ورنه و از «چهارگوشه» بودن آن سخن به میان آمده و زادگاه فریدون دانسته شده است.
در بندهش آمده «... که دُنباوند (دماوند) و ... چهارسوی است. گوید از چهار سوی سرزمین، آب در شهر آید».(پتیارۀ فراوانیِ خونرَوش ماهیانۀ زنان)
هنگامی که نسخهنویس در جملۀ خود فعل «گوید» را به کار میبرد، معنایش اینست که در زمان وی اینچنین (آبگرفتگی) نبوده است. در اینجا به همین اندازه بسنده میکنیم که، در زمانِ «چهارگوشه بودن» ورنه (دماوند)، آب دریای کاسپی بسیار بالاتر از امروز بوده و خاک استانهای مازندران، گیلان و بخشی از گلستان کنونی زیر آب قرار داشته است. در چنین حالتی و با توجه به جایگاه دماوند در البرز خاوری، آب از درههای موجود به اطراف دامنۀ آن میرسیده است.(اوستایی «اَوُخوَرِنه» برابر با پهلوی «آپخوَر»، فارسی و کُردی «آخور»)(توجه به داستان گرشاسپ و گَندَرو)
برخی «ورنه» را با گیلان یکی دانستهاند، اما هیچگاه دلیلی برای آن ارائه نمیکنند. صفت «چهارگوش» نیز با مختصات این منطقه جور درنمیآید.
احمد تفضلی معنی «دُروَندان وَرِنَ» در یَشتها را، برای نقل در تعلیقات مینوی خرد، به گونۀ «بدکاران پیرو شهوت» آورده است.
آیا این ترجمه، با موضوع حضور دیوان مزندر (بزرگ) در البرز خاوری (ورنه، دماوند) و رخداد «دشتان نابهنجار زنان» گونۀ انسان در آن ناحیه، پیوند دارد؟