![]() |
اشاره به دودمان گمشدۀ ایرانی (۳) |
سورنا فیروزی سلسله مقالات تاریخ ماد کهن و دودمان آسووا - ۳ اشاره به دودمان گمشدۀ ایرانی در سندهای هیتیایی و سریانی در شمارۀ یک از این سلسلهمقالات نوشتیم، پیش از برقراری حاکمیت دیاکو در هگمتانه، اسناد تاریخی گوناگون از موجودیت سیاسی «دو دورۀ کهنتر شاهی ماد»، «حاکمیتی از یک دودمان فراموششدۀ ایرانی» و «یک دورۀ مردمسالار در ماد» گزارش میدهند. بازۀ زمانی این دورهها از طریق آمارهای ثبت شده در اسناد، به ترتیب حدود ۲۲۶۶-۲۰۲۰ پ.م برای ماد یکم، ۲۰۲۲- ۸۱۶ پ.م برای دودمان آسّووا، ۸۱۵-۷۰۸ پ.م برای دورۀ ماد دوم ۷۰۷-۷۰۰ پ.م برای حاکمیت مردمسالار ماد به دست میآیند، که حاکمیت دیاکو از سال ۶۹۹ پ.م آغاز میشود. در شمارۀ دوم نیز به سنگبرجستۀ «سرپل ذهاب» اشاره کردیم و گفتیم که این کتیبه یکی از اسناد باستانشناختی برای تائید موجودیت دودمان آسّوواییها به شمار میآید. اینک بخش سوم این مجموعه نگاشته: بنا بر گزارشهای هیتیایی، در برابر هیتی قدرتی به نام «آسّووا (Assuwa)» وجود داشته است که بسیاری از شهرهای حوزۀ غربی آناتولی چون «تروی» را شامل میشده است. این گزارشها، نگارش بومی نام سرزمینهای ایرانی یاد شده را نشان میدهند. برای مثال، «لوکّا (Lukka)» در برابر حالت یونانی «لوکیا (Lycia)» (لیکیه) و «کرکیجا (Karkija)» در برابر «کاریا (Carria)» (کاریه) (همان کرکَ یا کرخَ سپسین در پارسی هخامنشی) و... از جمله این بومنگاری ایرانی میباشند که در شمار سرزمینهای آسّووا، یاد گشته است. آسّووا در اسناد هیتیایی، همان قدرتی معرفی شده که در بر دارندۀ سرزمینهای «تراویسا (Taruisa)» (تروآد [Troad] یونانی) و «ویلوسَ/ویلوشَ (Wilusa)» (ایلیوس [Illious]، همان تروی/تروآ یونانی) بوده است. قدرتی که با مردمان «اَخییَوَ (Ahhiyawa)» (آخهاییها [Achaeans] یا یونهای اروپا) در غرب سرزمینهای خود درگیر بوده و دقیقا با مورد درگیری آسیاییها (ترواییها) و آخهاییها (هلنیها)، از جهات بومنگاری و زمانی هماهنگی میکند. در سه نامۀ هیتیایی، به نامهای تاواگالاوا، ماناپا-تارهونتا و میلاواتا، بارها نام شهر ویلوسَ و شخصیتهای آن چون «پیامارادو (Piyama-Radu)» (مطابق با نام یونانی شدۀ پریاموس [Priamus] در سندهای یونانی) و «الکساندو (Alaksandu)» (برابر الکساندر یونانی و اسکندر پارسی، نامی رایج در تروی که نام دیگر «پاریس» یکی از شاهزادگان این شهر نیز بود) (۱)، ما را در همسان بودن «ویلوسَ» مورد اشارۀ هیتیاییان ایرانیتبار و «ایلیوس» (تروی) اسناد یونانی، مطمئنتر میسازد. حال با توجه به نگاشتههای نصفه و نیمۀ هرودودت دربارۀ مختصات و هویت سرزمین «آسیا (Assia)» و آنکه پارسیان به دوران هخامنشی، آن را ملک و دارایی خود و یک هویت در برابر یونانیان میشناختهاند، و نیز با توجه به این مورد که این یورش در سندهای دیودور (کتابخانه تاریخ، کتاب دوم) و ائوسبیوس (کرونیکل/ Chronicle)، به صورت تجاوز یونانیان به قلمرو ایرانیان شناسانده شده و هرودت نیز کینۀ پارسیان از یونانیان را در آن جستجو کرده است، بنابراین میتوان چنین برداشت نمود که «آسّووا» (ریشۀ واژه آسیا بنا به نظر بوسرت) (۲)، نام رسمی کشور دودمان مورد گفتمان بوده است. نامی که دیودور و ائوسبیوس نیز در نگاشتههای خود آن را به صورت حاکمیت نینوس و دودمان او بر آسیا عنوان کردهاند. اکنون میتوان درک نمود که هرودوت از چه روی اینچنین نگاشته است: (۳) «... ۳- به این ترتیب، تا این زمان (ربایش هلن توسط اسکندر یا پاریس تروایی)، هر دو قوم (آسیاییها و یونانیان)، متقابلا و به طور مساوی به ربودن اشخاص مشغول بودند. ولی از این زمان، یونانیان مرتکب تقصیری بزرگ شدند. زیرا پیش از آنکه آسیاییها به اروپا هجوم برند، آنها خود پیشگام شدند و جنگ را به آسیا منتقل کردند؛ و به باور پارسیان، اگرچه ربایش زنان از کردارهای ناشایست به شمار میآید، اما تحت تاثیر آن قرار گرفتن و قصد انتقامگیری، کاری دور از خرد و اندیشه است. چه افراد عاقل و بصیر هرگز در اندیشۀ زنان ربوده شده نمیباشند. زیرا به نظر آنان، اگر این زنان خود(شان) خواهان ربوده شدن نبودند، هرگز آنان را نمیربودند. پارسیان باور دارند که وقتی زنان آسیایی ربوده شدند، ... مردان آسیا واکنشی نشان ندادند. در حالی که، یونانیان به خاطر یک زن از اهل لاکدمون، دست به لشگرکشی بزرگی زدند و به آسیا هجوم آوردند و دولت پریام را سرنگون ساختند. به همین جهت، آسیاییها همیشه در این اندیشه بودهاند که، یونانیان دشمن آنانند. علت این طرز تفکر آنست که پارسیان، آسیا (غرب آسیای خرد که در عصر مفرغ به سر میبرد) و ساکنان نامتمدن آن را از خود میدانند و اروپا (ساحل غربی اژه) و سرزمین یونان (آرگوس و موکنای) را سرزمینی غیر از خود تشخیص میدهند. ۴- این بود جریان رخدادها به شرحی که پارسیان برایمان نقل کردند. پارسیان باور دارند که خاستگاه خصومت و دشمنی آنان با یونانیان، اشغال ایلیون به وسیلۀ ایشان بوده است.»
چنانکه آشکار است، نام هویت خاوری مورد یورش قرار گرفته در سند هرودوت و نیز باور پارسیان، «آسیا» بوده است. همان موردی که در سند هیتیایی، «آسّووا» نگاشته شده و مطابق با فرمانروایی دودمان ایرانی یاد شده در سندهای دیودور و ائوسبیوس است. شاید اکنون دریابیم که یکی دیگر از عوامل جایگزینی نام «آسوریا (Assyria)» (آشور) به جای «آسّووا» در برخی سندها، میتوانسته نزدیکی این دو نام به یکدیگر (در کنار نزدیکی خاستگاه و کانون قدرت هر دو در شمال میانرودان و تاثیر خاطرۀ نزدیکتر آشوریان بر اذهان) بوده باشد. (بیرونی در آثارالباقیه، فهرستی به نام آثور دارد که نام شاهان آسووا در آن درج شده، نه آشور) درگیری هیتیاییان با آخهاییها بر سر «ویلوسَ» در نامۀ تاواگالاوا نشان میدهد که، میان هیتی، آسّووا و یونانیان درگیریهای بزرگی وجود داشته است. درگیریهایی که در نهایت با توجه به دستیابی آخهاییها بر تروی (۱۱۸۴-۱۱۸۳ پ.م) و نابودی هیتی به فاصلۀ پنج سال پس از آن (۱۱۷۹ پ.م)، از پیروزی قدرت باختری (اتحادیۀ آخهایی-هلنی) آگاهی میدهد. اما اشاره به هویت «نینوسیان»، در متنی دیگر نیز دیده میشود. متنی سُریانی که رویدادهای سقوط آسّوواییها (آسیاییها یا نینوسیان) را چنین مینویسد: (۴) «به سال پانزدهم فرمانروایی سَردَنا (همان سردناپال در سند یونانی، فرجامین فرمانروای دودمان نینوسی یا آسّووا)، خیزش اَربَکس شاه مادای، استانهای حلوان و همدان را فراگرفت. این استانها در خاور بیت-گرمی جای داشتند. اربکس قصد داشت به تدریج ولایات تابعۀ آشور (آسّووا در سند هیتیایی) را به قلمرو خویش منضم کند. (شرح کامل این نبردها در کتاب دوم دیودور ثبت شده است) در متن آمده است که نیروی ماد و استحکام فزایندۀ دژهای آن سرزمین، مادستان را برای فرمانروای آشور (آسّووا) دستنیافتنی کرده بود. بدین ترتیب، اربکس تا سرزمین گرمی پیش تاخت...». سپس سخن از لشگرکشی اربکس به سرزمین «گرمی» و تصرف آن به میان میآید. در ادامه این طور نوشته شده، «گرمی جایگاهی بوده است که برای اسکان بزرگان و سران کشور (آشور در متن و آسّووا در اصل) بهره برده میشده، بزرگانی که دودمان شاهی را نیز در بر میگرفته است». نام یکی از این بزرگان شاهی نیز در نوشتۀ سریانی به گونۀ «برزان (Bourzan)» باقی مانده است. نامی نه آشوری، بلکه تماما ایرانی که نشاندهندۀ هویت تباری و فرهنگی حاکمان مورد بحث (آسّوواییها و نه آشوریان) میباشد. بنا به نوشته، برزان نزدیک به هزار تن را از تختگاه آسّووا به کاخ و شهر گرمی منتقل کرده است. در این میان، دو نام دیگر نیز دیده میشود که نامهایی کاملا ایرانی میباشند: «پَرِنَ (Parena)» و «بلاش». برج نگهبانی شهر که به افتخار سردنا برپا شده بود، تا زمان نگارندۀ نوشته سریانی برپا بوده و به آن «سَرَبوَی (Sarabvay)» گفته میشد. شاید بتوان ریشه و حالت ایرانی نام یونانی شدۀ سردناپال را در این نام جستجو نمود. به هر روی، کلیت متن چنین بیان میدارد که: (۴) «این شهر بزرگ را شاه آشور (آسّووا) بنیان نهاد که نامش به زبان سریانی سردناست. او شاه بزرگی بود و سراسر جهان از وی هراس داشتند. کشور او یک سوم [ارض] مسکون بود. سردنا پسر سنحریب و سی و دومین شاه پس از بالوس، نخستین شاه آشور (آسّووا) بود. (۵) ... در پانزدهمین سال شاهی این فرزندِ نمرود (نینوس در سندهای یونانی و انوبانینی در سنگنوشتۀ سرپل ذهاب)، اربکس شاه مادی بر ضد شاهی آشوریان (آسّوواییها) که خود از توابع آن بود، به شورش برخاست. هنگامی که اربکس علیه دولت آشوریان (آسّوواییها) شورید، اندکاندک نیرو گرفت و استوار و محکم شد و دشواریهای بسیار برای شاه آشور (آسّووا) پدید آورد. او پس از قدرت یافتن، به تصرف سرزمینهای تابع آشور (آسّووا) پرداخت، سرزمینهایی را به چنگ آورد، و پس آنگاه به سوی بیت-گرمی شتافت. در آن زمان شاهکی بر بیت-گرمی فرمان میراند. او مالک این سرزمین بود. اربکس بسیاری از مردمان او را به اسارت گرفت و در کشور او دست به نهب و غارت زد. گرمی و سرزمینی که وی بر آن فرمان میراند، از رود زاب تا رود دیکلت (دجله) تا رود اترکون که آن را تورمارا نیز مینامند، تا سرزمین لادب و کوه شیران تا زاب کوچک امتداد داشت. تختگاه گرمی، در دژ گرمی بر فراز کوه اوروک جای داشت که بنای آن هم امروز نیز مشهور است. گرمی که از سوی اربکس در معرض فشار قرار داشت، قادر نبود [خراج خود را] به شاهی [ آسّووا] بپردازد و از سوی شاه [آسّوواییان]، دستیار سپاه را به فرمانروایی خود پذیرفت که دارایی شهر را در اختیار گرفت.»
پس از آن، دگربار از سارگن سخن به میان میآید که همان اختلاط اسناد است. گویا نسخهنویس متاخر فراموش کرده که در متن، نام فرمانروا سردنا نگاشته شده است و نه سارگن آشوری که از نظر زمانی، نسبت به سال سقوط سردنا (چهل سال پیش از المپیک یکم)، نزدیک به نود سال فاصله داشته است. در پس ساخت یک شهر در این نقطه به افتخار سردنا: (۴) «او (سردنا) در این شهر که خود بنا کرده بود، کاخ ساخت و بزرگان کشور آشور (آسّووا) را بدانجا کوچ داد و در آن چند خاندان از همان سرزمین (آسّووا) را که از بزرگان آن دیار بودند، جای داد. یکی از بزرگان، برزان، دژی کوچک در شهر بنا کرد. او دژ را در دشت بنیاد نهاد. دیوار کوچکی گرد آن پدید آورد. خانواده و خاندان بزرگ خویش را گرد آورد و قریب هزار تن را [ آسّووا] بدانجا انتقال داد که بخشی درون دژ و بخشی برون از آن سکنی گزیدند. هنگامی که روزگار شاهی آشور (دولت آشور راستین) پایان گرفت و دولت آشور رو به سستی نهاد، بنا به خواست خداوند، پادشاهی آشور منقرض شد و بابلیان (۶) اوج گرفتند. هنگامی که روزگار اینان نیز سر آمد (اشاره به تصرف بابل به دست کوروش بزرگ)، مادیها پدیدار شدند (منظور، پارسیان هخامنشی است) و شخصی به نام داریوش فرزند پتشاسپ که با اسکندر پسر فیلیپ به پیکار برخاست، مغلوب شد. (۷) اسکندر کشور داریوش را به تصرف آورد و به سرزمین یونان ضمیمه کرد ... هنگامی که به خواست خداوند، روزگار شاهی آشور (در اینجا منظور آسّووا است) سر شد، اربکس یا ادورباد (Adourbad) از سرزمین ماد که به نام وی ادوربایگان نامیده میشود، دیوار دژ را بنا نهاد. او با سپاهی بزگ بر آن شد که با نمرود (منظور سردنا از دودمان انوبانینی) به پیکار برخیزد. وی هنگامی که به کیلیکیه رسید، با آشوریان (آسّوواییها) روبرو شد. (۸) آنان جنگ را آغاز کردند و آشوریان (آسّوواییان) در جنگ پیروزی یافتند. (۹) او در کیلیکه کشته شد و در پی آن، دولت آشور رو به سستی نهاد و بابل رونق یافت. (۱۰) زمانی این [بابل] نیز منقرض شد. نوبت به مادها (منظور دیاکو به بعد است) رسید و هنگامی که دور مادها پایان یافت، داریوش پسر پتشاسپ بر پارس فرمان راند. مغان او را فرزند مینَشی (Minashani) مینامیدند. یکی از شاهنشاهان پارس، با اسکندر پسر فیلیپ پیکار کرد و مغلوب شد. اسکندر سرزمین داریوش را به سرزمین یونان ضمیمه کرد...».
چنانکه دیده میشود، تفاوتی فاحش میان آسّووا و آشور وجود داشته است، هم در گزارشها و هم در ترتیب فرمانروایان آنان (چون گزرش ائوسبیوس) و نام فرجامین فرمانروای هر یک. در یک نگاه، هم تاریخ ماد کهن و هم کشور ایرانی آسّووا در اسناد یونانی، سریانی و یافتههای باستانشناختی قابل اثبات و کنکاش هستند و این بر دوش پژوهشگر و باستانشناس است تا آن دوران را به خود بشناسانند. منابع و پینوشتها: ۱- هرودوت، کتاب ۱، بند ۳ ۲- Bossert, Helmut T., Asia, Istanbul, 1946. ۳- هرودوت، همان، بندهای ۴ و ۵ ۴- یک مأخذ سریانی در تاریخ ماد، مهرداد ملکزاده، مجلۀ باستانشناسی و تاریخ، سال ۱۱، شماره ۱ و ۲، رویههای ۱۵-۲۳، سال ۷۵-۷۶ ۵- این پاسخی است به مدعیانی که به جای آسّووا، آشور را در نظر میگیرند. در تاریخ آشور، این سناخریب است که پسر سارگن دوم است و نه وارونه، موضوع آورده شدن نام سناخریب در اینجا، همان آمیختگی اسناد و هویت آشوری-آسّووایی است که پیشتر در سندهای ائوسبیوس نیز دیده شده بود. در حالی که دیدیم ائوسبیوس آشکارا میان هویت دو آشور (یکی آسّووا و دیگری آشور راستین) و شخصیتهای پایانی در سیاهه فرمانروایی آنان و نیز کردارهایشان تفاوت قائل شده بود. در کتاب ائوسبیوس، نامهای چند تن از فرمانروایان آشوری چون سارگن و سناخریب و شرح کردارهایشان، جدا از نامهای فرمانروایان آسّووایی و کردارهای آنان گزارش شده است. در اینجا نیز به استناد رخدادهای پیشین و پسین این ماجرا، حضور اربکس مادی و نیز نامهای ایرانی دودمان شاهی و نیز شمار شاهان یاد شده برای دودمان، روشن است که سردنا همان سارداناپال آسّووایی است و نه سارگون آشوری. ۶- در اینجا، اشاره به دوران نوبابلی (از زمان نبوپلسر [نبو-بل-اسر] به بعد) است. بنابراین آخرین واژۀ آشور، که در سقوط آن خواست خدا نیز دخیل داده شده، میتواند همان آشور راستین باشد که در تورات نیز به تصور دخالت خدا در سقوط آن اشاره رفته است. ۷- آمیختگی دوبارۀ اسناد که داریوش یکم و سوم در آن یک فرد در نظر گرفته شده است. ۸- از دلایل دیگر که منظور متن، نه آشور بلکه آسّووا بوده، همین چیرگی آسّووا بر کیلیکه میباشد. موردی که در اسناد یونانی و هیتیایی نیز به آن اشاره شده است. در صورتی که، قدرت آشور هیچگاه به کیلیکیه دست نیافت. ۹- مشابه گزارش یونانیان. ۱۰- طبق گزارشهای یونانی، اربکس هرگز در این نبردها کشته نشد. بلکه پس از سقوط دادن آسّووا، در ماد به قدرت نشست. اشاره به بابل نیز، همان نقش «مردوک-بل-اسو-ایکبی» در یاری رساندن به اربکس میباشد.
https://www.balatarin.com/permlink/2015/5/2/3859642 پیوند ماد کهن: https://irane-ayandeh.blogsky.com/%d9%85%d8%a7%d8%af-%da%a9%d9%87%d9%86 به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران: |