ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

گذاری از استوره به تاریخ


دیرزمانی است که پژوهشگران و تاریخ‌نویسان این مرز و بوم، استوره‌های ایرانی را افسانه انگاشته و این باور به مانند غباری بر این داستان‌ها سایه افکنده و راه تحقیق و پژوهش علمی را مسدود کرده است.

شِلیمان نمونۀ مرد باورمند و قوی‌اراده‌ای بود، که در اینجا چکیده‌ای از زندگی و عملکردش را می‌آوریم:

در سال ۱۸۲۲، پسری در آلمان زاده شد. پدرش به تاریخ باستان عشقی داشت و او را با داستان‌هایی که هومر دربارۀ محاصره تروآ و آوارگی‌های اودوسئوس (اولیس) به نظم کشیده بود، بار آورد. هاینریش شلیمان در هشت سالگی موضوع انهدام تروآ را مورد توجه قرار داد و مدعی شد که می‌خواهد خود را وقف یافتن این شهر گمشده کند. ده ساله بود که دربارۀ جنگ تروآ رساله‌ای به زبان لاتین نوشت و به پدرش تقدیم کرد. در ۳۶ سالگی، که خود را صاحب سرمایۀ کافی یافت، از بازرگانی دست کشید و تمام وقتش را به باستان‌شناسی اختصاص داد.

“در بحبوحه‌های سوداگری، هیچگاه تروآ و قراری که برای کاوش آن با پدرم گذارده بودم، از یادم نرفت.”

شلیمان نخست به سوی جزیرۀ ایتاکا به راه افتاد و در آنجا از طریق تنگۀ داردانل عازم تروآس شد. تروآس محلی بود که بیش از هر مکان دیگری گمان می‌رفت تروآ در آنجا واقع باشد. او در اولین مرحلۀ سفرش، به روستای بونارباشی امروزی رفت. دربارۀ بونارباشی می‌گفتند که اگر شهر تروآیی وجود می‌داشت، باید در این روستا قرار داشته باشد.

شلیمان در چند هفته یاد گرفته بود که کتاب ایلیاد را به زبان اصلی، یعنی به زبان یونانی قدیم بخواند. او این اثر را به صورت یک کتاب داستان نمی‌خواند، بلکه از هر کلمۀ آن به عنوان راهنمای سفر استفاده می‌کرد. هومر در کتاب ایلیاد از دو چشمه در نزدیکی تروآ تعریف می‌کند که هر یک دمایی متفاوت با دمای دیگری دارد: یک چشمه آب بسیار گرم و چشمۀ دیگر آب بسیار سرد.

اما شلیمان در روستای بونارباشی ۴۰ چشمه یافت که همه درجه حرارت یکسانی داشتند. به همین دلیل، او دوباره به راه افتاد تا همان دو چشمه را بیابد، یکی با آب گرم و دیگری آب سرد.

شلیمان این دو چشمه را در فاصلۀ چند فرسخی بونارباشی، کنار تپۀ حصارلیک یافت. در آنجا، یک چشمۀ آب گرم آتشفشانی و یک چشمۀ آب سرد وجود داشت که فاصله‌شان تا ساحل، حدود یک ساعت پیاده‌روی بود.

پس از یکسال گفتگو با حکومت عثمانی، توانست پروانۀ کاوش آن محل را بگیرد و با هشتاد کارگر دست به کار شد. کلنگ یکی از کارگران، پس از ضربات مکرر، یک ظرف بزرگ مسی را هویدا کرد و سپس گنجینه‌ای شگرف که تقریبا شامل ۹۰۰۰ شیء سیمین و زرین بود، آشکار گردید.

برای دوستانش در اروپا پیام فرستاد که “گنجینۀ پریاموس” را از خاک به درآورده است. هیچکس سخن او را باور نکرد. بعضی از نقادان به او تهمت زدند که آن اشیاء را قبلا خود او در آن محل گذاشته است. در همان حال، باب عالی (مقام دولتی) او را به جرم خارج کردن طلا از خاک عثمانی مورد تعقیب قرار داد. اما محققانی مانند فیرخو و دورپفلد و بورنوف به محل آمدند، بر گزارش‌های شلیمان صحه نهادند و همراه او کار را دنبال کردند. 

او حفاری را در موکنای از سر گرفت. این بار نیز پاداش خود را یافت. کارگران به توده‌ای شامل اسکلت‌ها و ظرف‌های سفالی و جواهرات و نقاب‌های طلایی رسیدند، و این کشف چنان شلیمان را به وجد آورد که بی‌درنگ پیامی برای شاه یونان فرستاد و آگاهی داد که مقابر آترئوس و آگاممنون را یافته است.

در ۱۸۸۴ به تیرونس رفت و در اینجا هم به راهنمایی کتاب پاوسانیاس، قصر بزرگ و دیوارهای کلانی را که هومر شرح داده بود، از دل خاک بیرون آورد.

جهان علم گزارش‌های او را مورد تردید جدی قرار داد و موزه‌های انگلیس و روسیه و فرانسه مدت‌ها از قبول اصالت یافته‌های او سرپیچیدند. او نیز برای آرامش خود، به تفاخر پرداخت و با شجاعت حفاری را دنبال کرد.

جواهراتی که او یافته بود، قرن‌ها کهنه‌تر از عصر پریاموس و هکابه بود، و مقابری که کشف کرده بود به خاندان آترئوس تعلق نداشت، بلکه بازماندۀ تمدن اژه‌ای یونان بود و قدمت آن‌ها به عصر مینوسی کرت می‌رسید.

به این ترتیب، شلیمان بی‌آنکه خود بداند، این شعر معروف هوراس را به اثبات رسانید:

“دلاورانِ بسیار پیش از آگاممنون زیسته‌اند.”

شلیمان نه تنها به باورهایش ایمان داشت، بلکه به جهان تاریخ و باستان‌شناسی ثابت کرد که «استوره‌ها» افسانه نیستند، بلکه صورت دیگری از واقعیت، تلفیقی از زبان و فرهنگ زمان خود و زبان رمزگونه‌ای هستند که ریشه در جهان ما دارند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد