ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

ما...


مهرداد ایران‌مهر
ما در حوزهء تاریخ، به جمعیت‌هایی می‌پردازیم که پس از گسترش از شرق آفریقا در حدود ۱۰۰ هزار سال پیش، در آسیای غربی و فلات پهناور ایران پراکنده شدند و استقرار یافتند.

 

 حال می‌خواهد پاره‌ای جمعیت‌ها آمده باشند، رفته باشند، رفته باشند و برگشته باشند، آمده باشند و نرفته باشند، آمده باشند و دوباره رفته باشند، داشته‌اند می‌آمدند و وسط راه پشیمان شده باشند و یا هر رفت و شد دیگری در محدوده و پیرامون این فلات پهناور، هیچ تفاوتی در مطالعهء زیست و نیز پشتوانه ژنی این مردمان دیرینه و دیرپا ایجاد نکرده است و نخواهد کرد.

بنابراین این داستان‌های پر پیچ و خم شمال خوارزم و آندرونوو و یامنایا و کورگان و... که هر روز یکی را عَلَم عثمان می‌کنند، همگی به کناری می‌رود.

تازگی‌ها هم یک چیزی به گوششان خورده و می‌گویند، خشکسالی شد و به نوار جنوب سیبری رفتند و دوباره برگشتند! انگار که خانهء خاله است و زندگی بشر هم خاله‌بازی!

آخر مگر جاده چالوس است که درب خانه را ببندند و با عهد و عیال به ویلایی در شمال بروند؟ تازه چنانچه عده‌ای متمول هم بروند، باز اکثریت قاطبه مردم تهران سر جایشان باقی می‌مانند.

شاید طنز به نظر برسد، اما واقعیت همین است و طنز اصلی اتفاقا فرضیه کشدار کوچ است که دیگر به راستی ملال‌آور شده است.

در مبانی علم ژنتیک جمعیت، همواره شمار جمعیت‌های میزبان از جمعیت مهاجمین و مهاجرین پراکنده در طول تاریخ بیشتر بوده است. همچنین پشتوانه ژنتیکی همین جمعیت اندک ورودی احتمالی نیز باز طبق همان قاعده و مبانی کلی و علمی، در هر نسل به میزان ۵۰ درصد نسبت به خزانه و محتوای ژنی میزبان کاهش می‌یابد تا به صفر میل کند.

پس چنانچه، فرض محال و خیالی ورود آریایی‌ها از سرزمین‌های شمالی را هم رکن بگیریم، باز هم کسی امروزه نمی‌تواند بگوید "ما آریایی‌ها..."، زیرا با توجه به قاعده‌ای که ذکر شد، هم‌اکنون پشتوانه ژنتیکی همین عشق آریاها هم با محتوای ژنی بومیان کهن فلات کاملا یکسان است. حتی "آن آریایی‌ها..." هم نمی‌توانند بگویند، زیرا با فرض ورود موجوداتی خیالی به نام آریایی از سیبری به فلات ایران، باز هم و برای مثال باید در نظر داشت که ورود دسته‌های بعضا زردپوست در پیش و پس از حملهء مغول، هیچگاه ما را تُرک و تاتار نکرد.

و اما، متاسفانه در نقشه‌های ژنتیکی متعدد و موجود که بالاتفاق توسط غربیان تهیه و منتشر می‌شود، هر دایره‌ای که کانون پخش و گسترش جمعیتی در نظر گرفته شده، در بیرون مرزهای ایران تصویر شده است.

جالب است که حتی آن کانون‌ها را در شرق آسیای خرد، جنوب آسیای میانه، قفقاز، غرب سِند، میانرودان، جنوب خلیج فارس و... قرار می‌دهند، اما حتی یکی را داخل مرزهای ایران کنونی فرض نمی‌کنند!

یعنی حالا که مطمئن هستند بر اثر تجزیه‌گری‌های خودشان، دیگر ایران تسلط سیاسی بر سرزمین‌های پیرامونش ندارد و البته آگاهند که کانون اصلی نیز همینجاست، اما حاضرند آن گرانیگاه‌ها را در حاشیه بیرونی مرزهای ایران قرار دهند و حقیقت را عنوان نکنند.

انگار انسان‌ها در ۷۰ هزار سال پیش می‌دانسته‌اند که قرار است در آینده اینجا ایران بشود و بنابراین در آن تجمع نمی‌کرده و سپس به پیرامون گسترش نمی‌یافتند!


آنچه معمورتر و خیر و خصب آن بیشتر و استقامت سیاست آن نیکوتر و عمارت در آن قائم‌تر، مملکت ایرانشهر است، و بابل قطب و اصل آن اقلیم است و آن را مملکت پارس می‌گویند و حد آن مملکت در ایام عجم و جاهلیت معلوم بود. (مسالک الممالک، اصطخری، ص۶)


ایرانشهر، سرزمین فرزانگان و دانشوران است و ایشان بخشنده و بخشاینده و با تمیز و هوشمندند و هر خوی نیکی را که دیگر مردمان جهان از دست داده‌اند اینان دارا هستند و در شناخت این سرزمین، همین بس که هیچکس از جای دیگر بدان جا نمی‌آید یا آورده نمی‌شود، مگر آنکه دیگر در دلش شوق بازگشت به محل خویش نیست تا بدان جا بازگردد، در صورتی که وضع آن سرزمین‌های دیگر بدینگونه نیست. (البدء و التاریخ /آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مِقدَسى، ۳۵۵ ه.)


۲ من هر سرزمینی را چنان آفریدم که -هر چند بس رامش‌بخش نباشد- به چشم مردمانش خوش آید. اگر من هر سرزمینی را چنان نیافریده بودم که ... به چشم مردمانش خوش آید، همۀ مردمان به «ایران‌وج» روی می‌آوردند. (فرگرد یکم وندیداد)


به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران:

https://t.me/oldhistor


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد