ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

نوروز، باشکوه‌ترین جشن جهان

گردآوری: مهرداد ایران‌مهر

 

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

ازین باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی (حافظ)


سرانجام، تلاش‌های چندین سالۀ فرهنگدوستان به بار نشست و نوروز ایرانی در جایگاه «میراث فرهنگی بشری» از سوی سازمان علمی - فرهنگیِ یونسکو پذیرفته شد، و در نشست سازمان ملل متحد نیز در شمار روزهای جهانی جای گرفت.

پذیرش این میراث معنویِ مشترک از سوی کانون‌های بزرگ فرهنگی و سیاسی جهان، توانایی و ظرفیت بالای «فرهنگ ملی» ایرانیان و نیز جایگاه والای این روز بزرگ را در تاریخ زندگی ملت‌هایی نشان می‌دهد که «نوروز» را ارج می‌نهند.

  

نوروز جشنی است که، شبِ «چهارشنبه‌سوری» با برافروختن آتش به پیشوازش می‌آید و جشن «سیزده به در» با سپردن سبزۀ هفت‌سین به آب روان، آن را بدرقه می‌کند. از دیرباز تا کنون، آیین‌هایی با این جشن همراه بوده که برخی از آن‌ها مانند کاشتن سبزه، خانه‌تکانی، کوزه‌شکنی، سفرۀ هفت‌سین و نیز کمک به نیازمندان و رفتن بر سر مزار رفتگان در پنجشنبۀ پایانی سال، همچنان در میان ایرانیان روایی دارد.

یَشت‌ها - ج ۱: «پیش از آنکه اهورامزدا جهان خاکی را بیافریند، فرَوَهر هر یک از آفریدگانِ نیک این گیتی را برای نگهداریِ آن آفریدۀ جهان خاکی فرو می‌فرستد و پس از مرگِ آن آفریده، فروهر او دیگربار به آسمان گراید و به همان پاکی جاودانه بماند. اما هیچگاه کسی را که از آن او بود، فراموش نمی‌کند و سالی یکبار به دیدن وی می‌آید و آن هنگام "جشن فروردین" است».

جشن «نوروز» جشن سپاسگزاری آدمیان است، و نگاه به آیین‌های کهن «نوروز» پاسداشت فرهنگ بومی این سرزمین به شمار می‌آید. ریشۀ پهلویِ واژۀ نوروز، «نوک‌روچ»  یا «نوگ‌روز» بوده است. واژۀ «جشن» نیز در فارسیِ امروز به معنای روز شادمانی همگانی و ملی است.


دکتر محمد معین درین باره آورده‌اند: «کلمۀ جشن هم که در این اصطلاح به کار رفته، با "یشتن" پهلوی و "یزشن" پازند و نیز "یسنا" و "یشت" اوستایی، از یک ریشه و به معنای بر پا داشتن آیین و رسوم و تشریفات است».

نوروز جشنی است کهن، که هزاران سال پیشینه دارد. نوروز نه تنها در فرهنگ و تاریخ سرزمین‌های ایرانی‌تبار بی‌همتاست، که در جهان نیز هم‌ترازی ندارد. بر پایۀ استوره‌های پیش از اوستا و ودا، «نوروز» در زمان یمَه‌خشَیتَ‌ (جمشید - همزاد روشنایی) شاه پیشدادی، بنیاد یافته است. این استوره‌ها، خود فراتر از پنج تا هفت هزار سال پیش، بازپیرایی شده‌اند.‌(«استوره» تاریخ بی‌زمان است)

در این استوره‌های کهن آمده، «چون یما (جم) بر اورنگ شاهی نشست، دیوان را بشکست و فرمانبردار نمود. یمای درخشان، دیوان را بفرمود تا کان‌ها بکَندند و به ژرفای دریاها روند و گوهرها برون نمایند. و آنگاه آفریدگار، یما را از زمستان سخت با سرمایی نابودگر که در پیش بود، آگاه ساخت. پس یما را بفرمود تا برای پاسداشتِ جان آدمیان و جانوران و گیاهان، وَر (پناهگاه) بسازد و از هر گونۀ جانوری و گیاهی یک جفت را در آنجا گِرد آورد، تا بدانجا باشند و تباه نگردند.»

زمستانِ پر از یخبندان بیامد، اما سرانجام مژدۀ پایان آن هم رسید و یما جشنی پرشکوه برپا کرد که همین جشن نوروز است و تا امروز با همۀ سرد و گرم روزگار و آن همه تیغ و آتش که زادگاهش را بارها درید و برید و پاره کرد و بسوخت و خاکستر ساخت و غرقه در خون نمود، خداوندگاران فرهنگ ایرانی هرگز آن را فراموش نکردند.


بیرونی در «آثارالباقیه» داستان پدید آمدن نوروز را چنین می‌نویسد، «جمشید زیاد در شهرها گردش می‌کرد و چون خواست به آذربایجان داخل شود، بر سریری از زرّ نشست و مردم به دوش خود آن تخت را می‌بردند، و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند، آن روز را عید گرفتند».

و اما یما خود دچار فرجام سخت می‌گردد. چون دیوان را کار گِران آمد، پیش اهریمن برفتند و نزد او بنالیدند و چاره بخواستند. اهریمن خود را به سان فرشته‌ای بر یما نمایان ساخت و او را فریب داد و بدینگونه فرّ ازو رخ تافت و «یما» دل‌آزرده تخت و تاج و مردمِ هُمای‌بخت خویش به ضحاک وانهاد؛ تا اینکه فریدون (ثرَیَ‌تَاُنَه) پسر آتبین و برادرزادۀ یما، ضحاک را به گرز گاوسر بکوفت و کشور و مردم، از ستم و برد‌گی او رهانید.



به هر روی، کارنامۀ تابناک «جمشید» نامش را در یادمان ملی ما ایرانیان با فرنام «همزاد روشنایی» جاودانه ساخت، چنانکه همۀ رخدادها در درازنای این هزاره‌های رفته، یاریِ نابودی آن را نمی‌یابد. برگزاری جشنی بزرگ، ساز و آواز و شادمانی و دست‌افشانی و پایکوبی، بخشش به کارگزاران دولت و چامه‌سرایان و نیز سردارانی که کارهای شایان آنان شایستۀ گرامیداشت بود، باریابی مردم، بخشش ماندۀ پاداَفرَه بَندیان و ده‌ها رویداد شاد و امیدبخش دیگر، به نوروز شکوهی ویژه می‌بخشیده است.

شهمردان رازی در روضه‌المنجمین می‌نویسد، «آنچه معروف است، آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی، و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی».


در شاهنامه‌ می‌خوانیم، پس‌ از «تهمورث (تَخمَ‌اَروپَ)» پسرش جمشید بر‌ تخت‌ نشست‌ و همۀ‌ مرغان‌ و دیوان‌ و پریان‌ به‌ فرمان‌ او درآمدند.‌ سپس تختی‌ ساخت‌ که‌ هرگاه‌ می‌خواست، دیوان‌ آن‌ را برداشته‌ و به‌ آسمان‌ می‌بردند، و در روز هرمزد فروردین‌ برین‌ تخت‌ بر آسمان‌ رفت‌ و جهانیان‌ این‌ روز را «روز نو» خواندند.

به فرّ کیانی‌ یکی‌ تخت‌ ساخت

چه‌ مایه‌ بدو گوهر اندر نشاخت

چو خورشید تابان میان هوا

نشسته بَرو شاه فرمانروا

سر سال‌ نو هرمز فرودین

برآسوده‌ از رنج‌ تن، دل ز کین

به جمشید بَر، گوهر افشاندند

مر آن‌ روز را «روز نو» خواندند

چنین‌ جشن‌ فرخ‌ از آن‌ روزگار

بمانده از آن‌ خسروان‌ یادگار

 

همچنین، تا نوروز فرا نرسیده‌، کیخسرو نمی‌تواند جام‌‌جم‌ را در دست‌ گرفته‌ و در آن بنگرد و راز هفت‌کشور دریابد. چرا؟ زیرا تنها در بهار است‌ که‌ بار دیگر زندگی‌ آغاز می‌گردد. این همان آغاز زندگی‌ گیاهی است‌ که‌ به‌ استورۀ «مشیه‌ و مشیانه»‌ بازمی‌گردد.

یکی‌ جام‌ برکف‌ نهاده‌ نَبید

بدو اندرون‌ هفت‌‌کشور بدید

زمان‌ و نشانِ‌ سپهر بلند

همه‌ کرده‌ پیدا، چه‌ و چون‌ و چند

 

نوروز کهن هم‌هنگام و حتی پیش از جهانشاهی هخامنشی، از ایران به مصر راه یافت. آیین‌های نوروز ایرانی تأثیر فراوانی در نوروز قبطی (کیمت)، به جای گذارده است. از همینجا می‌توان دانست که نوروز و برگزاری آن، به روزگار هخامنشیان نیز همچون گذشته‌اش، شکوهی ویژه داشته است.

همچنین از برپایی جشن مهرگان در روزگار اشکانیان، می‌توان پی ‌برد که نوروز نیز به همان گستردگی جشن گرفته می‌شده است و برخی نکته‌ها در منظومۀ «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی، نشان‌دهندۀ آن است.

 

دربارۀ نوروز به روزگار ساسانی، رخدادنگاران اژه‌ایی (یونان) نوشته‌اند، «ژوستین‌ دوم‌ امپراتور روم‌ کمی‌ پس از به‌ تخت نشستن، فرستاده‌ای به‌ دربار خسرو انوشَه‌روان‌ فرستاد. اما او در شهرهایی که‌ سر راه‌ بود، از برای فراهم آمدن زمینه‌های جشن نوروز، در کارش درنگ پدید آمد». از اینجا پیداست که‌ در روزگار ساسانیان نیز‌ جشنی باشکوه‌ برای‌ نوروز بجای می‌آورده‌اند.

سال‌، از روزگاران بس کهن به‌ چهار پارۀ سه‌‌ماهه یا گاه‌اَنبار (فصل)‌ بخش می‌شده است،‌ که‌ نام‌های پهلوی‌ آن‌ها چنین‌ است‌، «وهار، هامین، پاتیژ و زمستان»‌. و اما اینکه از چه‌ روزگاری این‌ جشن همگانی شده، نخست بهتر است‌ بدانیم که‌ گاهشماری‌ از چه‌ زمانی‌ پدید آمده است؟


در گذشته‌های دور، از آنجا که سال را به برهان باور دوازده هزارۀ ایرانی، به دوازده ماه بخش کرده بودند (همچنین ۱۲ بخش کردن روز و شب)، و هر ماه را سی روز گمان می‌نمودند، با چشم‌پوشی از دقیقه‌ها و ثانیه‌ها، پنج روز دیگر می‌ماند که پنجه نامیده می‌شد.(در پهلوی، بهیزک و وهیجک)

اما به هر روی، نزدیکترین سالشمار جهان به سال خورشیدی همان «گاهشمار خیامی» است که سال در آن ۴۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه است.

در تاریخ‌ها آمده، «هر چهار سال یک بار سال را به ۳۶۶ روز بشمرند و پس از هفت بارِ چهار ساله (یا ۲۸ سال)، بار هشتم به جای آنکه سال چهارم را ۳۶۶ روز بشمارند، با سال پنجم (سی و سوم) چنین کنند.»

شادی‌ و سرور در نوروز، چندان‌ دور از اندیشه نیست. زیرا جهان‌ رنگی‌ دیگر به‌ خود می‌گیرد و زمان‌، زمان زایش‌ِ زمین‌ و گیاه‌ است‌.


اما آنچه بیش از همه نوروز را جاودانه ساخته، جلوه‌های اجتماعی، زیستی و مردمی آن است. با نوروز، سال نو خورشیدی و زمانِ کار و کوشش آغاز می‌گردد. هزاران سال چنین بوده و اکنون نیز چنین است. آیین‌های نوروز، در گذشته‌های دور هم مانند امروز بوده است. برای نمونه، هنوز هم دامادها به خانۀ نامزد خود، خوانچۀ نوروزی می‌برند.

دکتر نعمت‌الله فاضلی می‌گوید، «نوروز "جهانی" بود. اما با توسعۀ مسیحیت، آیین مربوط به نوروز محدود شد». دکتر فاضلی با نگاه به اینکه کهن‌ترین کارکرد نوروز، کارکرد هویتی آنست، می‌افزاید، «در قدیم‌الایام، بنیان نوروز بر مبنای پیوند خانوادگی و روابط چهره به چهره و اهدای هدایا استوار بوده است. اما در دنیای امروز، پیوند خانوادگی محدود شده است. نوروز یک فضای اجتماعی است و هدایایی که داده می‌شود از روی میل باطنی است، و این تغییر و تحولات، در تعاون با دوستان معنا پیدا می‌کند».

یادآور می‌گردد، تا همین چند سدۀ پیش، سال نو در همۀ جهانِ شناخته‌شده «نوروز ایرانی» و برابر با ۲۵  مارس در سالشمار اروپاییان بود. نشانۀ آن هم اینکه، می‌دانیم ماه‌های «سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر»، در لاتین به معنای ماهِ «هفتم، هشتم، نهم و دهم» است. اما امروزه این ماه‌ها، ماه‌های نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم میلادی هستند!


نزدیک به ۴ سدۀ پیش و با پیشنهاد کلیسای انگلستان، سال نو غربیان از ۲۵  مارس برابر با نوروز ایرانی، به ۲۱ دسامبر  که برابر با یکم دی (شب چلّۀ ایرانی) بود، رفت. این روز که پیش‌تر با ۴ روز جابجایی، در ۲۵ دسامبر جای گرفته بود، امروزه کریسمس نامیده می‌شود! و بدین سان، این روز در کشورهای مسیحی‌نشین، جایگزین «نوروز» شد.

یکی از جشن‌هایی که به پیش‌درآمد نوروز برپا می‌شود، جشن زیبا و کهن «چهارشنبه‌سوری» است، و می‌توان گفت امروزه تنها جشنِ بازمانده نزد ایرانیان است که به «یاد و پاسداشت گذر سیاوش از آتش» برگزار می‌گردد. این جشنِ زیبا، اکنون نیز با شکوه بسیار برگزار شده و میان مردم با آتش‌بازی و قاشق‌زنی و کوزه‌شکنی و جز آن، بجا آورده می‌شود، که هر کدام از آن‌ها نشانه‌هایی از آیین‌های ریشه‌دار ما ایرانیان است.

در این جشن، هر کس سه بار از اَخگَر (شعله) آتش‌های هفتگانه گذر می‌کند. کهن‌ترین نوشته‌ای که از این جشن نام برده و اکنون در دست است، کتاب تاریخ بخارا (۲۸۶-۳۴۸) است. این نوشته روشن می‌سازد که گزاردن جشن چهارشنبه‌سوری، در سدۀ چهارم نیز در ایران روایی داشته و از آیین‌های بسیار کهن ایرانیان به شمار می‌رفته است. مردم در این جشن، چون «سده» شهر را آذین می‌بستند و چراغانی می‌کردند و آتش می‌افروختند و آواز می‌خواندند و به پایکوبی و شادی می‌پرداختند.

آورده‌اند، «... همچنین  در شب نوروز آتش برمی‌افروختند و این رسم تا عهد عباسیان نیز -در میانرودان- ادامه یافت، و نخستین کسی که این رسم را نهاد هرمزد پسر شاهپور پسر اردشیر بابکان است».


به راه انداختن آیین‌های «میر نوروزی» و «حاجی فیروز» نیز تا همین چندی پیش در بیشتر شهرهای ایران روایی می‌داشت، و در زمان قاجاریان در شهر قزوین این نمایش گرا‌نتر و شگفت‌انگیزتر از دیگر جاهای ایران برگزار می‌شد. اما شوربختانه امروزه این آیینِ زیبا و شادمانه، دارد به فراموشی سپرده می‌شود.

در تاریخ‌ها آمده، «بیست و پنج روز پیش از آنکه سال جوان بشود و بهار رخسار بنماید و جشن نوروزی پیش بیاید، درباریان را آیین بود که دوازده ستون از خشت خام در سرای شاه برپا می‌داشتند و روی هر یک از آن‌ها مشتی از دانه‌های گندم، جو، برنج، باقلا، ماش، کنجد، عدس، کافیشه، ارزن، ذرت، لوبیا و نخود می‌کاشتند. دانه‌ها اندک‌اندک جوانه می‌زدند و از درون خاک سر بر می‌آوردند، و به درخشیدن آفتاب بهاری، سبزه‌هایی رسیده و بلند می‌بودند».

سبزه گذاشتن اکنون نیز در میان مردم ما انجام می‌پذیرد، و هنگام گشتن سال کهنه به نو، سبزه‌ها را در میان سفرۀ هفت‌سین می‌گذارند و آن را تا روز سیزده نگاه می‌دارند. اگرچه، چند سالی است که نغمه‌هایی شوم، مردم را از گذاشتن سبزۀ نوروز می‌پرهیزانند.

و اما، از آیین‌های نوروزی که با بهروزی در زندگی نیز پیوند دارد، «هفت‌سین» است. شمارگان «هفت» از زمان‌های دور در سرزمین ما، شمارگانی سپند شمرده می‌شده است.


در باورهای ایرانی، «آفرینش جهان» از نوروز به درازای شش روز بوده، که در هفتمین روز، «جمشید» شاه پیشدادی به تخت می‌نشیند. «آیین مهر» نیز بر هفت گام است، و هفت سَکَرنه‌ای که ایرانیان آن‌ها را در میان ستارگان آسمان بازشناختند، هفت کرۀ «خورشید، ماه، تیر (عطارد)، ناهید (زهره)، بهرام (مریخ)، کیوان (زحل) و هُرمُزد (مشتری)» می‌باشند. همچنین شش اَمشاسپَند که به همراه اورمزد، هفت می‌شوند و...، که همگی نشان از سپندینگی شمارگان ۷ در باورهای ایرانی دارد.

در سفرۀ رنگین نوروزی نیز، به آیینی، نماد زمینی سپندینگانِ هفتگانه را در «سینی» ویژۀ خود می‌گذارده‌اند. امروزه نیز هفت خوردنی که نام آن‌ها با «سین» آغاز گشته را بر سفرۀ هفت‌سین می‌نهند، «سیر، سرکه، سمنو، سماق، سنجد، سیب، سبزه».

همچنین، ایرانیان هرگز روزی را که «روز ماهی قرمز آزاد (سیزده نوروز)» نام گرفته، فراموش نمی‌کنند. «ماهی قرمز» در سفرۀ هفت‌سین، از دیرباز یادآور آگاهی ایرانیان بر آن بوده که زندگی نخست در آب آغاز شده است و این خود از نمادهای کهن آیین مهر نیز بوده، که پیش از برگزیدن نماد چلیپای ایرانی (چلیپ: صلیب) از سوی مسیحیان، نماد میتراییسم و سپس مسیحیت بوده است.

در این باره نیز چندی است که همان سیاه‌نمایانِ سبزه‌ستیز، به دشمنی با نماد ماهی قرمز نیز پرداخته‌اند. اما آگاهی از کهن و خردمندانه بودن این نماد ایرانی، کار چندان سختی نیست.


و دربارۀ «سیزده به در»؛ باور داشتن به بدشگونی شمارۀ ۱۳، در هیچ یک از نوشته‌های کهن ایرانی نیامده و «به در کردن» نحسی آن نیز از یونان و مسیحیت به اسلام و سپس چند سدۀ پیش، به ایران راه یافت.

اما جشن «سیزده به در» یادآور باوری کهن نزد ایرانیان بوده و نمونه‌ای از «دوازده هزاره» زندگی مردمان در گیتی به شمار می‌آید، که آنگاه به پایان رسیده و دوازده هزارۀ نو آغاز می‌گردد. ازین رو، جشن «سیزده به در»، پس از ۱۲ روزی که از نوروز گذشته، یادآور آغاز دوبارۀ زندگی ایرانیان در سال نو می‌باشد.


نوروز جشن خوشی و امید، جشن آغاز بهار و سال نو، یادمانی از یادمان‌های پسندیدۀ ملی و روشن‌ترین نماد فرهنگ کهن سرزمین ماست. جشن جهانی نوروز، اینک در همۀ سرزمین‌های ایرانی‌تباری هم که با ما دارای پیوندهای فراوان تاریخی و فرهنگی و سرزمینی‌اند، جشن گرفته می‌شود.

 

یاری‌نامه‌ها:

- شمارۀ دوم آسمایی، بهار ۱۳۷۶

- کتاب ستارۀ شمال، یادوارۀ دکتر محمد معین، ۱۳۸۶

- مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی

 

https://www.balatarin.com/permlink/2014/3/25/3529921

http://www.iranboom.ir/didehban/mirase-manavi/308-sabze-eid1.html

http://drshahinsepanta.blogsky.com/1389/12/25/post-557

http://drshahinsepanta.blogsky.com/1390/12/24/post-786

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد