۀ اوستایی «خوینگ (از آن خورشید)» در ترکیب با واژۀ «رَثَه (چرخ)» بوده باشد، که معنی «چرخ خورشید» از آن به دست میآید.
همین چرخ خورشید، نماد سرزمین و مردم آریایی بود که به شکل چلیپا جلوه کرده و از کهنترین دوران، یکی از نمادهای فرهنگ آریایی به شمار میرفت.
در میان «ویمَئیذیَه (میانۀ جهان)»، سرزمین «ائیریو-شَهیهنِم (ایران-شَهر)» جای گرفته است.
«ائیرینه وَئِیژَنگه»(سرزمینِ اَرّادهداران/؟) سرزمین نخستینِ مردمان ایرانی است، که البته در آسیای میانه، تاجیکستان، قفقاز و اینگونه مناطق (نوار جنوب روسیه) جای ندارد. این نام، پس از فراگشت چندهزار ساله، سرانجام به گونۀ «اَئیر/یَه/-وَن/گ/»، «ائیر-وَن» و «ایر-وان» در آمد که امروزه هنوز هم در نام پایتخت ارمنستان کنونی (ایروان /ایران/) بر جای مانده است.(وان /ان/: سرزمین)(پارسی باستانِ «ایرییَ...»)
میانۀ جهان، هستۀ میانی پهنهای چرخمانند به نام «خوَنیرَثَه (خوَنیرَث)» است. نام کشوری در میان زمین که میهن مردمان ایرانی بود و شش سرزمین دیگر پیرامون آن قرار داشت.(هفتکشور)
نامواژۀ «خوَنیرَثَه (خوَنیرَث)»(به معنای «چرخ خورشید»)، از آمیختن واژۀ اوستایی «خوَر (خورشید)»(*خوینگ: از آنِ خورشید [خوین-گ/ خوَن/ خوَر]) با واژۀ «رَثَه (چرخ)» به دست میآید.
پسوند «-گ» از پسوندهای مرسوم زبانهای باستانیِ حوزۀ قلمرو میانی است.(خوینگ) واژههای اکدیِ «/توگ/بَرسی(گ) (:بَند)»، «/توگ/بَرسیگَل (پیشانیبند بزرگ)»، «بَرسیگ/ بَرسی-گ (گونهای پوشاک، شال، شانه برای زبر کردن پارچه و باز کردن پشم)» (واژۀ «برُس /:شانۀ پهنِ سر/» هم از ریشۀ «پَرسَه /پارس/» است).(دانشنامۀ کاشان، ج3، ص304، پینویس)
ترکیب مادی «الف: خوَرِنَه (فَرنَه)» برگرفته از مفهوم «خورشید» از ریشۀ هندواروپایی (ایرانیِ کهن) «سوِل [کوِل، کوِر، خوِر] (خورشید، sol /solar/)» و واژۀ اوستایی «ب: خوَئینی (زیبا)»(پَهلَویِ «خوپ») نیز، میتوانند در پیوند با پارۀ نخست واژۀ «خوَنی-رَثَه» باشند.
نگارنده:
همانگونه که آمد، نام «خونیرث» از دو بخش «خوَ(ی)ن(گ)» و «(ای)رَثَه» تشکیل شده است.(خوین-ای-رثه)
چنانچه واژۀ ترکیبی «خون/یرث» را بررسی نماییم، درخواهیم یافت که واک «ی» در پیوند با آوای تزئینی «ای» بوده که پیشوند واژۀ «رَثَه» به شمار میرود، و از سویی نیز واک «ی» در واژۀ «خوین/گ» فرو افتاده و سرانجام به گونۀ «خو(-َ)ن» در آمده است.(واک «ی» در واژۀ خونیرث، پس از واک «ن» جای دارد، نه پیش از آن)
همچنین دیده میشود که آوای تزئینی آمده پیش از واژۀ «رَثَه»، واک صدادار «ای» است، نه «اَ». زیرا چنانچه این آوا «اَ» میبود، واژۀ خونیرث میبایست به گونۀ «خونرث» در میآمد. بدینگونه، وجود واک «ی» پس از «الف» آغازین در واژگانی چون «ایرییَ»(پارسی باستان)، «ایران»(فارسی نو) و... نیز توجیهپذیر خواهد بود.
از سویی نیز، با واژۀ نوینتر «اَئیرینه وَئِیژَنگه» روبرو هستیم که سپستر به گونۀ «ایران-و(ی)ج» یا «آریاوج؟» ثبت شده است. بنابراین، با دانستن مهتر و کهنتر بودن سرزمین خونیرث نسبت به ایرانوج، هم از نظر زمانی و هم مکانی، درمییابیم که شکل کامل این نام به گونۀ «خوینگ-ایرَثَه-وَئِیژَنگه» و به معنای سرزمین چرخ خورشید میباشد.
بدینگونه، بخشهای نخست و میانی واژۀ «خوینگ-ایرَثَه-وَئِیژَنگه (سرزمین چرخ خورشید)»، یعنی «خوینگ-ایرَثَه...» در واژۀ «خونیرث» و سپستر دو بخش میانی و پسین آن یعنی «...ایرَثَه-وَئِیژَنگه» نیز در واژۀ «ایر(ان)وج» جلوهگر شده است.
بنابراین نام کنونی ایران، با فرو افتادن واژۀ «خوینگ» از آغاز واژۀ ترکیبی «خوینگ-ایرَثَه-وَئِیژَنگه»، به گونۀ «ایرَثَه-وَئِیژَنگه» و سپس «اَئیری(ن)ه-وَئِیژَنگه»(با گرفتن معنای «سرزمین اَرّادهداران») در اوستایی و آنگاه به گونۀ «ایرییَ...» در پارسی باستان و سپس نیز «اِیران»(مانند خوانش واک «ی» در واژۀ پیدا) در پهلوی و «ایران» در فارسی نو (دری) در آمده است.
از این رو، میبینیم که خوانش واژۀ مبهم و تازهساختِ «آریا» با آنچه در فراگشت بالا آمد، همخوانی ندارد.(کاربرد واژۀ آریایی در این رشته نگاشتهها، تنها به دلیل رعایتِ وفاداری به متن اصلی و نیز مصطلح بودن کنونی کاربرد آن بوده است)
http://kuroshebozorg.blogsky.com/1393/07/18/post-57
کهنترین اثر نشان چلیپای شکسته که نمادی آریایی بوده، بر روی ظرفی سفالی از تمدن سامَرَه (هزارۀ هفتم تا آغاز هزارۀ ششم پ.م) یافت شده است. این نماد، بُن میانرودانی ندارد و اصولا چرخ خورشید در آنجا هرگز پیشینهای نداشته است. در حالی که در ایران کهن، چرخ خورشید مفهومی فرهنگی داشته و حتی نام کهن سرزمین ایران، «خوَنیرَثَه (چرخ خورشید)» بود که نشانی آشکار از همین فرهنگ است.(فرتور پیوست - 1)
شایان توجه آنکه، نماد همگونی به شکل چلیپای ساده نیز در آثار هنری دوران پیش از تاریخ میانرودان به کار میرفته است و سپس یکسره کنار گذارده میشود، تا اینکه در دوران چیرگی قوم آریایی کاشی بر میانرودان، این نشان یکبار دیگر به نام نماد «خدای خورشید» به هنر میانرودان بازمیگردد؛ از این رو، به «چلیپای کاشی» شهرت دارد. در دوران آشور نو، چلیپای ساده از قوم کاشی گرفته شده و گویا نماد «شَمَش (خدای خورشید)» بوده است.(ریشه واژۀ شمس در عربی)
نماد خورشید و چلیپای ساده در چَتَلهویوک آناتولی در نقاشیهای دیواری از آغاز هزارۀ ششم دیده شده است. نمونههای دیرینی از نماد چلیپای شکسته در تلباکون فارس (در نزدیکی تخت جمشید) بر روی تندیسهای کوچک (میانۀ هزاره چهارم پ.م) و نیز گونهای چلیپای ساده و چرخ خورشید بر روی مهرههای سفالی (هزارههای پنجم و چهارم پ.م) نقش بسته است.(ص234)
در نیمۀ دوم هزاره چهارم، چلیپای شکسته و ساده از نقشمایههای سفالینههای دوران یکم باستانشناختی شوش به شمار میرفت. همین نماد در دیگر تمدنهای کهن ایران، برای نمونه در اسماعیلآباد قزوین (هزارۀ 5 پ.م) و در تپهسیَلک کاشان (3000 پ.م) و نیز بر روی جام زرّینی در افغانستان (هزارههای سوم تا دوم پ.م) به فراوانی به چشم میخورد.
نماد چلیپای شکسته در دورانهای پسین (هزارۀ دوم پ.م) در سرزمینهای دیگر، از جمله در قبرس (دوران آهن) و دژ باستانی مِتزامور در ارمنستان نیز دیده شده است.(ص235)
اگرچه برای «خوَنیرَثَه» ریشههای دیگری نیز میتوان یافت، ولی باید گفت که همان ترکیب «چرخ خورشید» بیشتر باید درست باشد. زیرا این معنی و نماد آن در فرهنگ آریایی ریشۀ تاریخی دارد. واژۀ «رَثَه» و نمایش نمادین سرزمینهای جهان به گونۀ یک چرخ که «خوَنیرَثَه»، میهن آریاییان، در میان آن قرار گرفته است، در اوستا و متنهای هندی همچنان پا برجا و نمایان است.
در فهرست کشورهای اوستا، در میان شانزده سرزمین اَهورایی، از سرزمین «چَخرَه» نیز نام برده شده است. سدهها پس از این، در زبان فارسی از این ریشه واژۀ «چَرخ» برخاسته است. چَخرَه و چَرخ نام یکی از شهرهای خراسان در شمال نیشابور و همچنین شَرغ، شهری در نزدیکی بخارا، و جای دیگری در نزدیکی غزنین بوده است.
همۀ این نامها، بر ادامۀ حضور واژۀ «رَثَه (اَرَتَه)» در خاور ایران گواهی میهد. این نامها با وجود دگرگونیهای رخ داده در زبانهای ایرانی، با همان معنای آغازین خود تا امروز بر جای مانده است.
***
«چَرخ»، این واژۀ تاریخی آریایی، در فرهنگ هندی کهن نیز دیده میشود.(فرتور پیوست - 2)
در زبان هندوآریایی و وِدایی، واژۀ «سَکرَه» یکبار به معنای «چرخ ارابۀ جنگی» است و بار دیگر معنای «دایره» و نیز معنای «نماد خورشید» و «چرخ خورشید» و یا «چرخ (گردش) سال» را میدهد. واژۀ سَکرَه نماد «سَکرَهوَرتین (او که چرخ را میگرداند)»، پادشاه جهان در هندوستان بوده است.
بنا بر تاریخ جهان هندیان، دوازده شاه جهان یکی پس از دیگری در هر نیم گردش چرخ زمان، در جایی فرمانروایی میکردند. نامدارترین آنان سَکرَهوَرتینها بودند که بر شاهنشاهی بزرگ «بهَرَتَه (بهاراتا)» فرمان میراندند. هرگاه یکی به فرمانروایی میرسید، چرخ وی در همه سوی آسمان به گردش در میآمد و شاه با سپاهش به دنبال آن میشتافت. «سَکرَه» یکی از هفت چیز گرانبها و جادویی است که از آن اوست.
از جمله چیزهای دیگر، «اَسوَه (اسب)» و «مَنی (سنگ گرانبها، گردنبند زینتی)» است. کشور «اَرَتَه (رَثَه=سَکرَه)» چه بسا سرزمین فرمانروایی این شاه بوده که خود پارهای از شاهنشاهی بزرگ بهَرَته به شمار میرفته است.
نام سرزمین «سوبَرتو»(سوبارتو) نیز که در متنهای میانرودانی بارها آمده است، میتواند در آغاز به گونۀ «سوبَهَرَته، سوبهرتَه و سوبهَر» به معنی آراسته، یا «سوبهرتی» در پیوند با اوستایی «هو-فرَبِرِئیتی» به معنی خوشنقش بوده باشد. نگارش دیگر نام این سرزمین، به گونۀ «سوبور» نیز میتواند برگرفته از آریایی «سو-بهور» به معنی خوشحرکت باشد.(همانند بهَرَتَه در وِداها)
پذیرفتن ریشهای آریایی برای نام کشور «سوبَرتو»، با این واقعیت پشتیبانی میشود که در متنهای کهن، «سوبور» به صورت هوبور یا خوبور نیز آمده و این دگرگونی آوایی در سومری امری یکسره ناشناخته بوده است. در حالی که تبدیل /«س» به«هـ»/ و نیز واژۀ /سو به هو/ (:خوب) در زبانهای هندوایرانی یک روال کلی به شمار میرود.
ساکنان سرزمین سوبَرتو، یا دستکم بخشی از آنان، «مردم سو (مردم خوب)» نامیده میشدند.
نظر عمومی زبانشناسان بر اینست که دگرگونی «س» به «هـ» در دوران پسین صورت گرفته است، مانند دگرگونی «اَسورَه» به «اَهورَه/مَزدا/ (سرور دانا)»، «سور به هور»(خورشید) یا «سومَه به هَئومَه»(گیاه و نوشابۀ جاودانگی). اگرچه که زمان واقعی تبدیل /«س» به «هـ»/ در زبانهای ایرانی روشن نیست. زبانشناسان نیز در این زمینه همسخن نیستند، به ویژه که در برخی زبانهای ایرانی هنوز گونۀ «س» بر جای مانده است، مانند واژۀ کُردی «ماسی (ماهی)».
در نیمۀ هزاره سوم، شاهد یک نام ایرانی در متنهای اکدی هستیم که در آن دوران کهن، ویژگی «هـ» را داراست. این نام، از آنِ شاه آموری «خوَرووَش» است که کهنترین نام شخصی ثبت شده از این قوم میباشد (سدۀ 23 پ.م)، و گمان میرود برگرفته از ریشۀ ایرانی «*هُوَر-اوشَه» یا «*هُوَر-اووَسَه» یا «*هُوَر-وَشو» بوده و در بخش نخست آن، واژۀ اوستایی «هوَر (خورشید)» به چشم میخورد.
همچنین در گاثَههای (گاهان) اوستا، دگرگونی «سَپتَه (هفت)» به اوستاییِ «هَپتَه (هفت)» و نیز اکدی «هَپتَهرَه»(واژهای در پیوند با پرورش اسب)(خاور نزدیک، نیمۀ هزاره دوم) انجام پذیرفته بوده است. پس چه بسا در برخی گویشهای ایرانی، این دگرگونی آوایی بسیار پیشتر صورت گرفته بوده باشد.(ص106)
***
خاستگاه آریایی نام سرزمین «اَرَتَه» و همچنین تعیین جای آن در خاور ایران، با روایتهای کهن دیگر نیز استوار میشود.
هرودت میگوید، در دوران کهن پارسها خود را «اَرتَهایی» نیز مینامیدهاند. پیش از هرودت هم، نام «اَرتَهیییوت» نام قومی ایرانی به شمار میرفت. هلانیکوس این قوم را ساکنان سرزمینی پارسی به نام «اَرتَهئیَه» دانسته است.
افزون بر آن، یونانیان ساکنان سرزمین بَریگَزَه را «اَرَتی، آراخوزی و گَندارِهیی» میخواندند، که در شمال سرزمین آنان «بلخیهای جنگجو» میزیستند که همان باکتریها باشند.(«بَختان /بلخ/»[باکتر، دگرگونیِ «ر» به «ن»] - جایگاه «باختریا[نا] /متفاوت با باکتر/» در شمال قفقاز است)
منابع دفتر یکمِ دانشنامۀ کاشان - جلد 3
- منابع دفتر یکمِ کتاب «آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان»، دکتر جهانشاه درخشانی (به جز پینویسها/ پاورقی):
فهرست اختصارات، فهرست منابع فارسی و عربی، فهرست منابع لاتین، و نمایهها شامل «نمایۀ عمومی، نامهای جغرافیایی، نام قومها و ملتها، نام خدایان و ایزدان، واژهها و نامهای آریایی کهن، واژهها و نامهای آریایی در زبانهای بیگانه، واژهها و نامهای ایلامی، واژهها و نامهای سومری، واژهها و نامهای اکدی، واژهها و نامهای سامی باختری، واژهها و نامهای مصری»، به عنوان دفتر دوم و جلد 4 این دانشنامه (482 صفحه) به طبع رسیده است.
- دانشنامۀ کاشان، جلد 3 و 4:
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/page/danesh-nameh
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/92
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/97
فرتور پیوست - 1:
فرتور پیوست - 2:
با سلام در مورد تندن جیرفت باید بگم که رود هلیل که سومین رود ایران است چطور میگید اون زمان قابلیت کشتیرانی نداشته .و اون زمان کویر لوت دریاجه ی بوده ک کنار شهر قدیم جیرفت بوده و مهم ترین دلیل که میگن جیرفت همون ارته است پیدا شدن خط قدیمی تر از میخی و معبدی با ار تفاع حدودیه ۸۰ متر ک قدیمیترین معبد پیدا شده است .و پیدایش ظروف سنگی با حکاکی دقیق که داستان جنگ مارو عقاب اکدی به وفور روی ان حک شده است
با سلام شاید در زبان کردی به این دلیل س تبدیل به ه نشده چون کردستان منطقه کوهستانی بوده و ارتباط آن با دیگر اقوام آریایی فلات ایران کم بوده با توجه به امکانات آن زمان و وسعت فلات ایران باعث تفاوت های جزعی در زبان های آریایی همچون مازنی گیلکی کردی بلوچیفارسی بلوچی و غیره شده خواهش میکنم در در مورد قوم های تات ولک که اطلاعات ان کم هست یک مقاله بزارید
اختلافات جزیی در گویشهای ایرانی که همگی همریشه هستند، امری طبیعی است. دربارۀ تات و لک به تارنمای «ایران بزرگ» بروید که پیوند کمکی آن در سمت راست صفحۀ همین دیدارگاه موجود است.
آیا یهودیان صهیونیزم ادعای درستی از مال خود دانستن چلیپا دارند؟ به این معنی که احتمالا عفاید و یا مذهب ایرانیان در محدوده ی اعتقادی " چرخ خورشید " را یهودیزم بدانند؟ اگر چنین باشد باید باقی مانده ی یهود در قلب ایران را باقی مانده ی زبانی و قومی ی همان نسل معتقد به چرخ خورشید بدانیم! لطفا راهنمایی کنید.
این نماد هیچ ربطی به یهود ندارد.
ویل دورانت (یهودی): تاریخ یهود از زمانی آغاز میشود که ایشان به دست کوروش از بابل آزاد شدند.