سورنا فیروزی
سومریان، مردمانی به ظاهر بیوارث که روزگاری است، بسیاری درصدد تصاحب و مصادرۀ میراث آنان برخاستهاند.
در این نگاشته، تلاش ما بر این خواهد بود تا کنکاشی پیرامون اصالت تباری و تاریخی سومریان انجام دهیم.
نام سومر:
در کتیبههای سومری، نام این سرزمین به صورت «کی-اِن-گیر»(Ki-en-gir) ثبت شده است که معنای آن را «سرزمین خدایان روشنایی» دانستهاند.(1) هر چند که به گزارشهایی، این مردمان هویت ملی خود را با لفظ «اوگ-سگ-گیپ-په»(Ug-sag-gip-pe) و به مفهوم «سیاهسَران» یاد مینمودند.(2)
در راستای این عنوان، در نوشتهای سومری که ترجمۀ آن بسیار امروزی و مشکوک به نظر میآید، چنین آمده است که در مجاورت سرزمین نخستین سومریها (پیش از اسکان در جنوب میانرودان)، مردمانی با چشمان آبی و موهای بور زندگی میکردهاند (ویژگی نخستین آریاییها!)؛ از این رو، نیاکان سومریها جهت تمایز خود با آنها، اصطلاح سیاهسران را برای خویش به کار بردند.(3)
نگاهی به تاریخ سومر:
از سومریان، شماری کتیبه به دست آمده است. مهمترین آنها، سیاهۀ فرمانروایان سومری است و گفتگوی فرمانروای «اونوگ (شهر اوروک)» با فرمانروای «اَرَتَّ (Aratta)»(دولتی در فلات ایران).
در سیاهۀ به دست آمده، تاریخ سومر به دو دستۀ کلی «پیش از توفان» و «پس از توفان» بخش شده است.
در بخش نخست، ابتدا شماری از فرمانروایان در شهر «کیش (Kish)»(در میانرودان) به حکومت پرداختند، آن هم با سالهای نجومی!
مشهورترین فرمانروایان این دروه «اتانا (Etana)» است که هم نام و هم ماجرای تلاش او برای پرواز در آسمان، بسیار به کاووس کیانی (کوی اوسَنَ - Usana) نزدیکی دارد و با توجه به مقدمات زمانی، ما را باورمند به وامگیری سند میانرودانی از اسناد ایرانی مینماید.(4)
همچنین اشاره به تصرف سرزمین ایلام توسط «اِن-مِه-برگِ-سی»(En-me-barage-si) از آخرین فرمانروایان این دودمان، نکتهای است که نشاندهندۀ دیرینگی سرزمین و تمدن ایرانیِ یاد شده میباشد. زمانهای که اندکی پیش از به قدرت رسیدن گیلگمش (پهلوان-فرمانروای به ظاهر تاریخی) برشمرده شده است.(5) «کیش» در نهایت توسط اوروکیها تصرف میشود.
به دوران دودمان یکم از اوروکیها، نام «انمرکار (Enmerkar)» فرمانروای معاصر تمدن اَرتَّ به عنوان دومین حکمران دودمان، دیرینگی دیگر تمدن ایرانی را نشان میدهد. ارتَّ، دولتی که نامش بسیار نزدیک به واژههای آریایی «راتا (Rata)»(رَثَه: اَرّاده) در اوستایی و «ارتَ (Arta)» در پارسی باستان هخامنشی بوده و در متون هندی کهن نیز به آن اشاره شده است.(6)
افزون بر آن، موقعیت بومنگارانۀ توصیف شده برای این دولت (در جهت خاوریِ شهرهای شوش و انشان و در پس کوههای پیشِ رو «هوروم /Hurrum/ و مشو /Mashu/») کاملا با مختصات ایرانزمین برابری میکند. مسالۀ نزدیکی بسیار نام پارسیان کهن (ساکن در همان مختصات) با نام دولت یاد شده در نوشتۀ هرودوت، یعنی «ارتهایی Artaei))»، نیز برهان دیگری بر مطمئنتر شدن ما پیرامون هویت ملی ساکنان دولت ارتَّ به شمار میآید.(8)
پیرامون تمدن «ارتَّ»، در جای دیگر به صورت گسترده بحث خواهیم کرد.
اکنون بازگردیم به مبحث سومریان؛
در پس انمرکار، «لوگلبندَ (Lugal banda)»(مرد بزرگ) به حکومت رسید که او نیز با ارتَّ ارتباطهایی داشت.(9) در پس هنگامۀ «بندَ» است که گیلگمش در اوروک به قدرت میرسد.
در داستان این پهلوان-فرمانروا، سخن از مسافرت وی به سوی سرزمینهای خاوری اوروک، رسیدن به رشتهکوههایی بلند (دامنههای غربی زاگرس در نواحی خاوری خوزستان)، گذر وی در پس چند ده روز از آنها و رسیدن این فرمانروا به کرانههای یک دریا (خلیج فارس) و در نهایت سفر دریایی وی به یک جزیره برای دیدن «زیوسودرا (Ziusudra)»(که با توجه به مسافت کم آن، بایستی یکی از جزیرههای نزدیک خاک ایران بوده باشد، نه بحرین)، از جمله رویدادهای مهم برای پژوهش ما میباشند.(10)
نکتههای برآمده از این رویدادها، به ما نشان میدهد که شاید سرزمین خوزستان در آن مقطع زیر یوغ اوروکیها در آمده باشد؛ وگرنه فرمانروای یاد شده نمیتوانست چنین آسان از سرزمین خوزیان باستان (ایلامیان آریایی) گذر نماید.
از دیگر سو، یافت شدن نقشی از تمدن «اسپی دژ» ایران که با نقشهای به دست آمده از چهرۀ گیلگمش نزدیکی دارد و قدمت آن نیز کهنتر میباشد، ما را به دو نتیجهگیری میکشاند:
1- این تصویری از گیلگمش یا نماد داستان گیلگمش است، و بنابراین «ماجرای اوروکی» یک افسانۀ برخاسته از تمدن ایرانی است.
2- این تصویری از یک پهلوان زابلستانی است (یکی از بزرگان اسناد ایران به دوران پیشدادی-کیانی) و در نتیجه ماجرایی مستقل از داستان باختری و میانرودانی به شمار میآید.
در نهایت، دودمان یکم اوروک نیز به دست دودمان یکم شهر اور (Ur) نابود میشود. «مش-انه-پدَ (Mesh-ane-pada)»نخستین بنیانگذار دودمانی است که شمار سالهای فرمانرواییاش طبیعی (80 سال) میباشد. از او به عنوان نخستین یکپارچهگر دولتشهرهای سومری یاد شده است.(11)
در پس این دوران است که ایلامیان از ناحیۀ «اَوان (Awan)»(شمال خاوری شوش) به جنوب میانرودان یورش آوردند و ضمن آزادسازی خود، سومریان را نیز به بند درآوردند. «پلی (Peli)» نخستین فرمانروای ایلامی ثبت شده در اسناد، این پیروزی بزرگ را به دست آورد. پس از رفت و برگشتهای قدرت میان اکدیها و ایلامیان، سرانجام دودمان دوم کیش بر سر کار میآید و با رانده شدن خوزیان باستان از جنوب میانرودان، سومر دگربار مستقل میگردد.
با تشکیل نخستین دورۀ «لگش (Lagash)»، بر پایۀ کتیبههای دیگر (با وجود عدم ثبت در سیاهه) و غلبۀ کوتاههنگام «همازیها (Hamazi)»(از دیگر دولتهای موجود در فلات ایران و در دل دامنههای زاگرس)، رد و بدل شدن حاکمیتها همچنان ادامه پیدا میکند تا آنکه اکدیها جنوب میانرودان را تصرف میکنند. سپس اوروک استقلال را بازمیگرداند، اما دگربار «گوتیها (Gutians)» بر سومر چیره میگردند.
در نهایت، استقلال دوباره برمیگردد تا آنکه با یورش دوبارۀ ایلامیها به اور و همچنین آموریها، سومر از هم میپاشد. آموریان، بانی شهر و تمدن بابل میگردند.(12)
بررسی نکتههای تاریخی:
1- سومر در تورات
سرزمین «شنعار» که بارها در تورات از آن نام برده شده است، از نظر توصیف جغرافیایی، با مختصات در نظر گرفته شده برای سومر (جنوب میانرودان) برابری میکند.(13) یعنی آنچه که با اصطلاح مصری باستان برای میانروان و جنوب آن، یعنی «سنگَرَ (Sangara)»، نزدیکی بسیار دارد. در کنار این داده، تورات اشاره میکند که نخستین حکمران شنعار، یک غیرسامی (از تبار حام) بوده است:(14)
«و پسران حام: کوش و مصرایم و فوط و کنعان ... و کوش نمرود را آورد. او به جبار شدن در جهان شروع کرد. وی در حضور خداوند، صیادی جبار بود. از این جهت میگویند: مثل نمرود، صیاد جبار و در حضور خداوند. و ابتدای مملکت وی، بابل بود و اَرَک و اَکَد و کَلنَه در زمین شنعار. از آن زمین، آشور بیرون رفت، و نینوا ... را بنا نهاد ... و مصرایم و لودیم و عنامیم و لهابیم و نفتوحیم را آورد.»
آنچه دیده میشود، توصیف پیروزیها و کردارهای «نینوس» فرمانروای ایرانی و بنیانگذار دودمان نینوسیان و سرزمینهای زیر فرمان وی میباشد،(15) که به نام معادل عبری نام وی، نمرود گزارش شده است. گرچه بیرونی، میان نمرود و نینوس تفاوت قائل شده و آنها را در دو جدول مختلف قرار داده است،(16) اما توصیف وقایع آن دو و بومنگاری حاکمیت هر دو کاملا با یکدیگر یکسان است.(واژۀ «نَمروتی» در زبانهای میانرودان، به معنای روشنپوست است)
از دیگر سو، نمرود از تبار کوش حامی دانسته شده است. به عبارت دیگر، وی کاملا غیرسامی است.
حال «کوش» را باید کنکاش نماییم.
اگر این واژه را برابر با واژۀ «کوشَ» پارسی در نظر بگیریم که برای «حبشه» به کار رفته است، دچار آشفتگیهای تاریخی میگردیم. زیرا گروههای حامی نام برده شده، مصرایم (موذرایَ به پارسی هخامنشی = مصر)، فوط (پوتَیَ به پارسی هخامشی، که سومالی و اریتره امروزی است و یا لیبی؟) و کنعان (نیاکان فنیقیان) را نمیتوان از نظر تباری یا زبانی، با حبشهایها در یک گروه جای داد.
از این رو، گمان میرود که واژۀ «کوش» ثبت شده در دو کتاب پیدایش تورات و پادشاهان یکم، نگارشی از واژۀ کاش یا کاس (تیرۀ آریایی برآمده از فلات ایران) بوده باشد؛ و بدین سان، بانی دودمان نینوسیان به سان اسناد دیگر در تورات نیز آریایی دانسته شده و از سوی دیگر، ساکنان شنعار (سومر) به طور غیرمستقیم در ماجرای داستانی نمرود، آریایی گمان کرده میشوند.(نک: دانشنامه کاشان، ج3 - دلایل «کوش» نامیده شدن حبشه)
2- خاستگاه سومریان بنا به اظهارنظر اسناد سومری
بر پایۀ نوشتههای دور سومری، نیاکان این مردمان از یکی از دو نقطۀ زیر کوچ کردهاند:
الف) کشوری کوهستانی واقع در شمال خاوری سومر (فلات ایران)
ب) از راه دریا و از جایگاهی به نام «دیلمون (Dilmun)»(کرانۀ شمالی خلیج فارس)
با هم به طور مستقیم به سند ارائه شده از سوی یک مترجم ساکن ترکیه امروزی، پیرامون توضیحاتِ به ظاهر یک شاعر سومری به نام «لودینگرا (Ludingra)» نگاهی میاندازیم:(17)
«نیاکانم هزاران سال پیش به این کشور (سومر) مهاجرت کردهاند. نوشتهای در دست نیست که از کجا و چرا کوچ کردهاند، چون آن وقتها خط و نوشتن نمیدانستند! با این وجود، زمزمۀ خوش داستانهایی که سینه به سینه و نسل به نسل نقل شده و تا به امروز رسیده است، همیشه ارزش و مقام خاصی در گوش و اذهان ما سومریها داشته است. پس از اختراع و پیشرفت خطمان، نویسندگان و کتابدارهای کنجکاو و علاقمند دربار، اینجا و آنجا ضمن نوشتن مطالب دیگر، به این هم اشاره کردهاند: به روایتی، نیاکانم از کشوری کوهستانی واقع در شمالخاوری و به روایت دیگر، از راه دریا و از محلی به نام دیلمون آمدهاند. ظاهرا علت کوچشان هم، شروع خشکسالی وحشتناک در کشور گرم و بارانیشان بوده که امکان تولید غلات و پرورش دام را از آنها گرفته و آنها هم از ترس مرگ و نابودی ناشی از فقر و گرسنگی، گروهگروه از کشورشان در جهات مختلف کوچ کردهاند. نیاکان من هم به سمت جنوب راه افتادهاند. ولی این سفر به این آسانیها هم نبوده است. باید راه طولانی و کوههای سختگذری را پشت سر میگذاردهاند. این کوچ با زنها و بچهها، چادرها و دامهایشان، سالها طول کشیده است. در میان راه، گاه آب و غذا پیدا نمیکردهاند و گاه دچار انواع و اقسام بیماریها میشدهاند. عدهای تلف شده و بعضی هم توانستهاند از تمام این مشکلات جان سالم به در ببرند. بالاخره با هزار درد و بدبختی به خاک سرزمین امروزیمان رسیدهاند.»
امروزه پژوهشهای اقلیمشناسی نوین نشان دادهاند که یک خشکسالی بزرگ در منطقۀ آسیای غربی و فلات ایران در حدود 3200 پ.م رخ داده است.(18) این زمان، اندکی پیش از سرآغاز رسمی تاریخ دولتشهرهای سومری از دیدگاه باستانشناسان و مورخان معاصر است.
از میان پنداشتهای در نظر گرفته شده برای خاستگاه سومریان، مورد بحرین که کاملا مردود است.(به دلایل مسیرِ عبور کرده که هم در سند پیشتر به آن اشاره شد و هم در سند سپسین آورده میشود) همچنین دیلمون هرگز بحرین نبوده است، زیرا چنانکه پیشتر بیان نمودیم، فاصلۀ دریانوردی گیلگمش از کرانۀ زاگرسی خلیج فارس تا جزیرۀ دیلمون، کوتاه بوده است و بنابراین تنها میتوانسته یکی از جزیرههای نزدیک ساحل ایرانی بوده باشد، و نه «بحرین» جزیرۀ دور ایرانی.
مورد موهنجودارو نیز پذیرشپذیر نیست. زیرا کشور نخستین «کوهستانی» خوانده شده، حال آنکه چنین بومنگاری توصیف شده برای شهر مورد پنداشت، در پهنۀ سند دیده نمیشود. بنابراین و با توجه به خاوری خوانده شدن خاستگاه یاد شده، این سرزمین یا باید یکی از مناطق کوهستانی فلات مرکزی و شمالی ایران بوده باشد (نظیر دامنههای زاگرس و یا حتی البرز) و یا یکی از نقاط کوهستانی فلات در منطقۀ قفقاز.
بررسی ادامۀ اسناد (لودینگرا)، دایرۀ کنکاش ما را تنگتر مینماید:(19)
«همانطور که پیشتر هم گفتم، به نظر من زمانی که مردم ما به این سرزمینها (سومر) کوچ کردهاند، نخست وارد شهری شدهاند. در آنجا دولت یا پادشاهی برقرار کردهاند. در واقع، بهترین حدس میتواند این باشد که یک «انسی (Ensi)»(سرکرده) یا «لوگال» بر سر کار آمده و شهر را اداره کرده است. همزمان با آنها، گروه دیگری آمدهاند و ساکن شهر دیگری شدهاند. به همین ترتیب، چندین دولتشهر تشکیل شده و، با این همه، از یک ملت بودهاند. برای در دست گرفتن قدرت مطلق، به کشمکش و جنگ و جدال پرداختهاند. هر شهری که کمی قویتر از شهر مجاور بوده، سعی کرده دیگری را تابع خود کند. گاهی این موفق شده و گاهی آن، گاهی هم هیچکدام. یکی از این دولتشهرها، دولتشهر اَرَتَّ در شمال خاوری بوده(!) که مسافر برای رسیدن به آن میبایستی پشت سر گذاشتن هفت کوه بزرگ را به جان میخریده، ولی در زمان من (لودینگرا)، فقط نامی از آن در یادها و اسناد باقی مانده است. اگر نظر مرا بپرسید، مردم ما حین کوچ از دیارهای دور به سرزمین کنونیمان، سر راهشان این شهر را دیدهاند. شاید هم مدتی ساکن آن بودهاند، یا این شهر هم زمانی، به دست مردم ما بنا شده است. چون اولا، در آنجا مقدار زیادی سنگهای قیمتی و طلا و نقره یافت میشده است. دوم اینکه آنجا از طرف خدابانوی عشق ما «ایننه (Inana)» عزیز محافظت میشده است. ولی در خاک کشور امروزی ما، طلا، نقره و سنگهای قیمتی وجود ندارد. تمام آنها را از همانجا برای ما میفرستادهاند. نکتۀ مهم دیگر اینکه، سنگ زاگین «Zagin (لاجورد؟)» ... که نزد ما خیلی قیمتی است هم از آنجا میآمده است. قدیمترها مُهر، چشم مجسمهها و خیلی از وسایل و اشیای زینتی را یا از این سنگ میساختند و یا از آن برای تزیین اسفاده میکردند. امروز، شاید به دلیل از بین رفتن این شهر است که دیگر از این سنگ هم خبری نیست.آنچه قبلا آورده شده، در انبارهای معابد ذخیره شده ... میخواستم داستان رقابت و کشمکش بر سر قدرت و چشموهمچشمی میان فرمانروای شهر اوروک «انمرکار پهلوان» و فرمانروایان ارتَّ را برایتان تعریف کنم. در هر حال، هر دو طرف گاهی شفاهی و گاهی هم کتبی برای هم پیغام میفرستادهاند که من از تو سرترم ... فرمانروای ارتَّ ... مجبور میشده برای کشور و معابدمان، سنگهای قیمتی و طلا و نقره بفرستد. انمرکار هم در مقابل برای آنها غلات میفرستاده است، چون ارتَّ در منطقهای کوهستانی قرار داشته(!) و غلات در آن به عمل نمیآمده است(!) ... یکبار وقتی «مَرتو (Martu)»های خارجی به اوروک حمله کرده بودند، انمرکار «لوگالبنده» پهلوان را داوطلبانه برای درخواست کمک به ارتَّ فرستاده است. در این سفر، بلایی نبوده که بر سر لوگالبنده نیامده باشد. تمام این ماجراها امروز بدل به افسانه شدهاند.»
شوربختانه مترجم زاده شده در آناتولی، رعایت شرافت پژوهشگری را ننموده و با دست بردن در ترجمان کتیبهها، آشفتگی کودکانهای را در آن پدید آورده است. ترجمههای این شخص، متنی کاملا ساختگی با ادبیات و اصطلاحات و دیدگاههای سیاسی و جهانشناختی امروزین را در ذهن نگارندۀ سومریِ باستان نمایش میدهد! تعریف دولتشهر، کوهستانی خواندن ارتَّ (در متن اصلی سومریِ انمرکار و فرمانروای ارتَ، این شهر در پس کوهها قرار داشته و نه در میان آنها) و جای داشتن این دولت ایرانی در شمال خاوری سومر (که متن یاد شدۀ سومری، آن را در سوی خاور و در پشت شوش و انشان و کوههای زاگرس شناسانده) از بارزترین این دستبردهای عقیدتی به شمار میآیند.
اما با این حال، هنوز هم میتوان از لابلای این تاراج، آگاهیهای مفید تاریخی اصلی را کنکاش نمود. در سند یاد شده، در مسیر مهاجرت، شهر ارتَّ قرار دارد. این یعنی خاوریتر بودن خاستگاه بنیادین و نخستین نیاکان سومریها نسبت به پارس و کرمان (مکانهای احتمالی ارتَّ). از این رو، و با توجه به این نکته که در سند، مسیر حرکت نخستین کوچگران، سوی جنوب دانسته شده؛ سرزمین مورد نظر میبایست در حد فاصل زابلستان و خراسان (سرزمینهای کوهستانی موجود و ممکن) بوده باشد.
اکنون بایستی نیمنگاهی به دانش انسانشناسی و تبارشناسی بیندازیم تا با ملاحظه در منطقۀ خاستگاه نخستین، دستۀ تباری سومریها روشن گردد.
به طور کلی، «انسان اندیشمند نوین (H.sapiens sapiens)» در حدود 90 تا 100 هزار سال پیش، از آفریقا خارج شد و در دو جهت کرانههای دریای سرخ و فلات ایران حرکت نمود. دستۀ نخست، سپسها گروه سفید سامی را تشکیل دادند و در هزارۀ سوم به سوی میانرودان و کنعان حرکت کردند. اما دستۀ دوم، خود به چند گروه تبدیل گشتند. یک گروه به حرکت خود به سمت خاور ادامه دادند و با عبور از کرانههای دریای مکران (عمان کنونی)، درۀ سند، شمال هندوستان، جنوب خاوری آسیا و نیز اقیانوسیه، رفتهرفته جمعیتهای سیاه دراویدی، سیاه شرقی و زرد جنوبی را پدید آوردند. بازماندگان نیز خود به دو دسته تقسیم شدند. گروهی به سوی غرب حرکت نمودند و سپسها جمعیت سفید مدیترانهای را پدید آوردند و دستهای که در فلات باقی ماندند گروه جمعیتی سفید آریایی را پدید آوردند.
این مردمان در پس آخرین یخبندان زمین (پیش از 8000 پ.م) به سمت آفتاب (جنوب فلات) مهاجرت نمودند.(20)
با توجه به موارد یاد شده در بالا و نیز جایگاه سرزمین نخستین سومریها، این احتمال پیش میآید که آنها میتوانستهاند آریاییتبار بوده باشند.
به ویژه آنکه، مطابق سند سومری پیشین، نیاکان مورد بحث، مردمانی دامپرور برشمرده شدهاند.
بازگردیم به ادامۀ تحلیل سندهای سومری ارائه شده؛
اگر مطابق شواهد کنونی تبارشناسی و باستانشناختی و نیز بر پایۀ گزارشهای اسناد مختلف، بتوانیم بپذیریم که ارتَّ یک تمدن ایرانی و برآمده به دست پَرَشیها (نیاکان پارسیان) بوده باشد، پس سومریان با همتباران خود در ارتباط و گفتگو بودهاند.
در این زمان، مردمانی با هویت مَرتو به اوروک یورش آوردهاند. مردمانی که جریانهای کجاندیش سعی بر آن کردهاند که آنان را بدویان سامی جلوه دهند.(21) اما گزارش هرودوت پیرامون وجود دستهای از پارسیان با عنوان «مَردها (Mardes)»(22) که بسیار به نام تاریخی یاد شده نزدیک به شمار میآید، نگرشی دیگر را برای ما تداعی مینماید. نگرشی که در آن، گروهی از پارسها به اوروکیها یورش بردهاند و فرمانروای اوروک از شماری پارسی دیگر در پشت سرزمین مردها (واقع در پارس) درخواست کمک نموده است.
در هر حال، سند گویای آن است که سومریان اوروکی، شهریگر و دستاوردهای هنری خود را وامدار مردمان ارتّ بودهاند. اگر ارتَّ وجود نداشت، هنر و تمدن سومری نیز پدیدار نمیشد.
3- برداشتهای سومرشناس نامدار، ساموئل کریمر
ساموئل کریمر (Samuel Kramer) از برجستهترین سومرشناسان، در کتاب نامدار خود «الواح سومری» پیرامون خاستگاه تمدن سومریان و بانیان آن چنین مینویسد:(23)
«اکنون یکی از مسائل تاریخی که دهها سال است ذهن باستانشناسان و دانشمندان تمدن خاور نزدیک را به خود مشغول داشته و آن را مسالۀ سومر نامیدهاند، مورد بحث و مطالعه قرار میدهیم. این مسئله دربارۀ آمدن قوم سومری به سرزمین میانرودان است. آیا سومریان نخستین قومی بودند که در جنوب میانرودان سکنی گزیدند یا پیش از آنها اقوام دیگری هم بودهاند؟ در ظاهر، هیچگونه ارتباطی میان این پرسش و دورۀ قهرمانی سومر دیده نمیشود. ولی در واقع، کشف عصر قهرمانی سومریان در حل مسالۀ سومر میتواند بسیار مؤثر و مفید قرار گیرد. کشف این دوره، ما را در کشف کهنترین اعصار تاریخی یاری میدهد. ولی لازم است قبلا مسالۀ سومر را که موجب دودستگی باستانشناسان گشته است، شرح دهیم. بر اثر کاوشهایی که در دهها سال گذشته در لایههای پیش از تاریخ چند نقطه به عمل آمد، دانشمندان به استناد مقیاسهای شایستهای در باستانشناسی، کهنترین تمدن میانرودان را به دو دوره منقسم کردند: یکی "دورۀ عبید" که آثار بازماندۀ آن را بر روی خاکهای دستنخورده در دل زمین یافتند؛ دوم، "دروۀ اوروک" که آثار آن را مستقیما بر روی لایۀ عبید کشف کردند. دورۀ اوروک نیز به نوبه خود، به دو مرحله تقسیم شده است: مرحلۀ کهنتر اوروک و مرحلهای که پس از آن میآید. آنچه در اصطلاح، مُهرهای استوانهای نامیده شده و همچنین نخستین الواح مدون تاریخ که به دست ما رسیده، همه مربوط به مرحلۀ دوم اوروک هستند. از آنجا که لغت الواح، بنا بر مدارک موجود، با همۀ علامتهای تصویرمانندش سومری است، از این رو اکثر باستانشناسان بر آنند که سومریان در نیمۀ دوم مرحلۀ اوروک در جنوب میانرودان ساکن بودهاند. اختلافنظر باستانشناسان بیشتر در مرحلۀ اول اوروک و دورۀ عبید است. گروهی از باستانشناسان پس از تجزیه و تحلیل آثار ... این دو دورۀ کهن، به این نتیجه رسیدند که با همۀ فرقهای ظاهری میان آثار مرحلۀ اول اوروک و مراحل بعدی، میتوان آثار مرحلۀ اول را نمونههای آثار بعدی دانست؛ و چون آثار مراحل بعدی را همۀ دانشمندان به عنوان آثار سومری پذیرفتهاند، لذا آثار مرحلۀ اول دورۀ اوروک و پیش از آن را نیز باید جزو آثار سومری پنداشت. با همین استدلال، این گروه ... معتقدند نخستین قومی که در سرزمین میانرودان مستقر شد، قوم سومری بود. دستهای دیگر از باستانشناسان پس از بررسی و تجزیه و تحلیل همان آثار، به نتیجۀ خلاف آن رسیدند. اینان میگویند، اینکه آثار دورۀ متاخر که بیشک سومریاند، از پارهای جهات به آثار دورههای پیشین شباهت دارند؛ با وجود این، اختلاف آثار دو دوره به اندازهای است که ثابت میکند مردمان آنها از یکدیگر متمایزند. به عبارت دیگر، در ادوار پیش از مرحلۀ دوم اوروک، مردمی غیر از سومریان در میانرودان ساکن بودند، یا تمدن دیگری جز تمدن آنان در آنجا مستقر بود. پس باید گفت سومریان نخستین قوم ساکن میانرودان نیستند.»
با این دلایل روشن، کریمر ماهیت این ساکنان نخستین را چنین بیان میکند:(24)
«تمدن سومریان نقشِ برجستهای در زندگی مردم خاور باستانی داشت ... اما این تمدن محصول پنج شش قرن فعالیت مداوم است که پس از عصر قهرمانی ابتدایی سومر آغاز شد و بیشک نبوغ آفرینندۀ سومریان در بهرهبرداری از میراث مادی و روحی تمدن ساکنان پیشین جنوب میانرودان، اثری به سزا در پیشرفت آن داشته است ... تاریخ جنوب میانرودان را، از آغاز تا عهد پادشاه بزرگ اکدی "سارگن" که به سلطۀ سیاسی سومریان پایان داد، میتوان به دو دورۀ اصلی تقسیم کرد: دورۀ پیش از سومریان و دورۀ سومریان. دورۀ پیش از سومریان با زراعت در روستاها آغاز شد. نظر رایج کنونی آن است که تمدن مزبور را مهاجرانی از جنوبغربی ایران همراه خود به جنوب میانرودان آوردند. از خصوصیات این مهاجران، استفاده از ظروف سفالی رنگی بود. کمی پس از استقرار مهاجران ایرانی، سامیان اندکاندک، گاه به عنوان مهاجران صلحجو و گاه به صورت فاتحان جنگجو، در جنوب [میانرودان] رخنه کردند. بر اثر آمیزش آنها، نخستین کشور متمدن جهان در جنوب [میانرودان] به وجود آمد. این کشور - مانند کشور سومر که بعدها تاسیس گشت - از دولتشهرهای کوچکی تشکیل میشد که برای کسب برتری، همواره با هم در نبرد بودند. اما بیشک گهگاه وحدت و ثبات سیاسی در سراسر سرزمین جنوبی میانرودان، هر چند برای مدت کوتاهی، تحقق یافته است ... بدون تردید، قسمتی از سرزمینهایی که این امپراتوری - چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فرهنگی - در آن نفوذ کرد، نواحی غربی فلات بود و از جمله سرزمینی که بعدها ایلام نام گرفت. نخستین برخورد سومریان با امپراتوری میانرودان، در گیر و دار این کشمکشهای سیاسی و نظامی صورت گرفت. سومریان بدوی یا شاید چادرنشین، به سمت نواحی غربی ایران سرازیر شدند و آن را تحت فشار قرار دادند. دفاع از این نواحی کمال ضرورت را داشت، چه این ناحیه سپر امپراتوری میانرودان در برابر مهاجمان وحشی بود. شک نیست که در نخستین تصادم، مهاجمان یارای ایستادگی در برابر لشگریان آزموده امپراتوری میانرودان را نداشتند. ولی سرانجام سومریان ابتدایی و حادثهجو، دشمنان متمدن و شهرنشین خود را از پای در آوردند. با گذشت زمان، جنگجویان سومری که به صورت گروگان و اسیر در سپاه امپراتوری خدمت میکردند، فنون جنگ را از اسیرکنندگان خود فراگرفتند و بر اثر ضعف امپراتوری میانرودان، سومریان کشور حائل غرب ایران را تصرف کردند، به جنوب میانرودان حمله آوردند و بر آن چیره شدند.خلاصه آنکه، دورۀ پیش از سومریان به صورت تمدن کشاورزی روستایی که ایرانیان از مشرق آورده بودند، آغاز شد و در مرحلۀ دوم این دوره، سامیان به عنوان مهاجر و فاتح در دستگاه امپراتوری رخنه کردند ... (و) سرانجام به دست سومریان سرنگون شد. اکنون از دورۀ پیش از سومر یا دورۀ ایرانی-سامی، که قدیمیترین ادوار تاریخی میانرودان است، به دورۀ سومریان میرسیم. این دوره از سه مرحلۀ فرهنگی تشکیل میشد. یکم، مرحلۀ پیش از اختراع؛ دوم، مرحلۀ پیدایش خط؛ و سوم، مرحلۀ خط باستانی. در نخستین مرحله، اجتماع سومر بر اثر انهدام مدنیّت قوم پیشرفتۀ ایرانی-سامی به دست مهاجمان وحشی، حالتی از رکود و انحطاط داشت. در خلال این مرحله که چند قرن طول کشید، دورۀ قهرمانی سومر رشد کرد. سرداران وحشی و ناآرام سومری که به چپاول خوی گرفته بودند، زمام امور شهرهای غارت شده و روستاهای خستۀ امپراتوری پیشین را در دست داشتند. فاتحان سومری، خود در وطن جدید ایمن نبودند، چون اندکی پس از استقرار در آن سرزمین، گروههای دیگری از مردم صحرانشین از صحرای غربی به جنوب [میانرودان] روی آوردند ... تنها پیشرفتی که در این دوران نصیب سومریان گشت، در فن حماسهسرایی بود. شعرای درباری و خُنیاگران، در مدح دلاوریهای پادشاهان سومری، داد سخن سر میدادند. در دومین مرحله از تاریخ سومر، سومریان در سرزمین جدید کاملا مستقر شده بودند. ظاهرا در همین مرحله از تمدن سومر است که کلمۀ سومر بر سرزمین جنوبی میانرودان اطلاق شد ... بر اثر آمیزش ثمربخش فرهنگی و تباری سومریان با مردم مغلوب اما پیشرفتۀ آن سرزمین (ایرانیان و شماری سامیان)، سومریان به آفرینش آثاری پرداختند که برای سومر و آسیای غربی اهمیت فراوان داشت. فن معماری پیشرفت شایانی کرد. محتملا اختراع خط (میخی) نیز در همین مرحله صورت گرفت ... پیروزیهای درخشان سومریان در زمینههای فکری و معنوی، سطح شناخت مردم خاور نزدیک را در آن دوران، به طرز بیسابقهای بالا برد ( باید به خاطر داشت که موفقیتهای بزرگ سومریان، ثمرۀ فعالیت و کوشش دستکم سه گروه بود: پارسیان باستان (ایرانیان در نزد کریمر)، سامیان، سومریان (مهاجمان سپسین ایرانی).در سومین مرحلۀ تاریخ تمدن سومر ... برخی از فرمانروایان توانستند ... قلمرو کشور خود را در سمت جنوب گسترش دهند و دومین امپراتوری خاور نزدیک را پدید آوردند. این امپراتوری کاملا رنگ سومری داشت.»
و در پس آن، کریمر از استیلای اکدیهای جنوبی بر سومر و سپس روی کار آمدن دوبارۀ دوران نوسومری و در نهایت یورش آموریها (از درون فلات) و تشکیل حکومت بابل بحث میکند. او با محاسبۀ زمان تشکیل حکومت «شاروکین (Sharukin)اکدی»(سارگن یکم) که آن را در حدود 2300 پ.م میشناساند، دورههای سهگانۀ تاریخ سومر را زماندهی میکند.(دورۀ سوم از 2700-2300 پ.م، مرحلۀ دوم از 2900-2700پ.م، دورۀ یکم با عصر قهرمانی سومری در سدۀ یکم هزاره سوم پ.م)
و در نهایت، هنگامۀ درونش سومریان به جنوب میانرودان را در «یکچهارم پایانی هزارۀ چهارم پیش از میلاد» عنوان میکند. سپس زمانۀ حاکمیت تمدن نخستین (ایرانیان بنیانگذار و سامیان مهاجم) را با طول مدت پنج تا شش سده، پیرامون سالهای 3600 تا 3100 پ.م تعیین مینماید؛ و در نهایت، هنگامۀ درونش ساکنان نخستین جنوب میانرودان (ایرانیان) به آنجا را «یکچهارم نخستین هزارۀ چهارم پیش از میلاد» (4000-3750 پ.م) برمیشمارد.(25)
امروزه درستی تاکید کریمر پیرامون اختلاف فراوان آثار مادّی دورۀ منسوب به «عبید (Ubaid)» با دورههای سپسین تاریخ جنوب میانرودان آشکارتر شده است. حتی دیرینگی این دوران، تا زمانۀ 5300 پ.م نیز به عقب رفته و در نتیجه، زمانۀ درونش مهاجران نخستین نیز کهنتر شده است.(26)
به طور کلی، آنچه را که کریمر بیان نموده است، با اسناد نوشتاری سومری و نیز ایرانی هماهنگی دارد. در اسناد ایرانیان، بارها اشاره شده است که برخی فرمانروایان پیشدادی و کیانی پیش از زرتشت سپیتمان (زایش به سال 6184 پ.م)، بر میانرودان و سرزمینهای فراتر از آن به سوی غرب، چیرگی داشتهاند.(27)
بنابراین از مشاهدۀ آثار سفالی، اجتماعی و معماری و فلسفی ایرانی (مردمان فلات ایران) در هزارۀ مربوط به تمدن پیش از دورۀ نخستین سومری شگفتزده نخواهیم شد. این مورد، یکی دیگر از استنادهای راسخ پیرامون درستی و همخوانی اسناد مربوط به دوران تاریخ کهن ایران (پیشدادی-کیانی) با یافتههای باستانشناختی و همچنین اسناد تاریخی میانرودانی به شمار میآید.
از سوی دیگر، هم به نقل از پژوهشهای کریمر و هم بر پایۀ شباهتهای آثار تمدنهای تاکنون کنکاش شده از فلات ایران (شهر سوخته، اسپیدژ و جیرفت)، مسیر ترابرش اندیشهها و شگردهای شهریگری ایرانی به سوی میانرودان، دریافت شده است. مسیری که به اعتراف سومرشناس بزرگ یاد شده، «ایرانیان» بنیانگذار تمدن پیشسومری محسوب میشدند.
اما نکتۀ قابل اندیشه اینست که، سامیانِ چسبانده شده به ایرانیانِ بنیانگذار در دورۀ پیشسومری، تنها یک مهاجم بودهاند و نه بانی اندیشه و تمدن. چنانکه شخص کریمر نیز به آن اذعان کرده است.
از این رو، بر پایۀ یافتههای باستانشناختی و با استناد به متون نوشتاری تاریخی، «ایرانیان» بنیانگذاران تمدن میانرودانی بودهاند، تمدنی که با نام «فرمانروایی ایرانی جنوب میانرودان» شناخته میگردد.(همان دورۀ عبید امروزین)
از دیگر سو، سومریان نیز مهاجرانی از جانب سرزمینهای ایرانی میباشند، یعنی آنچه که بارها در اسناد نوشتاری این مردمان ثبت شده است. بنابراین، آنان نیز میتوانستهاند ایرانی به شمار آیند.
مشابهتهای زبانی و واژهای نیز میان زبان قدیم ایرانیان (اوستایی و پیشاوستایی) و سومریها - با وجود کنکاشهای اندک - دیده میشود؛ همچون نزدیکی واژۀ «گو (Gu)» در زبان سومری به «گئو (Gau)» در اوستایی که هر دو به معنای «گاو» میباشند و نیز همسانی نمادهای مذهبی چون رواج نشان چلیپا نزد سومریان که از نشانهای بارز آیین کهن ایرانیان به شمار میآمده است.
هر چند که نقاشیهای به جا مانده از سومریها به علت نزدیکی به سبک نقاشیهای دورنگ یونانی، چندان برای شناسش تباری آنان بهره ندارد؛ اما در هر حال، در آنها مشابهتهایی با یافتههای فلات ایران چون یادمانهای به دست آمده از جیرفت دیده میشود. و یا سنّت زیگوراتسازی (فرزانش آن را در جایی دیگر بحث خواهیم کرد) که از فلات ایران به میانرودان رفته است.
همچنین، این مردمان تنها مردمان میانرودانی به شمار میآیند که همپا و به سان مردمان «آریایی (هندوایرانی-اروپایی)» هند، ایران، یونان و تیرههای آریایی ساکن در اروپا، دارای حماسههای پهلوانی بودهاند (چون مورد گیلگمش و یا لوگالبنده)، که ما را به آریایی بودن تبار این مردمان و یا دستکم فرهنگ آنان خوشبینتر مینماید.
مسالۀ وجود چنین میراثی در میان عبریان کنعانی (داستان سامسون) نیز به سان دیگر موضوعات اندیشهای و فرزانشی، و با توجه به نبودن هیچ ریشۀ تاریخی بسترساز، یک وامگیری صِرف نمیتوانسته باشد.
در یک نگاه، سومریان از سرزمینهای ایرانینشین و از مرزهای آریاییان برخاستهاند و سرمشقهای نخستین تمدن آنان از فلات ایران وام گرفته شده است؛ از این رو، گمان میرود این مردمان و یا دستکم پیشینیان تمدن آنان، به دلایل فراوان یاد شده در بالا، ایرانی و آریایی بودهاند. موردی که وارونۀ ادعاهای بیمنطق و بیاستناد قومگرایان پیرامون این کهنمردمان، سرنخهای کنکاش را دارا میباشد.
در هر حال داور نهایی، آزمایشهای ژنتیکی خواهند بود.
پینویسها:
1-
William Stiebing (1994): Ancient Near Eastern History and Culture. Postgate.
John Nicholas Postgate (1994): Early Mesopotamia: Society and Economy at the Dawn of History. Routledge (UK).
2- لودینگرای سومری، معزز علمیه چیع، ترجمه سوزان حبیب، نشر کاروان، رویه 37.
W. Hallo, W. Simpson (1971): The Ancient Near East. New York: Harcourt, Brace, Jovanovich, p28.
3- لودینگرای سومری، همان.
4- زمانۀ اتانای سومری را در میان سالهای 2900 تا 2600 پ.م در نظر گرفتهاند. این در حالی است که هنگامۀ کاووس، پیش از زمانۀ زندگانی زرتشت (زایش به سال 6184پ.م) بوده است. توضیحات دقیقتر در جایی دیگر آورده میشود.
5- سیاهۀ فرمانروایان سومری.
6- در نوشتههای مهابهارات، به جایگاهی با عنوان آرَتَّ Aaratta و یا اراتَّ Araatta اشاره شده است، که میتواند همان دولت ایرانی پارسیان اَرَتَّ پنداشت گردد.
بنگرید به:
Michael Witzel .Aryan and non-Aryan Names in Vedic India, 1999, p. 8. Autochthonous Aryans? The Evidence from Old Indian and Iranian Texts. EJVS 2001, pp.18-19.
7- گیلگمش، ترجمه داوود منشیزاده، رویه 66، الواح سومری سامول کریمر، ترجمه داوود رسائی، انتشارات علمی و فرهنگی، رویه 184.
8- تاریخ هرودوت، کتاب هفتم، ترجمه وحید مازندرانی، بند 61.
9- لودینگرای سومری، همان، رویه 101، الواح سومری، همان، رویههای 183-185.
10- گیلگمش، ترجمه داود منشی زاده، رویه 79.
11- لودینگرای سومری، همان، رویه 102.
12-
Stephanie Dalley, Babylon as a Name for other Cities Including Nineveh, in Uchicago.edu Proceedings of the 51st Rencontre Assyriologique Internationale, Oriental Institute SAOC 62, pp. 25-33, 2005.
13- پیدایش، 10:6-13، پادشاهان، 1:8-11
14- همان.
15- برای آگاهی از دودمان نینوسیان در حال حاضر بنگرید به مقالۀ نگارنده: «زدایش ماد کهن و دودمان نینوسیان، نمونهای دیگر از چپاول تاریخ ایران»
16- آثارالباقیه، بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، رویههای 126 و 128.
17- لودینگرای سومری، همان، رویههای 35- 36.
18-
What Drives Societal Collapse? Science, Jan. 26, 2001 By Harvey Weiss and Raymond S. Bradley
Climate and agriculture in the ancient Near East: a synthesis of the archaeobotanical and stable carbon isotope evidence, Vegetation History and Archaeobotany, Institut für Ur- und Frühgeschichte, Ältere Abteilung, Labor für Archäobotanik, Tübingen University, Rümelinstrasse 23, 72070 Tübingen, Germany, 29 February 2008
Ohio State University, Major Climate Change Occurred 5,200 Years Ago: Evidence Suggests That History Could Repeat Itself .December 16, 2004.
19- لودینگرای سومری، همان، رویههای 100-101.
20- مبدأ نژادها، میخائیل نستورخ، نشر اندیشه، 1979.
Rixiang Zhu, Zhisheng An, Richard Pott, Kenneth A. Hoffman (June 2003). Magnetostratigraphic dating of early humans in China (PDF). Earth Science Reviews 61 (3-4): 191–361.
R. Zhu et al. (2004), New evidence on the earliest human presence at high northern latitudes in northeast Asia.
Earliest Presence of Humans in Northeast Asia. Human Origins Program. Smithsonian Institution. http://www.mnh.si.edu/anthro/humanorigins/whatshot/2001/wh2001-3.htm. Retrieved 2007-08-04. Hopkin M (2008-03-26). 'Fossil find is oldest European yet'. Nature News. doi:10.1038/news.2008.691. http://www.nature.com/news/2008/080326/full/news.2008.691.html.
Bednarik RG (2003). Seafaring in the Pleistocene. Cambridge Archaeological Journal 13 (1): 41–66. doi:10.1017/S0959774303000039. ScienceNews summary.
BBC World News Africa's genetic secrets unlocked, 1 May 2009; the results were published in the online edition of the journal Science.
Maca-Meyer N, González AM, Larruga JM, Flores C, Cabrera VM (2001). Major genomic mitochondrial lineages delineate early human expansions. BMC Genet. 2: 13. doi:10.1186/1471-2156-2-13. PMID 11553319. PMC 55343. http://www.biomedcentral.com/1471-2156/2/13.
http://www.fieldmuseum.org/research_collections/zoology/zoo_sites/seamaps/mapindex1.htm Pleistocene Sea Level Maps .
Hudjashov G, Kivisild T, Underhill PA, et al. (May 2007). Revealing the prehistoric settlement of Australia by Y chromosome and mtDNA analysis. Proc Natl Acad Sci USA. 104 (21): 8726–30. doi:10.1073/pnas.0702928104. PMID 17496137.
Currat M, Excoffier L (Dec 2004). Modern humans did not admix with Neanderthals during their range expansion into Europe. PLoS Biol. 2 (12): e421. doi:10.1371/journal.pbio.0020421. PMID 15562317.
Kate Ravilious. Aborigines, Europeans Share African Roots, DNA Suggests. National Geographic News. May 7, 2007.
Wall JD, Hammer MF (Dec 2006). Archaic admixture in the human genome. Curr Opin Genet Dev. 16 (6): 606–10. doi:10.1016/j.gde.2006.09.006. PMID 17027252.
Hardy J, Pittman A, Myers A, et al. (Aug 2005). Evidence suggesting that Homo neanderthalensis contributed the H2 MAPT haplotype to Homo sapiens. Biochem Soc Trans. 33 (Pt 4): 582–5. doi:10.1042/BST0330582. PMID 16042549.
http://www.biochemsoctrans.org/bst/033/0582/bst0330582.htm.
Schwartz, Jeffrey H.; Tattersall, Ian (2001). Extinct humans. Boulder, Colo: Westview Press. pp. 207–9.
21-
E. Chiera, Sumerian Epics and Myths, Chicago, 1934, Nos.58 and 112.
E. Chiera, Sumerian Texts of Varied Contents, Chicago, 1934, No.3.
William H. Stiebing Jr. Ancient Near Eastern History And Culture Longman: New York, 2003: 79.
22- تواریخ، کتاب یکم، بند 125.
23- الواح سومری، همان، رویههای 185- 186.
24- همان، رویههای 187- 190.
25- ، همان، رویههای 190- 191.
26-
Nissen, Hans J. (1990) (Elizabeth Lutzeier translator) :The Early History of the Ancient Near East, 9000–2000 B.C. (University Of Chicago Press).
Mellaart, James (1975) :The Neolithic of the Near East. (Thames and Hudson).
Bogucki, Peter (1990) :The Origins of Human Society. (Blackwell History of the World)
27- بنگرید به اسناد مربوط به دوران فرمانرواییهای قباد تا کیخسرو به زمانه کیانیان و فریدون تا گرشاسپ در هنگامۀ پیشدادیان.
مواظب باشید که اینجا یهودیان مخفی زیادی داریم که همش دنبال تحریف تاریخ هستن و کارشون هم آریا آریا گفتن و پرشین پرشین گفتن اس یعنی واژه هایی که هفتاد سال پیش توسط همین یهود نجس اختراع شده
متاسفانه نگاه فاشیستی و نژاد پرستانه در نقطه نقطه نقاله موج میزند و از منظر علمی حتی از کنار علم هم عبور نکرده مطالب عمدتا بدون ذکر ومنبع و در واقع انعکاس افکار نگارنده هستش و اینحا دو سوال مطرح است که هیچ اشاره نشد اولی نظرات زبانشناسان در مورد زبان سومری که مهمترین مولفه در تعیین تبار ارزیابی میشود و دیگری چرایی وصل سومریان به آریائیهای خیالیست، لطفا ن.ارنده محترم برای فرضیه آریاییها رفرنس بدهند و این در حالیست که در هیچ منبع تاریخی حتی ادبی مثل شاهنامه نامی از آریائی برده نشده و نگارنده با کمال تعجب و لجاجت سعی میکند وقایع هفت هزار سال قبل را به وقایع نوشته شده در شاهنامه مرتبط کندد بسیار تاسفبار و مضحک است که این مقاله یک مقاله علمی و نه فاشیستی تلقی شود، اینجا علم خجالت زده شد
اون موقع آریایی ها هنوز مهاجرت نکرده بودن به فلات ایران مگه هر کی موی بور و چشمان آبی داره آریایی هست مشخصات آریایی دماغ عقابی شکل موی سیاه چشمان قهوی تو مغولستان هم اگر عکس مردمشون را دیده باشد اغلب مو بور هست و بعدش مو بور بودن به شرایط زیادی بستگی داره مثل شرایط محیطی و ژنتیکی اصلن تو کتیبه هاشون کلمه آریا نیومده وگرنه خودشون رو آریایی میگفتن نه سومری این حرف ترک ها نیست که میگن سومر ها ترکن سومر شناس آلمانی این را گفته و تونسته با کلمات ترکی کتیبه های سومری را ترجمه کنه خود ترکی در شرق ۷۰۰۰ سال قدمت داره این حرف هم از من نیست از دانشمندان نمی توانم اسمشون را بگم چون یاد نیست خودتان برید تحقیق کنید سرو کنید نظر دانشمندان غیر ترک درباره ترک ها و زبان ترکی و قدمتشان خود میاره بالا روی غار های سیبری که محل سکونت ترک های اولیه بودن علامت lYI هست خودتان برید سرو کنید و کتیبه های پروتو ترک ها را ببینید
چشم عباس آقا. به عموچنگیز سلام برسون
عرض سلام و خسته نباشید. ممنون بابت مطالب مفیدتون. بنده یک سوال هم داشتم. تاریخ مهاجرت آریایی ها به سمت فلات ایران طبق بررسی های تاریخی و آثار بجای مانده به ۳۵۰۰ سال قبل بر می گرده. همچنین طبق داستان های شاهنامه، در دوران رستم و اسفندیار و گشتاسپ بود که دین زرتشت مطرح شد که طبق اسناد موجود خود زرتشت ۲۵۰۰ سال قبل متولد شده. آیا این امکان پذیره که ما ایران رو با تمدن سومری که ۶۰۰۰ سال پیش تاسیس شده و ۲۰۰۰ سال بعدش هم از بین رفته هم زمان بدونیم؟ لطفاً به صورت مستند پاسخ بذین
درود، کل فرضیاتی که مطرح کردید، غلط است. گشتی در مطالب همین تارنگار بزنید، متوجه میشوید.
در داستان فریدون امده او که وارث پادشاهی ضحاک بود و از بیت المقدس تا چین را زیر فرمان داشت کشورش را بین فرزندانش بنامهای سلم و تور ایرج تقسیم کرد و شمال ایران و چین را به تور و غرب ایران یعنی سرزمین بین النهرین و سوریه را به سلم و مرکز یعنی ایران را به ایرج داد وبه نظر من سومریان همون قومی هستند که با سلم پسر فریدون به غرب یعنی سرزمین بین النهرین مهاجرت کردند و چون پایتخت فریدون در شمال ایران بوده احتمالا اقوامی از گیلان هم او را در مهاجرت همراهی کرده اند که بخاطر نام سرورشان سلم یا سومر به این نام خوانده شده اند البته سومریان هم خودشان را از سرزمین گیلان میدونستند و خاستگاه اولیه اشان را گیلان دانسته اند
خاستگاهشان را در شرق کلم دانستهاند، نه گیلان.
به نظر من سومریان همان مردمی هستند که تابع پسر اول فریدون بودند و در شاهنامه از او به سلم نام برده شده یعنی با تقسیم کشورهای انروز به سه بخش توسط فریدون طایفه ای که به سرپرستی سلم به این منطقه مهاجرت کرده و ساکن شده اند
البته کمی پیچیدهتر از چیزی که فرمودید.
تمام افرادی که زر زیادی میزنن که سومریان ترک یا عرب هستن فقطططط خفهههههه شین گوساله های بیسواد ..عقده ای ها مگه میشه تاریخ و عوض کرد..تمدن از ایران به سراسر گیتی پخش شده و سومریان هم آریایی بودن..پس لطفا خفهههههه شین
زبان و تاریخ سومری ها از آریایی ها بوده است
کی آن گیر : کیان : کشور +گیر/گِر :گرامی یا بزرگ یا شهر نشین
سومر همان سو :سیاه +مر :مو یعنی مردم سیاه مو یا سیاه سر (سودان:سو یعنی سیاه+دان)
اتانا همان اُسانا یا کاووس هست یک اسم آریایی
دیلم :نام یک قوم و منطقه در گیلان که باران هم زیاد می بارد
گیلگمش :گیل مرد + گاومیش
مِش آنه پَد :همان مشی و مشیانه که نخستین انسانهای آریایی بودند +پَد:پدر یا رئیس یا ریش سفید یا پاتی
گودیا یا گوده آ :همان خدای پارسی یا گاد انگلیسی هست یعنی رئیس
لوگال بنده : لو / رو یعنی رها یا آزاد + گال یا گیل + بنده یا کسی که دست دیگری را با بند می بندد و پهلوان است
و.....
نام یکی از پادشاهان کهن سومر نیز چوپان هست
زبان اریایی سومر ها التصاقی هست و حتی فارسی و یونانی هم احتمالا در زمان های بسیار دور التصاقی بوده اند اما پارسی پس از مدتی سیر تکاملی را طی کرده و از حالت اقتصادی خارج شده است همچنین زبان پارسی در گذشته برای اشیا مختلف جنسیت مذکر و مونث در نظر گرفته می شده که پس از گذراندن مرحله ای دیگر از تکامل زبانی این ویژگی رانیز از دست میدهد سومری یک گونه زبان آریایی اولیه التصاقی بوده است اما البته امروزه هم زبانهای افریقایی ، چینی ، ژاپنی ، سرخ پوستی ، اسکیموها التصاقی هستند که هیچ ربط و ارتباطی به زبان سومریان و سومری ها نداشته و ندارند
جواب داده شده دیلمون، همان دیلمان است، و گیلگمش همین الانم در زبان گیلکی به معنی گیل مردی با زور گاو بزرگ،منظور گیلمرد قدرتمند،و سرزمین بارانی در گیلان و سوزنده دیلمان(کوهستان گیلان)،و دانشمندانی که در گیلان و غرب مازندران کاوش کرده اند،گفته اند کوزه و سفال و نقوشی دقیقا به مانند سومر کشف شده با تفاوت اینکه این سفال ها و نقوش قدیمیتر از سومر هستن
در کتاب شهریارنامه امده انگیس(انمبر گیسی) شاه مغرب از لهراسب شاه ایران درخواست کمک میکند و او رستم دستان را به یاریش می فرستدبا توجه به اینکه انگیس یا ان مبر گیسی در 2800 سال پیش از میلاد پادشاه کیش بوده از این داستان به زمان پادشاهی لهراسب و حتی بقیه شاهان کیانی میتوان پی برد
در شهریاررنامه امده انگیس(انمبرگیس) از لهراسب شاه ایران میخواهد تا یکی از فرزندان سام نریمان را بیاریش در جنگ بفرستد و لهراسب رستم را فراخوانده بیاری انگیس(انمبرگیس) میفرستد باتوجه به اینکه انگیس یکی از شاهان سومر (کیش ) بوده که کتیبه هایی از او بدست امده و 2700 سال پیش از میلاد میزیسته میتوان به زمان پادشاهی لهراسب پی برد
در مورد کوش باید گفت که او برادر زاده ضحاک بوده و داستان زندگی او در کوشنامه امده که مانند شاهنامه به شعر سروده شده . او 1500 سال زندگی کرده و از دوره ضحاک تا کیکاوس زنده بود ه
با سلام
آنچه مشخص است نظام اجتماعی و اموزشی ایران قبل از خمله اعراب و نفوذ اسلام کاملا طبقاتی بوده و عموم مردم حق اموزش نداشتند بغیر از طبقات شاهزاده ها و موبدان زرتشت آنهم در حد مسایل دینی بود و هیچگونه اموزش طب و فلسفه و هندسه و داروسازی و یا فیزیک و حتی شعر وجود نداشت هیچ کتاب و اثری و حتی سنگ نوشته یا سفالی پیدا نشده در حالیکه هم عصر کوروش کبیر در یونان علوم فلسفه و طب و داروسازی و هندسه و فیزیک و تاریخ پیدا شده بود و ارسطو و افلاطون و ازشمیدس و تالس و فیثاغورث و بطلمیوس و سقراط و بقراط و ...علوم مختلف را ابداع کرده بودند و شاهان هخامنشی و ساسانی فقط در فکر تخریب علوم و تمدن بشری و هجوم به کشور های همجوار و شهرهای مرزی برای گسترش مرزها از شرق تا غرب بود و دوران سیاه علم و شعر تا قبل از اسلام ادامه داشته و اگر کتابهای دینی در معابد در اثر هجوم از بین رفته هیچ اثری از ادامه علوم یونانی و کتاب در زیر زمین و داخل تنورهای متروک در منازل پیدا نشده هیچ نامی از شعرا و دانشمندان وجود ندارد و ادعای جعلی سوختن کتابهای غیر موحود تنها داستان سرایی برای مصرف داخلی و توجیه عدم کشف حتی یک رایطه ساده فیثاغورث در مورد وتر یک مثلث قایم الزاویه توسط مردمان این منطقه میباشد (مریع وتر مساوی با مجموع مربعات 2 ضلع دیگر است) , شعر و بقیه علوم و کتابت بغد از اسلام در این منطقه رشد کرده است.متاسفانه ایرانیان سغی در تخریف تاریخ در جهت پوشش این نقیضه بزرگ با سوختن ادعای واهی تمامی کتابها غیر موجود کرده اند ( برای سندی که سوخته نیازی به مدرک نداریم و میتوانیم هر چیزی ادعا کنیم چون مدرکی نداریم و خود را معاف از ارایه مدرک میکنیم).
با تشکر
با سلام بخدمت برادر عزیز اقای سورنا اگر ایشان تاریخ خوانده باشند تمدن سومری نیز مثل تمدنهای دیگر شرقی بخاطره مقاصد سیاسی و اجتماعی و نظامی دنیای غرب تحریف شده است و دروغهای زیادی که تا به امروزگفته شده و با این دورغها انها بر پهنه رنجور خاورمیانه مسلط شدنند این دورغ ها شامل قوم اریا حمله اسکندر قتل عام ایرانیان توسط یهودیان حمله اعراب حمله مغول اقای سورنا ایا شما قبول دارید که اقوام اریایی به گفته مورخان غربی یهودی در حدود ۵۰۰۰ یا ۶۰۰۰ سال پیش در سیبری مشغول کشاورزی و دامپروری بودنند و چون هوا عوض شد و رو به سردی گرایید اقوام اریایی ناچار شدنند در ۳ گروه اقدام به مهاجرت به هند ایران و اروپا شدنند خوب استاد عزیز انطور که مورخان براورد کردنند تمدن سومری ۵۰۰۰سال قبل میلاد مسیح و بعضی ها ۷۰۰۰سال قبل میلاد مسیح در میان روددان و بعضی نیز ۱۰۰۰۰هزار قبل میلاد تخمین زده اند که اگر ۲۰۰۰سال میلادی را با انها جمع کنید فاصله ای فاحش در مقیاسهای ۷۰۰۰و۹۰۰۰و۱۲۰۰۰هزار سال قدمت دارد و به گفته شما و مورخان غربی اریاییان فقط یک بار مهاجرت کردنند و انهم ۵۰۰۰و اگر ما ۱۰۰۰ سال هم به مهاجرت انها اضافه کنیم باز ۱۰۰۰سال با اولین تخمین مورخان فاصله دارد و در حالی که عصر یخبندان ۱۰۰۰۰هراز سال پیش اغاز شده و اگر گفته های بنده را قبول ندارید سری به انترنت بزنید یا به کتابهای جغرافیا مراجعه کنید و این ۱۰۰۰۰سال بجای خود باز قبل از ان نیز در سیبری یک میلیون ساله که برف یخبندان حاکمه خوب ببینیند که غربیان چگونه با تاریخ بازی میکنند پس چطور اعیلامیان و سومریان و ارته و بقیه که تاریخشان قبل از ورود اریاییان در سرزمین میانرودان بوده اریایی مینامید اگر عزیزان لطف کنند و تاریخی که اگر باور دارند یا جغرافیایی که در دوره محصلی و دانشگاه خوانده اند مطالعه کنند خود به گفته های این حقیر پی خواهند برد و تا این جا در فصل اول دروغ کتاریخی با شما خداحافظی میکنیم و در فصل دوم باز دروغ دوم که خود قوم اریایی هست باز خدمتتان شرفیاب میشویم
خفه شین همتون گمشین به تمدن سامی تبار بین النهرین توهین نکنید وقتی کا شماها تو کوه های قفقاز ولو بودین سامی ها تمدن داشتند قحطانی های عرب زن رو ملکه خودشون میذاشتن بزرگترین تمدن های دنیا رو سامی تبار ها و عرب ها بنا گذاشتن
زبان سومری از نوع التصاقی(پیوندی) بوده. اولا زبا فارسی پیوندی نیست ثانیا نامهای سومری که شما در متن آوردهاید، تلفظش با لاتین آن یکی نیست ثالثا نامهایی مثل ارآتا، اینآنا واژهایی هستند که امروزه در زبان ترکی که زبان پیوندی میباشد، با همان معنای سومریش کاربرد دارد. چهارما نامهایی مثل اوروک ،گیلگمیش...اگر چه معنی خاصی در زبان ترکی ندارد اما کاملا مطابق با ساختار کلمات ترکی میباشد. کلمهای مث دورانتاش(درمتن ندیدم) که برای همه آشناست و خیلی کلمات دیگر سومری در ترکی هنوز هم به همان معنای سومری کاربرد دارد.
پانترک هستی برادر عزیز
با سپاس برای مطالب مفیدتان
میخواستم بدونم این مطالب جایی بصورت مقاله ثبت شده یا نه؟
خیر، پایاننامه است
در کتاب فرامرزنامه آمده وقتی رستم هنوز 15 ساله بوده ومنوچهر پیشدادی پدرش را مامور به هند می کند که با ببر بزرگی بچنگد رستم مخفیانه و دور از چشم پدر روانه هندوستان می شود و در مسیر به پهلوانی بنام گلیمه گوش برخورد می کند که حتی زال و سپاهش از پس او بر نمی آیند ولی رستم در یک نبرد تن به تن او را اسیر می کند و بعد با او دوست می شود شاید این پهلوان همان گیلگمش باشد که پس از ترک اوروک به سیستان می رسد و با ابر پهلوان ایرانی برحورد می کند ( نام گلیمه گوش شباهت زیادی با گیلگمش دارد )
درود بر شما
درود بر شما سورنا فیروزی ،،،
نکته جالب اینجاست غربی ها هیچ وقت نمی خواهند بگویند تمدن از ایران به سراسر گیتی پخش شد ،، سومری ها و آشوری ها و .... همه آریایی هستند ،،، آنها حتی به فرهنگ ژاپن و کره هم رسیده اند ،،، ولی باز هم غرب سکوت می کنند ،، ولی امروزه ایرانی ها هوشیار هستند ،، درود بر ایران و ایرانی❤❤
با درود خدمت آقای ایران مهر واژه سومری گو بدون هیچ اضافات در زبان مازندرانی تکرار میشود و دقیقا به همان معنا یعنی گاو! ونام سومر در بعضی محلات استان گیلان است