ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

آشنایی مختصر با اساطیر ایرلند


پیمان مستجیری
ایرلند به عنوان یکی از کشورهای اروپای غربی، برای عموم ایرانیان شناخته شده است. اما تاریخ و فرهنگ غنی ایرلند مورد بی‌توجهی پژوهشگران ایرانی قرار گرفته است. ایرلند اساطیر غنی دارد که بعضا از لحاظ محتوایی شباهت‌های شگفت‌انگیزی به اساطیر ایرانی دارند. علاوه بر این، ایرلند نقش مهم و مؤثری در تاریخ اروپای قدیم علی‌الخصوص انگلستان داشته است و به همین سبب آشنایی با تاریخ و اساطیر ایرلند برای پژوهشگران ایرانی مفید می‌باشد.

 

امروزه زبان اکثریت مردم ایرلند، انگلیسی می‌باشد که یادگار شوم استعمار طولانی‌مدت و سرکوبگرانه انگلستان در این جزیره است. اما همچنان اقلیتی از این مردم, به زبان باستانی نیاکانشان یعنی ایرلندی سخن می‌گویند. مردم ایرلند از لحاظ زبانی و فرهنگی هم‌ریشه با اسکاتلند و ولز هستند که اصطلاحا به نژاد سلتی معروف هست.

روزگاری قبایل سلت‌ از ایرلند تا ترکیه امروزی گسترده بودند اما با پیشروی امپراتوری روم  به تدریج از بین رفتند. حتی در انجیل از یک قوم سلت به نام گالاتیان یاد شده است. گالاتی‌ها در قسمت مرکزی ترکیه امروزی ساکن بودند و در انجیل (یا دقیق‌تر بگوییم عهد جدید) از آن‌ها در یک نامه پولس رسول یاد شده است (نامه به گالاتیان یا در برخی ترجمه‌ها نامه به غلاطیان).

سلت‌ها به تدریج در فرهنگ یونانی-رومی هضم شدند، اما در جزایر بریتانیا با وجود مشقت‌های فراوان دوام آوردند. ایرلند و اسکاتلند امروزی، شعله کم‌فروغی از روزگار طلایی سلت‌هاست. ایرلند اگرچه که هیچ وقت به تصرف رومیان درنیامد، اما با دشمنی مواجه شد که به اندازه رومیان سرسخت و سرکوبگر بود و این دشمن قبیله آنگلوساکسون بود. در قرن پنجم میلادی یک قوم ژرمنی به اسم آنگلوساکسون‌ها از ایالت ساکسونی آلمان امروزی به بریتانیا یورش می‌برند. آنگلوساکسون‌ها نیاکان انگلیسی‌های امروزی هستند. بومیان بریتانیا که بریتون نامیده می‌شدند، به بخشی از فرانسه امروزی پناه بردند که امروزه برتانی نامیده می‌شود. بریتون‌ها سلتی‌زبان هستند (مثل ایرلند) و هنوز بقایای آن‌ها در فرانسه زندگی می‌کنند.

آنگلوساکسون‌ها تا مدت‌ها ولز و اسکاتلند و ایرلند را تصرف نمی‌کنند و این مناطق می‌توانند هویت سلتی خود را  تا به امروز حفظ کنند. اما  به تدریج این مناطق را هم انگلیس تصرف می‌کند. بلایی که انگلیس بر سر اسکاتلند و ایرلند آورد، از بسیاری جهات مشابه بلایی بود که بعدها بر سر سرخپوستان و بومیان استرالیا و نیوزیلند آورد. به این ترتیب، این اقوام انگلیسی‌زبان شدند. در فرانسه نیز برتون‌ها زیر فشار آموزش تک‌زبانه دولت پاریس، امروزه اکثرا فرانسوی‌زبان شده‌اند.


قصه‌های پریان سلتی

پس از توضیح مختصری که درباره سرگذشت غم‌انگیز سلت‌ها داده شد، به معرفی مختصر اساطیر این قوم می‌پردازیم.

از اقوام سلت قاره اروپا متن مکتوبی به دست ما نرسیده است و به جز گزارش‌های مختصر مورخین یونانی و رومی و کشفیات باستان‌شناسی، اطلاع چندانی از اساطیر آن‌ها نداریم. اما ایرلند، اسکاتلند، ولز و برتانی فرانسه سنت نوشتاری غنی از قرون وسطی دارند و آثار زیبا و متنوعی به جا گذاشتند.

ایرلندی‌ها از نخستین اقوامی بودند که به مسیحیت گرویدند، اما همچنان به قصه‌ها و جشن‌ها و رسوم کافرکیشانه خود پایبند ماندند. ریشه بسیاری از قصه‌های پریان اروپایی مثل شاه آرتور یا سفید برفی را می‌توان در اساطیر سلتی یافت.


شاه آرتور و جام مقدس

آرتور یک اسطوره ولزی بود که در ادبیات اروپای قرون وسطی بازتاب یافت و تحت تأثیر فضای شوالیه‌گری و جنگ‌های صلیبی او به مسیحی مؤمنی تبدیل شد که به همراه شوالیه‌های خود به جستجوی ماجراجویانه‌ برای یافتن جام مقدس عیسی مسیح در شام آخر پرداخت. اگرچه که جام مقدس، اسطوره یهودی-مسیحی است، اما اعتقاد به یک جام یا دیگ با محتوی مایع سحرآمیز امری رایج در اساطیر سلتی است. از آنجایی که تمرکز ما روی اساطیر ایرلندی هست، بیش از این به داستان شاه آرتور و اساطیر ولز نمی‌پردازیم.


دروئیدها، روحانیون مقدس سلتی

دروئید عنوانی بود که به طبقه کاهن-روحانی در قبایل سلت باستان اطلاق می‌شد. دروئیدهایی که با سفرهای معنوی خود به دنیای دیگر، داستان‌های مهیج شاهان، ملکه‌ها، پهلوانان و خدایان و ایزدبانوان ایرلند باستان را می‌آموختند و می‌نوشتند. ایرلند تا پیش از تهاجم وایکینگ‌های نروژی در قرن دهم میلادی، فاقد پدیده شهرنشینی بود. قبایل ایرلند به شدت متخاصم و متفرق بودند. آن‌ها به مقام تشریفاتی به نام شاه اعلای ایرلند احترام می‌گذاشتند که در منطقه‌ای مقدس به اسم تارا (تیمایر) ساکن بود.


نخستین ساکنان جزیره

در کتاب لاور گوالا (لیبهار گابهالا) یا کتاب فتوحات و اشغالگری‌ها، سرگذشتی افسانه‌ای از نخستین ساکنان جزیره گفته شده است.

طبق ادعای این کتاب گروه‌های مختلفی به این جزیره گام نهادند که دو گروه از سایرین مهم‌تر هستند: توآتا-دی-دانان و میلسیایی‌ها. توآتا-دی-دانان موجوداتی با خاصیت جادویی و فرازمینی بودند که ساکنین قبلی جزیره را شکست دادند و بر آن سلطه یافتند. اما از گروهی از انسان‌ها به رهبری فردی به نام میل اهل اسپانیای امروزی شکست خوردند. میل و فرزندانش با توآتا-دی-دانان این چنین توافق کردند که روی زمین (جزیره) برای آن‌ها باشد و توآتا-دی-دانان به زیر زمین بروند. اما در ازای آن میلسیایی‌ها, توآتا-دی-دانان را بپرستند. در ایرلند پیش از مسیحیت، توآتا-دی-دانان خدا به شمار می‌رفتند.


کوهولین، رستم ایرلند

بدون شک کوهولین مهم‌ترین پهلوان اساطیری ایرلند بود که نقشی مشابه رستم ایران و هرکول یونان داشت.

کوهولین در بدو تولد ستانتا نام داشت. او از همان کودکی، جثه نیرومندی داشت و در هفت سالگی، سگ نگهبان آهنگری به نام کولین را کشت و از آن پس خود نگهبانی آهنگریِ کولین را برعهده گرفت. به همین سبب او به کوهولین (سگِ کولین) شهرت یافت.

کوهولین در آینده نقشی مهم در جنگ‌های داخلی ایرلند ایفا کرد که به چرخه اولستر معروف است.


جنگ بر سر یک گاو

کوهولین پهلوان دربار اولستر، ناحیه‌ای در شمال ایرلند بود که امروزه بخشی از بریتانیاست. شاه اولستر، کونچوبار نام داشت. رقیب دیرینه اولستر، ناحیه کوناکت بود که ملکه مدب به همراه شوهرش ایلیل بر آنجا حکمرانی می‌کردند.

مدب به یک گاو عظیم‌الجثه و جادویی به نام کولنا که در اولستر وجود داشت، حسادت می‌کرد و تصمیم گرفت که آن را برباید. این سرآغاز جنگی خونین میان قبایل ایرلند شد که در کتاب تان-بوکولنا (غارت گله گاو کولی) شرح داده است. اگرچه که ساده‌انگاریست که اختلافات قبایل ایرلند را به یک گاو خلاصه کنیم.


هوسرانی شاه، پیش‌زمینه جنگ

یکی از درباریان اولستر صاحب دختری به نام دیردره شد. دیردره، بسیار زیبا بود، اما پیشگویان آینده شومی برایش پیش‌بینی کردند. "بابت این دختر، مردان بسیاری در اولستر کشته خواهند شد".

بنابراین گروهی از درباریان تصمیم گرفتند که دختر را بکشند، اما کونچوبار این دختر برای خودش می‌خواست. او را نزد ندیمه‌ای سپردند تا در جنگل به دور از آدمیان بزرگ شود. در یک روز برفی که کونچوبار به جنگل آمده بود تا جانوری را شکار کند، دختر از دور نظاره‌گر شاه بود. صحنه شکار و کلاغی که از خون شکار می‌نوشید، دیردره را به وجد آورد. او به ندیمه گفت مردی می‌خواهد که موهایی سیاه، پوستی سفید و گونه‌ای سرخ داشته باشد.

ندیمه او را به مردی از دربار کونچوبار معرفی کرد. این پسر جوان نیشا نام داشت. دیردره و نیشا از ایرلند فرار کردند. هنگامی که کونچوبار باخبر شد، بسیار خشمگین شد. در نهایت او به عاشقان جوان ضمانت داد که با آن‌ها کاری نداشته باشد. اما مزدوران کونچوبار، نیشا را به قتل رساندند و دیردره را در اسارت به او دادند.

دیردره یک سال در افسردگی می‌سوخت. تا آنکه کونچوبار از او پرسید: «بعد از من، از چه کسی بیشتر از همه نفرت داری؟». دیردره پاسخ داد: «ائون». ائون قاتل نیشا بود. کونچوبار, دیردره را به عقد ائون درآورد، اما دیردره خودکشی کرد.

این رفتار ظالمانه شاه، به زودی باعث رنجش اطرافیان او شد. یکی از فرماندهان و پهلوانان اولستر به نام فرگوس-مک-روک که زمانی مربی کوهولین نیز بود، از کونچوبار جدا شد تا به کوناکت نزد مدب و ایلیل، دشمنان دیرینه کونچوبار برود. فرگوس بعدها در کنار مدب بر علیه کونچوبار جنگید.


کـُنلا، سهراب ایرلند

کوهولین سال‌ها قبل به اسکاتلند رفته بود تا نزد زن جادوگری به نام اسکاتباخ، اصول و فنون جادو را بیاموزد. این شاگرد وفادار، رقیب اسکاتباخ که زن جادوگر دیگری به نام اویفه بود را شکست داد و بعدها از اویفه صاحب پسری به نام کنلا شد.

کوهولین از اسکاتلند رفت. سال‌ها بعد کنلا به ایرلندی آمد که درگیر جنگ شده بود. پدر و پسر یکدیگر را نمی‌شناختند و در نبردی کوهولین، کنلا را کشت. هنگامی که دریافت این مقتول، پسر او بوده، بسیار دیر شده بود و کوهولین قهرمان دیوانه شد.


کوهولین، پهلوانی از نسل خدایان

مدب دیوانه نبود، او می‌دانست در چه زمانی به جنگ اولستری‌ها برود. مردان اولستر از چند سال قبل توسط ایزدبانویی به نام ماخا نفرین شده بودند. ماخا که یک الهه توآتا-دی-دانان بود، زمانی زن یک مرد ایرلندی معمولی به نام کرونخو بود. کرونخو لاف زد که همسر من می‌تواند، تمام اسبان شاه را در مسابقه شکست دهد. او راست می‌گفت زیرا همسرش یک الهه بود.

شاه، کرونخو را مجبور کرد که ادعایش را اثبات کند و ماخا در حالی که باردار بود، مجبور شد که با اسبان شاه مسابقه دهد. ماخا موفق شد، اما این موفقیت به قیمت جانش تمام شد. او در انتهای مسابقه نقش بر زمین شد و در حالی که دوقلویش به دنیا می‌آمد، مردان اولستر را نفرین کرد که در هنگام نیاز گرفتار دردی شوند که زنان در هنگام زایمان به آن دچار می‌شوند.

مدب از این ضعف مردان اولستر بهره برد، اما یک نکته را حساب نکرده بود. کوهولین یک مرد اولستری بود اما یک مرد معمولی نبود. پدر او لوگ، از خدایان توآتا-دی-دانان بود.

هنگامی که مردان اولستر در نتیجه نفرین ماخا در درد و رنج به خود می‌پیچیدند، کوهولین شجاعانه و تک نفره به جنگ سربازان مدب رفت.


عاقبت شوم یک جنگ

تقریبا همه طرفین درگیر جنگ عاقبت خوشی در سرانجام نداشتند. کوهولین افسرده از مرگ فرزندش در حین جنگ با مزدوران مدب جراحت شدیدی برداشت. با این وجود او خود را با کمربند به سنگی بست تا ایستاده بمیرد و حتی دست کسی که قصد داشت، سر او را به نشان پیروزی بِبُرَّد، قطع کرد.

کوهولین جوانمردانه درگذشت، اما بقیه بازیگران این جنگ سرنوشت بسیار تاریک‌تری داشتند.

مدب روزی که در دریاچه به همراه فرگوس شنا می‌کرد، توسط شوهرش ایلیل دیده شد. ایلیل دستور داد که هر دو را بکشند. فرگوس کشته شد، اما مدب زنده ماند. بعدها ایلیل به دست مدب کشته شد، اما خود مدب نیز توسط خواهرزاده‌اش به قتل رسید، زیرا روزی او خواهرش را کشته بود.


کونچوبار شهید مسیحی!

اولستر وضع بهتری نسبت به کوناکت داشت. کونچوبار در نتیجه اصابت گلوله‌ای توسط یک سرباز کوناکتی، جراحت شدیدی برداشته بود. این یک گلوله معمولی نبود، بلکه از ترکیب مغز انسان و آهک ساخته شده بود. پزشکان به او گفتند تا زمانی که "هیجان‌زده" نشود، می‌تواند با وجود این زخم زنده بماند.

هفت سال بعد، هنگامی که کونچوبار خبر به صلیب کشیدن و مصائب عیسی مسیح را شنید. از فرط اندوه زخم قدیمی‌اش دوباره سر باز کرد و خون جاری شد. با این خون کونچوبار غسل تعمید یافت و همچون یک مسیحی از دنیا رفت.


داستان‌های هزار و یک شب ایرلندی

اساطیر ایرلندی داستان‌های متعدد و سرگرم‌کننده دارد که داستان چرخه اولستر به علت شباهت با داستان رستم و سهراب، شهرت بیشتری در ایران دارد. اما متأسفانه این اساطیر با وجود غنای ادبی، در ایران شناخته شده نیست و امیدوارم که روزی به زبان فارسی ترجمه بشود.


به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران:

https://t.me/oldhistor


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد