سورنا فیروزی
سلسله مقالات تاریخ ماد کهن و دودمان آسووا - ۱
نگاهی به قدمت کهنتر حاکمیت سیاسی ایرانیان در فلات ایران
از آنجا که نگارنده قصد دارد موضوع دیرینگی راستین تاریخ ایران را در جایگاه زمانی مناسبش، به گونۀ گسترده توضیح دهد؛ مقالۀ کنونی را به صِرف آشنایی مقدماتی پیرامون نادیده انگاشتنهای صورت گرفته در قبال تاریخ ایران، و نیز دستاوردها و قدمت این سرزمین و ملت آن، کوتاه ارائه میکند.
از نکات بسیار شگفتآور کردار پژوهشگران غربی، گلچین کردن درونمایههای اسناد تاریخی مورخان یونانی است.
به عبارت دیگر، آنان به هر زمان که با مطلبی پیرامون دیرینتر گشتن سرآغاز شهریگریهای یونان، مصر و حکومتهای میانرودانی برخورد میکنند، از یک نقطه سند هم نمیگذرند. مطالبی را که پیرامون کامیابیهای اسکندر باشند، مو به مو در کتابهای خود درج کرده و دربارۀ هر خط از آن قلمفرسایی مینمایند. فراعنۀ ارائه شده از سوی هرودوت را رد کرده، قدمت کمتر از ۳۵۰۰ سالۀ مصر بر اساس کتاب دوم فرد یاد شده را به چالش میکشند؛ و در برابر، رو به کند و کاو اسناد بومی مصر چون سیاهه فراعنه تورین و آبیدوس و کرنک آورده و با تطبیق دادن آنها با سیاهههای بلند و دراز مورخانی چون برسوس، فلاویوس، آفریکانوس و ائوسبیوس، چند هزار سال دیگر بر دیرینگی عمر سازهها و تاریخ مصریان میافزایند.
برای نمونه، هرودوت سنّ کوهوارههای سهگانه نامدار فلات گیزا را کمتر از قدمت رخداد نبرد تروی دانسته است. یعنی با توجه به مدت زمان حکومت سازندگان آنها که در کتاب دوم وی ثبت شدهاند، در بازۀ ۱۱۸۳ پ.م تا ۹۲۰ پ.م (حدود ۳۰۰۰ سال پیش) جای میگیرند. اما باستانشناسان مصری با رجوع به اسناد بومی و غیربومیِ غیرهرودوتی، و در پس تعدیل بخشیهای سیاسی در آمارهای آنها، قدمتی بالغ بر ۴۵۰۰ سال را برای دودمان چهارم فراعنه (دورۀ ساخت کوهوارههای سهگانه) در نظر میگیرند.
در مسالۀ میانرودان نیز این نگرش به روشنی دیده میشود. سومرشناسان، بدون کوچکترین توجه به دادههای نجومی سیاهۀ فرمانروایان سومری پیرامون طول سلطنت چندین حاکم این سرزمین، تمامی آنها را به رسمیت شناخته و تلاش خود را بر آن داشتهاند تا مدت حکومت راستین آنان را تخمین بزنند. به دیگر سخن، یک سومرشناس تنها با یک یا دو واژه در لوحی، هویت و موجودیت شخصیتها و دورههای این سرزمین را میپذیرد؛ اما در برابر، «اسناد بومی فراوان ایران» را افسانههای برآمده از توّهم یا برداشتهای منطقهای از تاریخ دیگر کشورها میخواند و بدین رو پیشدادیان و کیانیان را به همراه تمامی بزرگان و نقشآفرینان مربوط به آن دو هنگامه، از برگههای تاریخ میزداید. اسنادی که مدارکی چون نوشتههای یونانی و... نیز بر موجودیت و زمانۀ کهن این دو دوره (به سان اسناد غیربومی مصر) و درستی مطالب آنها تاکید میورزند.
اما این تنها پایان ماجرا نیست، بلکه مسالۀ تحریف و «گلچین کردن»، تازه از اینجا آغاز میشود. در جایی که تاریخ هرودوت برای مصریان افسانه میباشد، اما برای ایرانیان از درستی تمام و کمال برخوردار میگردد! و در نقطهای که دیودور و ائوسبیوس، تکمیلگران تاریخ یونان و مصر در نظر گرفته میشوند، بخش «ایران» در کتابهای آنها نادیده رها میگردد. بدینگونه، «سرآغاز تاریخ ایران» همان نوشتههای کتاب یکم هرودوت و آغاز شاهی دیاکو قرار داده میشود، که البته خود چند وقتی است هویتش مورد تردید پژوهشگران دقیقبین(!) قرار گرفته و در شُرُف آرمیدن در کنار جمشید و کاووس میباشد! و...
از این گلایهها فراوان میتوان نگاشت، اما نگارنده در صدد است تا به کردار بنیادین گلچینکنندگان اسناد بپردازد و آن «قلم گرفتن شگفتآور بخشی از محتوای نگاشتههای یونانی» است. این بخش، در پیوند با حاکمیت دودمانی با عنوان Assyrians بر نیمۀ غربی آسیا میباشد؛ و تقریبا میتوان گفت، در کنار اسناد مربوط به دیرینگی زمانۀ زیست زرتشت (هزارۀ هفتم پیش از میلاد)، تنها موردی به شمار میآید که از کنکاش پژوهندگان اسناد یونانی، خارج است. در کنار این دودمان، اشارات فراوان دیگری نیز وجود دارد که پیرامون فرمانروایی دولت ماد به هنگامۀ کهنتر از دیاکو بحث میکند.
ابتدا نگاهی گذرا به تاریخ سیاسی دوران مورد بحث بیندازیم و در پس آن، زمانههای مربوطه را نیز محاسبه نماییم.
ائوسبیوس (۱)، دیودور (۲) و پیرو آنان «بیرونی» (۳) آشکارا سخن از حاکمیت دودمانی در میانرودان و بر کرانۀ دجله مینمایند که بانی آن، «نینوس (Ninus)» نام داشته است. این فرمانروا و جانشین او که همسرش «سمیرامیس (Semiramis)» ثبت شده است، با فتوحات خود بر تمامی سرزمینهایی که سپسها هخامشنیان بر آنها حکم راندند، یک فرمانروایی بزرگ را برپا ساختند. در این لشگرکشیها، بارها سخن از سه سرزمین ایرانی مستقل به آن دوران، یعنی «باختریانا (Bactriana)» واقع در شمال قفقاز، ارمنستان، و شاهی ماد به میان میآید. فرمانروای ارمنستان که «برزنس (Barzanes)» (برزن/ برزین) نام داشته، به دست نینوس شکست خورده، اما در گذر پیمانی بر قدرت خویش باقی میماند و متحد فرمانروای پیروز میگردد. اما شاه ماد «فارنوس (Pharnus)» (خوَرنَ = فرنَ) به علت مقاومت شدید در برابر نیروهای نینوس، در پس شکست، در برابر همسر و پسرانش به دار آویخته میشود.
پس از آن، نینوس تمامی سرزمینهای فلات ایران را که دارای نامهای تاریخی خود هستند مانند پارس، خوارزم، پارت، کرمان و... تصرف میکند. وجود این نامها به آن دوران، نه تنها با جغرافیای ارائه شده از سوی اسناد بومی ایرانی پیرامون حکومت دیرینتر کیانی سازگاری دارد، بلکه خبر از حضور ایرانیان در فلات ایران در هنگامۀ مورد نظر نیز میدهند. نینوس از غرب نیز تا کرانههای بسفر و نیز مصر پیش میرود و یک فرمانروایی با اندکی وسعت کمتر از آنچه سپسها داریوش بزرگ بر آن فرمان راند، پدید میآورد.
سپس به سرزمین قدرتمند و ثروتمند باختریانا و پایتخت آن، «باختر (Bactria)» (در قفقاز کنونی) یورش میبرد و در پی سلسله نبردهایی سنگین، شهرهای باختریانا را تصرف میکند. نام شاه باختریانا را در دو سند مختلف گزارش کردهاند. در یکی از اسناد، یعنی ائوسبیوس به نقل از «کفالیون (Cephalion)» و نیز «سنت یرم (Sant Jerome)»، شاه آن سرزمین را «زرتشت مغ باختری» دانستهاند که با سند بیرونی در تضاد است. (به این تضاد اشاره خواهیم کرد) [سنت یرم (۴)] در سند دیگر، «دیودور» شاه باختریانا را کسی غیر از زرتشت باختری عنوان میکند؛ و به این طریق، به تضاد برآمده از اسناد پایان میدهد. (به آن نیز اشاره مینماییم)
در پس حکومت نینوس، همسرش سمیرامیس (به گزارش ائوسبیوس بر اساس برسوس و دیودور) یا به لفظ به کار رفته از سوی بیرونی «اشعوم»، بر مسند قدرت مینشیند. به دوران این زن بود که نیروهای او، تمامی نواحی آسیای غربی را از آن خود میکنند. سمیرامیس به هندوستان لشگر کشیده و پس از شکست دادن آنان، به گشت در برخی از سرزمینهای زیر فرمانش (ماد، پارس، اتیوپی آسیا و نیز مصر) میپردازد. و در این هنگام، فرمان به کندن یک سنگنگاره از خود در کوه بیستون میدهد. نقشبرجستهای که کتسیاس و دیودور آن را کاملا توصیف کردهاند، اما اکنون از میان رفته است.
در پس این زن، فرمانروایان دیگر بر روی کار میآیند. در میان آنها، نامهای ایرانی فراوانی به چشم میخورد. «آریوس (Arius)» (ارییوس در آثارالباقیه)، «خشیارشا (Xerxes)» (در تاریخچه ائوسبیوس و اخشیرش در آثارالباقیه)، یک «خشیارشا» دیگر در آثارالباقیه، «آرما-میثرس (Arma mithres)» (ارمَ میثرَ)، «سوسمارس» (نزدیک به نام مادی یونانی شدۀ سوسارمس در سندهای کتسیاس و ائوسبیوس)، «سوسارموس» (دقیقا برابر با نام مادی پیشین) و «میترائوس» (میثرَ-اَ) از بارزترین این نامها به شمار میآیند که نمایانگر تبار و فرهنگ ایرانی این مردمان میباشد.
اما از جذابترین رخدادهای مربوطه به دوران این جانشینان، که در تعیین زمانۀ حکومت آنها نقش فرعی را نیز دارند، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱- زندگی «پرسئوس (Perseus)» نیای هرکول، به دوران «بلخوس (Belchus)» هجدهمین فرمانروای نینوسیان که ۵۳۴ سال پس از مرگ نینوس به قدرت رسید.
۲- ماجرای کشتی آرگو و زندگانی هرکول پهلوان یونانی که پیش از نبرد تروی میزیسته و به دوران رونق این شهر سفری نیز به آن داشته است، در هنگامۀ فرمانروایی «پانیاس (Panias)» بیست و سومین فرمانروای نینوسی رخ داده است. هرودوت نیز در کتاب دوم خود، زمانۀ زیست هرکول را ۹۰۰ سال پیش از عصر زندگانی خود عنوان کرده است. (۵)
۳- رخداد نبرد تروی به دوره «تئوتاموس (Theotamus)» (فرمانروای بیست و ششم از دودمان) و تسلیم شدن آن شهر به «آگاممنون (Agammemnon)» فرمانروای اتحادیۀ آخهایی-هلنی.
بر طبق نوشتههای ائوسبیوس به نقل از کفالیون، «پریام» (فرماندار تروی) باجگذار و والی تئوتاموس بوده و جهت درخواست کمک از او در برابر آگاممنون، نامهای را پیرامون یادآوری مالکیت شاه نینوسی بر خاک تروی و اطراف آن، و بایستگی فرستادن نیروی یاریدهنده در برابر آخهاییهای مهاجم به وی ارسال میدارد:
«آخهاییها به قلمرو تو یورش آورده و به من حمله کردهاند. ما با آنها در نبرد روبرو شدهایم و گاه نیز پیروز گشتهایم. اما گاه شکست را نیز پذیرا شدیم. اکنون حتی پسرم هکتور نیز کشته شده است، به همراه بسیاری دیگر از فرزندانم. بنابراین، نیرویی را سوی ما بفرست و یک سپهبد دلاور را برای هدایت آن بگمار».
در برابر نیز، تئوتاموس، «ممنن (Memnon)» پسر «تیثن (Tithonus)» - که بر پایۀ بند ۲۲ از کتاب دوم دیودور «فرماندار پارس» بود - را با سپاهی راهی تروی و نبرد با آگاممنون نمود. اما نیروی کمکی شکست خورد و فرمانده آن نیز کشته شد. در پس آن بود که تروی توسط آخهاییها اشغال شد. این تصرف، بر پایۀ محاسبات اراتوستن به سال ۱۱۸۳ پ.م و به گفته ائوسبیوس، در سال ۱۱۹۰ پ.م روی داده است.
در اینجا است که میتوان معنای جملات هرودوت را در سرآغاز کتاب یکم وی دریافت. جملاتی که نشان میدهند چگونه و به چه علت، دانشمندان پارسی خاطرۀ جنگ تروی را به یاد داشتهاند، خود را مالک آسیا عنوان میکردهاند و ریشۀ نبردهای خود با یونانیان را به نبرد یاد شده (نخستین لشگرکشی جهان یونانی به قلمرو ایرانی) نسبت میدادند: (۶)
«۱- دانشمندان پارسی مدعیاند که علت این اختلاف و نزاع (نبرد یونانی با آسیایی)، فنیقیان (مردمان ساکن در خاور دریای میانه) بودهاند ... همین که فنیقیان به آرگوس (Argos، سرزمینی در شبهجزیرۀ یونان) رسیدند، کالاهای خود را به معرض فروش نهادند ... [سپس ماجرای رُبایش زنان یونانی به دست فنیقیان و نیز ادامۀ ربایشهای دختران از سوی دو طرف، رخ میدهد].
۲- باز بنا به روایت پارسیان، همین که یک نسل گذشت، اسکندر (الکساندر، پاریس در اسناد هومر و دیگر یونانیان) پسر پریام ... مصمم شد برای خود دختری از یونان برباید ... [ماجرای رُبایش هلن (همسر منلائوس فرمانروای اسپارت)، در اینجا بیان میشود]...
۳- ... به باور پارسیان، اگرچه ربودن زنان از کردارهای ناشایست به شمار میآید، اما تحت تاثیرِ آن قرار گرفتن و قصد کین ستاندن، عملی دور از خرد و اندیشه است؛ چه، اشخاص خردمند و بینا هرگز در اندیشۀ زنانِ ربودهشده نمیباشند. زیرا به نظر آنها، اگر این زنان خود(شان) خواهان ربوده شدن نبودند، هرگز آنان را نمیربودند. پارسیان باور دارند زمانی که زنان آسیایی (بخوانید نینوسیان) ربوده شدند؛ آنها، یعنی مردان آسیا، واکنش (نسنجیدهای) نشان ندادند. در حالی که یونانیان به خاطر یک زن از اهل لاکدمون، دست به لشگرکشی بزرگی زدند و به آسیا هجوم آوردند و دولت پریام را سرنگون ساختند. و به همین جهت، اهالی آسیا (بخوانید هخامنشیان) همیشه در این اندیشه بودهاند که یونانیان، دشمن آنانند. علت اینگونه تفکر آنست که پارسیان، آسیا و ساکنان آن را از خود میدانند، و اروپا (کرانۀ باختری اژه) را سرزمینی غیر از خود تشخیص میدهند.
۴- این بود جریان رخدادها که پارسیان برای ما بیان کردهاند. پارسیان باور دارند که خاستگاه کینه و دشمنی آنان با یونانیان، اشغال ایلیون (تروی) به وسیلۀ آخهاییها بوده است.»
اکنون درمییابیم که نماد جهانگیری، بومشناسی، کشورداری (در کنار نمونههای پیشدادی - کیانی)، و نیز بُنمایههای سیاسی و جهانبینی و ریشۀ چگونگی بررسی و تحلیل ریشۀ دوستیها و دشمنیها در جهانشاهی هخامنشی در کجا بوده است. تهاجم یونان به متصرفات یک حکومت ایرانیتبار (دودمان نینوسیان) و همچنین مرگ فرماندار پارس به دست ارتش مهاجم، از دیدگاه پارسیان فراموشناشدنی بود.
اما نکتۀ جالب در اینجا، تحریف هومر (شاعر یونان در سده هشتم میلادی) است که جنبۀ ایرانی ماجرا را در اثر خود (ایلیاد) کاملا نادیده گرفته و از «تروی» یک دولتشهر بیپناه ساخته است. موردی که دیگر نگارندگان وارونۀ آن را نشان داده و نیز کاملا به دور از سازگاری با رخدادهای تاریخی میباشد. زیرا اگر در پشت تروی پشتیبان نیرومندی وجود نداشت، آشوریان بسیار پیشتر، به آن دست مییافتند. (همانگونه که اگر در خاور آشور، پیش از دیاکو، دولتی وجود نداشت؛ آشوریها تا دل فلات ایران پیش میرفتند) به وضعیت آشور در آن دوران نیز در این مقاله اشاره خواهیم کرد.
در ادامۀ بررسی رخدادهای مهم به دوران نینوسیان، میتوان به بر مسند نشستن داوود به دوران «دروسوس» (بیست و نهمین فرمانروای نینوسی)، جدایی طوایف بنیاسرائیل به دوران «لائوثنس» (سی و یکمین فرمانروا) و زایش هومر بر اساس نگاشته بیرونی در چهل و دومین سال حکومت «افاتانس» (فرمانروای سی و چهارم دودمان) اشاره نمود.
اما حال، نوبت محاسبۀ زمانه حاکمیت این دودمان و در پی آن، زمانۀ برقراری دولتهای ماد پیش از دیاکو و رخدادهای مرتبط با آنها میباشد.
ائوسبیوس اینگونه گزارش میدهد که سقوط نینوسیان به دست مادیها رخ داده است. بدین صورت که، «آرباکس» (ارپکَ = هارپاگ) رئیس مادیها و «بلسوس (Belesys)» همتای بابلیاش، پس از همدستی و ریختن یک برنامه، بر ضد «ساردناپالوس» واپسین فرمانروای نینوسی قیام میکنند، و بدینگونه وی و دودمانش را سرنگون میسازند. این رویداد، در سال چهلم پیش از نخستین المپیک یونان (۷۷۶ پ.م) رخ داده است. محاسبۀ هنگامه نخستین المپیک، آسان است. (این بازیها توسط پرسهئوس پایهگذاری شد)
در المپیک پنجاه و پنجم، کوروش بزرگ شاه پارسیان شده و در سال پنجم حکومت داریوش سوم، یک خورشیدگرفتگی رخ داده است. با بررسیهای نجومی نوین، خورشید گرفتگی یادشده در سال ۳۳۱ پ.م واقع میگردد. جمع سالهای حکومت شاهان هخامنشی تا زمان تاجگذاری کوروش (آغاز شاهی: ۲۹-۳۰ سالگی)، زمان برگزاری المپیک پنجاه و پنجم را سال ۵۶۰ پ.م نشان میدهد، و به این ترتیب سال برگزاری نخستین المپیک، به ۷۷۶ پ.م بازمیگردد.
اکنون، پیروزی ارپکَ بر ساردناپالوس، ۴۰ سال پیش از این رخداد، یعنی سال ۸۱۶ پ.م، بوده است. بدینگونه، حکومت ماد برای بار دوم (پیش از دورۀ سوم به دوران دیاکو) در ایران تشکیل میشود، و بلسوس نیز والی بابل میگردد. و اتفاقا در لوحههای تاریخنگاری بابلیان به همان دوره، نام فرمانروای بابل «مردوک بعل اسو ایقبی (Marduk-balassu-iqbi)» ثبت شده است،. یعنی هماهنگی دقیق گزارشهای یونانی در ارتباط با دودمان نینوسیان و ماد دوم با یافتههای باستانشناختی میانرودانشناسان.
حال میتوانیم با این سرنخ، دنبالۀ کار و محاسبات را نیز بگیریم و بخشهای فراموش شدۀ تاریخ ایرانزمین را زنده نماییم. ابتدا از فرمانروایی ۲۸ سالۀ ارپکَ، به جلو پیش میرویم.
در سیاهۀ ماد دوم، این نامها قرار میگیرند:
مائوداکس/ مائوداکو (Maudaces) - به مدت ۲۰ سال
سسآرموس (Sosarmus) - به مدت ۳۰ سال
آرتوکاس/ اَرتَکَ یا نزدیک به آن (Artycas) - برای ۳۰ سال
بنابراین زمانهای حاکمیت آنان به این صورت میگردد:
ارپکَ: ۸۱۵- ۷۸۸ پ.م
مائوداکو: ۷۸۷-۷۶۸ پ.م
سسآرموس: ۷۶۷-۷۳۸ پ.م
آرتوکاس: ۷۳۷- ۷۰۸ پ.م
به این طریق، زمانۀ حاکمیت ۴ شاه مادی پیش از دیاکو به دست میآید. اما پایان حکومت آرتوکاس (۷۰۸ پ.م) تا روی کار آمدن دیاکو (۶۹۹ پ.م)، ۸ سال فاصله را نشان میدهد.
بر پایۀ نوشتههای هرودوت، طول حکومت هر یک از چهار شاه ماد سوم، به قرار زیر میباشد: (۷)
دیاکو: ۵۳ سال
فرورتیش: ۲۲ سال
هووخشترَ: ۴۰ سال
آشتاهاگ (لفظ مارآپا کاتینا مورخ ارمنی، که به لفظ ایرانیان نزدیکتر بوده): ۳۵ سال
گرچه امروزه زمانۀ حاکمیت ماد (سوم) بر همگان روشن است، اما برای مستند کردن مقاله، به نحوۀ محاسبه آن اشاره میکنیم.
زمانۀ پایان حکومت آشتاهاگ از روی لوحۀ سالنامه نبونید مشخص میشود. نبونید در سال هفدهم سلطنت خود، مغلوب کوروش بزرگ میشود که در سالنامه آمده است. در همین سند، درج شده که سقوط هگمتانه و آشتاهاگ به دست کوروش بزرگ، در سال ششم از سلطنت نبونید رخ داده است. حال، پتولمی و به پیروی از آن بیرونی، گزارش دادهاند که کوروش بر بابل ۹ سال فرمان راند تا آنکه پسرش بر جای او نشست. پایان حکومت کوروش بزرگ را پیشتر محاسبه کردیم: ۵۳۱ پ.م. بنابراین، پایان کار نبونید، سال ۵۳۹ پ.م بوده و پیرو آن، سال تصرف هگمتانه نیز ۵۵۰-۵۵۱ پ.م به دست میآید.
حال بر اساس تمامی موارد یاد شده و جمع شمار سالهای شاهان ماد سوم، سال به قدرت رسیدن دیاکو محاسبه میشود: ۶۹۹ پ.م.
در این ۸ سال (از ۷۰۷ تا ۷۰۰ پ.م)، روزگار سرزمین ماد به چه صورت بوده است؟
دیودور پاسخ آن را در بند ۳۲ از کتاب دوم خود، چنین توضیح میدهد:
«در پس فرمانروایی [نینوسیان] بر آسیا به مدت ۵۰۰ سال، آنان به دست مادها شکست خوردند و در پس آن، هیچ شاهی جهت ادعای ابرقدرت بودن برای نسلها برنخاست. اما دولتشهرها از یک سامانۀ مربوط به خودشان که بر پایۀ نماد مردمسالارانه (دموکراتیک) اجرا میشد، بهره میبردند. اما در هر حال، پس از چندین سال، یک مرد که به خاطر دادگریاش متمایز شده بود، به نام [دیاکو] (۸)، میان مادها به عنوان شاه برگزیده شد.»
دیودور آشکارا بیان میکند که این حدفاصل (میان شاهان فهرست شده در اسناد ائوسبیوس و برسوس و هرودوت)، سرزمین ماد فاقد سامانۀ شاهی بوده و از یک نظام مردمسالار بهره میبرده است، یعنی در زمانهای پیش از آنکه در آتن و شهر رم، سامانۀ یادشده جریان داشته باشد. (۹)
حال محاسبات را به زمانههای پیشتر میبریم.
با جمع سالهای حکومت فرمانروایان نینوسی، زمانههای هر یک به دست میآید. به عنوان نمونه، زمانۀ حاکمیت تئوتاموس (فرمانروای درگیر در نبرد تروی)، میان سالهای ۱۲۰۳ تا ۱۱۷۲ پ.م واقع میگردد. چنانکه پیشتر نوشتیم، زمانۀ رخداد سقوط شهر تروی، سال ۱۱۸۳ پ.م بوده و همخوانی این دو، درستی کامل محاسبات ما را نشان میدهد. زایش هومر (شاعر یونانی) نیز به سال ۸۸۶ پ.م محاسبه میگردد. بازۀ حکومت سمیرامیس، ۱۹۷۰ تا ۱۹۲۹ پ.م به دست میآید. نینوس نیز از سال ۲۰۲۲ پ.م تا ۱۹۷۱ پ.م بر آسیا حکم رانده است.
حال بر پایۀ داده بیرونی، که نام زرتشت باختری را در رونوشت خود (مانند سنت یرم) با عنوان ابراهیم ثبت کرده، سال زایش زرتشت باختری نیز محاسبه میشود:
زایش ابراهیم (زرتشت باختری در اسناد غربی) در سال چهل و سوم از حکومت نینوس برابر با ۱۹۸۰ پ.م، یعنی با توجه به زمانۀ کنونی (؟۲۰۰۹ م.)، ۳۹۸۹ سال پیش. (۱۰)
اینکه حال چگونه زرتشت باختری در یک جا شاه باختریانا خوانده شده و در یک جا صرفا یک مغ، پاسخش در نگاشتۀ دیودور نهفته است. زیرا اگر زرتشت باختری، شاه باختریانا در نبرد با نینوس بوده باشد، پس نمیتوانسته در ۱۹۸۰ پ.م میلاد زایش یافته باشد. دیودور به صراحت مسالۀ شاهی زرتشت باختری را رد کرده و شاه باختریانا را در بند ششم از همان کتاب خویش، فردی به نام «اخوارتس/اخشواَرتَ؟ (Oxyartes)» معرفی نموده است، و بدینگونه تضاد یادشده حل میگردد.
تا بدینجا، تاریخ حاکمیت رسمی در ایرانزمین با محاسبۀ قدمت ماد دوم، تا سال ۸۱۵ پ.م، و با در نظر گرفتن دودمان ایرانی نینوسیان، تا هنگامۀ ۲۰۲۲ پ.م (بیش از ۴۰۰۰ سال پیش) عقب رفت.
اما این پایان بررسیهای ما نیست. نشانهها همچنان وجود دارند.
پیشتر ذکر کردیم که نینوس بر یک شاه مادی پیروز شده است. شاهی که بر پایۀ گزارشهای دیگر، متعلق به یک دورۀ ۲۲۴ ساله و حکومت هشت فرمانروا میباشد. (۱۱)
نخستین آنها زرتشت نام داشته که همان زرتشت مادی است. (۱۲) فرمانروای ماد که گرایشهای زروانگرایی داشته است. (۱۳) در پس آنها، نامها گم شده است؛ تا آنکه دیودور نام آخرینشان (فارنوس) را در بند دوم از کتاب دوم خود ثبت مینماید.
ساخت پایتخت بزرگ نینوس پیش از تصرف باختریانا رخ داده است. (۱۴) سنت یرم آن را سال ۴۳ از سلطنت او درج کرده است. یعنی همان سال زایش زرتشت باختری (۱۹۸۰ پ.م). بنابراین، یورش به باختریانا در سالهای پایانی حکومت نینوس رخ داده، یعنی از بازۀ ۱۹۸۰ پ.م تا ۱۹۷۱ پ.م. بنابراین سقوط دولت ایرانی «باختر (باکتر در قفقاز کنونی)» در این حدفاصل زمانی صورت گرفته است.
از دیگر سو، با توجه به اشارات دیودور، رخدادهای تصرف سرزمین کلده، ارمنستان و ماد، در سالهای نخستین و یا دستکم قبل از سال چهل و سوم از حکومت نینوس انجام گرفتهاند. از این رو، تنها میتوان پیرامون بازۀ قرارگیری آنها گمانهزنی نمود. به این صورت که، «فرنَ/خوَرِنَه» (فارنوس) در اوایل حکومت نینوس از میان رفته است و به دنبال آن، حکومت ماد یکم برانداخته شد. ۲۲۴ سال نیز بر آن افزوده شده و در نتیجه بازۀ یاد شده دستکم میان ۲۲۰۴-۱۹۸۰ پ.م واقع میگردد. هر چند که میتوانسته کهنتر نیز باشد.
در هر حال، دورۀ ماد یکم در اواخر هزارۀ سوم تا اوایل هزارۀ دوم پیش از میلاد جای میگیرد. و به این صورت، زرتشت مادی نیز در حوالی هنگامۀ ۲۲۰۴ پ.م میزیسته است، برابر با بیش از ۴۲۰۰ سال پیش. آنچه دیرینگی مکتب زروانگرایی را نشان میدهد. (نک: پینوشت شماره ۲۱)
از نکات دیگر که ما را به بازۀ به دست آمده پیرامون دوران حاکمیت ماد یکم مطمئنتر میسازد، اشارۀ دیودور به زمانۀ تصرف ماد توسط نینوس است. در این مورد، دیودور در بند یکم از کتاب دوم خود اشاره کرده که رویدادهای تصرف ماد به دوران نینوس، در زمانی رخ داده است که هنوز شهر بابل بنیان نهاده نشده بود.
یافتههای باستانشناسی و اشارات میانرودانی، پیشینۀ ساخت و گسترش شهر بابل را به دوران یورش آموریها در سدۀ بیستم پیش از میلاد نسبت میدهند. هر چند تلاشهایی شده است تا این قدمت را به دوران سارگن اکدی (سدۀ بیست و چهارم پیش از میلاد) نسبت دهند (۱۵)، اما لوحههای مورد ادلۀ این ادعا بیشتر متعلق به سارگن دوم (۷۲۱-۷۰۵ پ.م) مینمایند تا سارگن اکدی. به ویژه آنکه، در هر دو لوحه سخن از فرمانروایانی به میان میآید که چند صد سال پس از سارگن اکدی میزیستهاند، مانند «سوومَ لعل (Sumu-la-El)» (سدۀ نوزدهم پیش از میلاد) در لوحۀ مشهور به ABC19 و «سمسو-دیتینَ (Samsu-ditana)» (سدۀ هفدهم پیش از میلاد). همچنین، تاریخ فرمانروایان بابل با حاکمیت آموریتها سندیّت بخشیده شده است و تا پیش از آن، نام و نشانی از بابل و نقش تاریخی آن در میان نیست.
در هر حال، پایان دورۀ یکم ماد چه بر پایۀ یافتههای باستانشناسان و چه بر طبق سند تاریخی، پیش از وجود خارجی شهر بابل رخ داده است.
جمعبندی:
چنانکه پیشتر نیز یادآوری شد، موارد بیان شده در اسناد یونانی (و به گفتۀ کتسیاس، اسناد ایرانی) با یافتههای باستانشناختی و نیز اسناد میانرودانی سازگاری دارند. در کنار موضوع همخوانی نامهای فرمانروای بابلی که پیشتر به آن اشاره شد، تاریخ آشور نیز از هماهنگی جالب توجهی با اسناد مورد نظر ما برخوردار است. به طوری که در هر هنگامه که نینوسیان قدرت مطلقه میباشند، آشور یا وجود خارجی نداشته و یا آنکه حکومتی تضعیف شده و گاه دستنشانده است، مانند سالهای ۲۲۰۰-۱۸۵۰ پ.م میلاد که اوج قدرت نینوسیان است، ولی آشوری وجود ندارد.
سپس حکومت نینوسیان بنا به گفتۀ مورخان یونانی یاد شده، حرفی برای گفتن ندارد و به دیگر سخن نسبت به گذشته سست و کمنفوذ شده است. این رخداد دقیقا مطابق است با اوجگیری روزگار نخستین آشوریان (آشور کهن) از سالهای ۱۸۰۰-۱۶۰۰ پ.م. سپس وارد دنیای محو و کمنفوذ آشوریان میشویم که در کنار ضعف نینوسیان، رشد کاسیها در بابل و میتانیان (دو تیرۀ ایرانی) را به همراه دارند.
در پس آن، دگربار با رویش آشور میانه با فرمانروایی «اریبا ادد یکم (Eriba Adad)» و نیز بزرگ شدن هیتیان ایرانی روبرو میشویم، که البته دیری نمیپاید و آشور و هیتی در اواخر سدۀ سیزدهم (پیرامون ۱۲۰۰ پ.م) به همراه دیگر مناطق آسیای غربی، دچار از دست دادن شهرها و ویرانی میگردند. مسئلهای که باستانشناسان نتوانستهاند تاکنون به علت بروز آن پاسخ مناسبی دهند؛ اما اسناد مورد بررسی ما، دگربار خبر از قدرتگیری نینوسیان ایرانیتبار میدهد.
این وضعیت، همچنان در میانرودان و آسیای غربی برجا میماند (که با اوجگیری نینوسیان مصادف است و در نتیجه، امکان حاکمیت دوبارۀ آنان بر کرانههای بسفور و دو دریای اژه و مرمره فراهم میشده است)، تا آنکه رخداد تروی و یورش اتحادیۀ آخهایی به قلمرو نینوسیان ایرانی فرا میرسد. رخدادی که نه در آن خبری از آشوریان است و نه هیتیان و میتانیان. با از دست رفتن سرزمینهای غربی، امپراتوری نینوسی رو به پسرفت میگذارد، و دگربار آشوریان سر بر میآوردند.
حکومت آشور نوین در این دوره است که رو به رشد مینهد و هر چه دایرۀ قدرت و نفوذ فرمانروای نینوسی کمتر و سستتر شده، بر قدرت آشور افزوده میگردد. تا بدانجا که «شلمنسر سوم» فرمانروای آشور در میانههای سدۀ نهم پیش از میلاد، بر برخی از متصرفات شمال خاوری نینوسیان، یعنی بخشی از ماد در نواحی جنوب شرقی دریاچۀ ارومیه تسلط داشته و مردمان مادی را باجگذار خود خوانده است.
لشگرکشیهای آشوریان به سرزمینهای مادنشین، به سالهای ۸۲۷ پ.م و ۸۲۲-۸۲۰ پ.م (زمانۀ حاکمیت شمشی ادد پنجم) نیز تکرار شد. (شَمَش، خدای خورشید ایرانی) در اردوکشی یاد شدۀ پسین، یکی از رهبران مادیها (والی منسوب از سوی نینوسیان؟) شخصی با نام «هاناسیروکَ» بوده که در دژ «ساگ-بیتو» مستقر بود و در نهایت شکست خورد. رهبر دیگر، «مون-سو-اَرتَ» در سرزمین مادی دیگر به نام «اَرَزیاش» نیز با وجود پیروزیهای نخستین، سرانجام شکست را پذیرا شد و مردمان مختلف دو سرزمین ماد و پارسوآ (پارسیان منطقه) به فرمانروای آشور، باج دادند. (۱۶)
اما با این حال، باید ذکر کرد که آشوریان همچنان به کانون قدرت نینوسیان دسترسی نداشتهاند، چنانکه حتی تا زمانۀ حکومت «توکولتی-اپلی-اشارا» یا همان «تیگلات پیلسر یکم» (۱۱۱۴- ۱۰۷۶ پ.م)، برابر با هنگامۀ پس از نبرد تروی و آغاز تضعیف نهایی نینوسیان و اوجگیری آشور، هیچ نگاشتهای از سلاطین آشوری در نینوا (واقع در شمال میانرودان) یافت نمیشود.
با فروپاشی حکومت رو به زوال نینوسی به دست ارپکَ مادی و بلسوس بابلی-کلدانی، قدرت کهن ایرانی از میان رفت و دو قدرت منطقهای، یعنی «ماد دوم» در ماد و «بابل» در ناحیۀ جنوبی میانردوان پدیدار گشتند. حکومت بابل تا به دوران یورش آشوریان به فرمانروایی «تیگلات پیلسر سوم» بر جای ماند. حکومت ماد نیز در پس آزادی سال ۸۱۶ پ.م، با شاهی ارپکَ در بخشهای آزاد از اشغال آشور به زندگی خود ادامه داد، تا آنکه در هنگامۀ حکومت «سس-اَرمَ» یعنی فرمانروای سوم ماد در دورۀ دوم، «تیگلات پیلسر سوم» پس از تصرف اورارتو (ارمنستان پیشین) (۱۷)، به سرزمینهای مادی یورش آورد.
سلطان آشوری، سرزمینهای مادی در نزدیک به خاک متصرفات خاوری پیشین آشور را به کشورش پیوست داد و به این ترتیب، بر سرزمینهای پیشین کانون قدرت نینوسیان (که اکنون در دست مادیها بود) دست یافت. یورش سپسین در سال ۷۳۷ پ.م نیز اسیران مادی زیادی را به چنگ آشوریان آورد. (۱۸) در شهرهای مادی مربوط به همین سرزمینهای اشغال شده بود که «شلمنسر پنجم» (در حدود ۷۲۲ پ.م) شماری از مردمان اورشلیم را تبعید نمود. (۱۹)
در هر حال، حکومت و سرزمینهای مادی هرگز به طور کامل تسلیم آشوریان نشدند. به عبارت دیگر، آشور هرگز نتوانست نه از سوی غرب و نه از سوی خاور، گسترۀ متصرفات نینوسیان را به دست آورد.
مادیها همچنان بر نواحی هگمتانه (شهری که برخلاف گزارشهای هرودوت، پیش از دیاکو نیز وجود داشته و دیودور در بند سیزدهم از کتاب دوم خود، قدمتش را به زمان سمیرامیس درج کرده است) حکومت میکردند. (۲۰) آنان همچنین بر پایۀ گفتههای کتسیاس، بر سرزمینهای شمالی (کادوسی)، خاوری (پارت) و جنوب (پارس) حکم میراندند. (۲۱) چنانکه پیشتر بیان شد، حکومت شاهی ماد دوم تا سال ۷۰۸ پ.م ادامه داشته، تا آنکه به مدت ۷ سال سامانۀ مردمسالارانه بر روی کار میآید و در پس آن، حکومت سوم ماد و شاهی دیاکو آغاز میگردد.
افزون بر مطالب یاد شده، یافت نشدن مدارک باستانشناختی از دورههای ایرانی مذکور، برون از یکی از حالات زیر نیست:
ناآگاهیهای تاریخی و آشنا نبودن کاوشگران با مطالب اسناد و مدارک نوشتاری جهت ساماندهی طرحهای هدفمند، مصادرۀ متعلقات این دورهها به نام دیگر تمدنها و یا قرار دادن آنها در موزهها بدون هیچ تفسیر و گزارش تحلیلی و تاریخی (بر خلاف مصرشناسان که سایۀ هر یافتهای را در اسناد جستجو میکنند)، نابودی شمار بالایی از یادمانهای این دورهها به صورت عمدی (آشوریان؟) و غیرعمدی (نیست شدن نقشبرجستۀ سمیرامیس در گذر زمان)، و در نهایت نیز بایسته نبودن سنتهای رایج میانرودانی و مصری برای دیگران (همچون ساخت ستونهای پیروزی و سنگنوشته و غیره).
اکنون درمییابیم که منظور مسعودی از بیان دو گروه نامیده شده با عنوان آشوری (یکی نینوسیان که به صِرف قرارگیری در سرزمینهای سپسین «آشور نوین» به آن نام خوانده شدند، و دیگری فرمانروایی واقعی آشور)، و اینکه آنان را به دو گروه نینویها (نینوسیان) با نامهای غیرسامی و نیز موصلیها (با نامهای ظاهرا سامی) بخش مینماید، چه میباشد.
مسعودی حتی سخن از تبار نینوسیان به میان میآورد و آنها را سریانی مینامد. (۲۲) و میدانیم که ابنندیم، سریانی را یکی از زبانهای ایرانی توصیف کرده است. (۲۳) مسعودی آشکارا سخن از آغاز سستی نینوسیان از هنگامۀ سومین فرمانروای آنها و یورشهای پراکندۀ دیگران بر آنها سخن میراند که در نهایت منجر به سقوط مردم نینوی (نینوسی) شد. سپس از رخداد نبردی میان ملوک موصل (آشوریان) و مردم ارمنستان بحث میکند که با یورش پیشتر ذکر شدۀ «تیگلات پیلسر سوم» به ارمنستان در پس نابودی نینوسیان، سازگاری دارد. (۲۴)
مورد نهایی، اشاره به دو زرتشت دیگر در پس زرتشت سپیتمان (۵۸۵۵ پ.م) میباشد: زرتشت مادی (حدود ۲۲۰۵ پ.م) و زرتشت باختری (زایش به سال ۱۹۸۰ پ.م).
این دو، همان عوامل تاریخی گمراهکنندۀ مورخان و پژوهشگرانی بودهاند که جابجایی اندیشه، شخصیت و زمانۀ زرتشت سپیتمان (سرایندۀ گاتاها به دوران گشتاسپ در هزارۀ هفتم پیش از میلاد) را با داشتههای مربوط به خود باعث گشتهاند. به عنوان نمونه، گاه آمیزش اندیشههای زروانگرایی و باورمندی به دوگانگی آفرینش (ثنویت) زرتشت مادی، به نام اندیشههای سپیتمان قلمداد شده است، و یا بازۀ زمانه و خاستگاه زیست زرتشت باختری (ماد خُرد)، به جای زرتشت سپیتمان جای گرفته است.
موارد یاد شده، تنها بخشهای کوچکی از سرنخهایی به شمار میآیند که گذشتۀ فراموش شده ایرانیان را زنده میکند. گذشتهای که مالکیت آنان بر سرزمین مادریشان، دستاوردهای فکری و نیز کردارهای ابتکاری این مردمان را به آنان بازمیگرداند و خوابآلودگی توصیفناپذیر شماری از باستانشناسان و مورخان به اصطلاح «ایرانشناس» را نمایان میسازد. (۲۵)
پینویسها:
۱- Eusebius, Chronicle, pp.6-70
۲-
Diodorus, Library of History, BooK II, 1-34
۳- آثارالباقیه، بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، رویههای ۱۲۶-۱۲۷
۴-
Sant Jerome, chronicle, pp. 10-16.
۵- هرودوت، تواریخ، کتاب ۲، بند ۱۴۵
۶- همان، کتاب ۱، بندهای ۱-۵
۷- همان، کتاب ۳، بندهای ۱۰۲ (برای دیاکو و فرورتیش)، ۱۰۶ برای هووخشترَ و ۱۳۰ برای آشتاهاگ.
۸- با توجه به توضیحات مشابه هرودوت پیرامون زندگینامۀ دیاکو، در اینجا منظور دیودور از هووخشترَ همان دیاکو بوده که به اشتباه نام وی را هووخشتر ثبت کرده است. هرودوت در کتاب یکم خود، بند ۹۶-۹۸،چنین نوشته: «در بین طوایف ماد، مردی بود که دیوکس (دیاکو) نام داشت ... دیاکو در دهکدۀ خود ... به اجرای عدالت و دادگستری پرداخت ... و ساکنان دهکدههای دیگر از این جریان (عدالتمحوری دیاکو) مطلع شدند، آنها که قبلا با احکام ظالمانهای روبرو شده بودند، با آغوش باز به جانب او شتافتند تا دعوای خود را به قضاوت او واگذارند ... (پس از مدتی) وقتی دیاکو متوجه شد که همۀ امور به او مراجعه میشود، دیگر حاضر نشد در محلی که برای قضاوت بر مسند مینشست، حاضر شود و از ادامۀ قضاوت خودداری کرد. پس مادها در محلی گرد هم آمدند و با یکدیگر به مشورت پرداختند. چون این پرسش مطرح شد که چه کسی را به پادشاهی انتخاب کنند، مجمع عمومی چنین رای داد که دیاکو پادشاه آنها باشد.»
۹- نک: مقالۀ ریشههای دموکراسی و مجلس در ایران باستان از نگارنده.
۱۰- زرتشتی که شادروان بهروز، آن را با زرتشت سپیتمان اشتباه گرفته و هنگامۀ وی را برای سرایندۀ گاتها قرار داده است. نک: بخش پایانی همین مقاله.
۱۱- الکساندر پلیهیستور Alexander Polyhistor، نقل در ائوسبیوس، همان، رویۀ ۲۶
۱۲- برسوس و سینسلوس، نقل در هاشم رضی، تاریخ مطالعات زرتشتی، رویههای ۲۱۰ و ۲۱۱
۱۳- ماریباس، همان، رویۀ ۲۱۵
۱۴- دیودور، همان، بندهای ۱-۳
۱۵- برای آشنایی با جریانهای دیرینگیسازی برای شهر بابل، نک:
Stephanie Dalley, Babylon as a Name for other Cities Including Nineveh, in Uchicago.edu Proceedings of the 51st Rencontre Assyriologique Internationale, Oriental Institute SAOC 62, pp. 25-33, 2005
۱۶- ائوسبیوس، همان. دیودور، همان. سیاهۀ فرمانروایان آشور، یافت شده از لوحههای آشوری، نقل در
Jean-Jacques Glassner, Chroniques Mésopotamiennes - 1993.
امپراتوری آشور، دان ناردو، ترجمۀ مهدی حقیقتخواه، رویههای ۶-۷. گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، رویۀ ۸۸، نقل در میترا مهرآبادی، تاریخ کامل ایران باستان، رویۀ ۳۱۹. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، رویههای ۱۵۹- ۱۶۰. کامرون، ایران در سپیدهدم تاریخ، ترجمۀ حسن انوشه، رویههای ۱۰۹-۱۱۰.
۱۷- داریوش بزرگ، در سنگنوشته بابلی بیستون، اورارتو را برابر ارمنینَ (ارمنستان) قرار داده است. بدین سان، اورارتوییها همان ارمنیان ایرانیتبار میباشند.
۱۸- شادروان پیرنیا، در جلد یکم از کتاب تاریخ ایران باستان، رویۀ ۱۷۰ نگاشته است که نام هگمتانه به صورت اَمَدانَ در کتیبۀ «تیگلات پیلسر یکم» (حدود ۱۱۰۰ پ.م) ثبت شده است. امروزه پژوهشگران بیگانه، بیان کردهاند که امکان دارد آشوریان نام هگمتانه را به صورت «ساگ-بت (Sagbat)» یا «ساگ-بیت (Sagbit)»(نزدیک به هگمتانه = گردگاه) به کار برده باشند.
۱۹- پادشاهان، ۶-۳: ۱۷
۲۰- پیرنیا، همان، رویۀ ۱
۲۱- کتسیاس، پرسیکا، نقل در دیودور، همان، کتاب ۲، بندهای ۲۳-۳۴. باید افزود که این حاکمیتها شاید متعلق به دوران نخستین ماد بوده باشد. زیرا آنها در هنگامۀ شاهان دیگری رخ دادهاند که نه در سیاهه ائوسبیوس یافت میشوند و نه با رخدادها و ترتیبهای تاریخی سازگارند. از این رو، محتمل است اشخاصی را که کتسیاس در لابلای اسامی مشابه در سیاهه ائوسبیوس ارائه میدهد، از نظر زمانی و در اصل مربوط به دوران ۶ تن از شاهان ماد یکم بوده باشند. چنانکه مارآپا کاتینای ارمنی (مشابه با ائوسبیوس)، ارپکَ، مائوداکو و آرتیکاس را در دروان ماد دوم ثبت کرده است و از اسامی اضافی کتسیاس (آربیانَ ۲۲ سال، اَرتَاُ ۴۰ سال /نبرد با کادوسیان در پی تحریکشان از سوی یک پارسی/، ارتَنَ ۲۲ سال، آستیباراس ۴۰ سال /شورش پارتیها و نبرد با سکاها/) جمع آمار این چهار تن، ۱۲۴ سال میگردد. دو پنجاه سال نیز به طور اشتباه در مقابل مدت زمانهای حکومت مائوداکو (۲۰ سال در اصل) و ارتکَ (۳۰ سال در اصل) درج شده است، که اگر بر سر ۱۲۴ سال چهار نفر پیشین قرار دهیم، همان شمار ۲۲۴ سال حکومت ماد یکم به دست میآید. به دیگر سخن، شمار سالهای حکومت چهار تن از هشت تن، ۱۲۴ سال بوده و شمار حکومت ۴ تن دیگر میتوانسته ۱۰۰ سال بوده باشد.
۲۲- مسعودی، مروجالذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، ج ۱، رویههای ۲۰۹ و ۲۱۰
۲۳- ابنندیم، الفهرست، ترجمۀ محمدرضا تجدد، رویه ۲۲
۲۴- مسعودی، همان، رویۀ ۲۱۰
۲۵- هرودوت در کتاب هفتم خود، بند ۶۱، نگاشته است: نام کهن پارسیان نزد خود و همسایگانشان (تیرههای دیگر و شاید میانرودانیها؟)، «ارتهایی (Artaei)» بوده است. نامی که به نام دولتشهر کهن اَرَتَّ نامبردار از سوی سومریان (در نوشتۀ مشهور به انمرکار و فرمانروای ارَتَّ) بسیار نزدیک است. ارتَّ، دولتشهری بوده است در آن سوی «سوسین (Susin)» (شوش) و انشان، که برای رسیدن به آن پیک شهر «اونوگ (Unug)» (اوروک)، در حدود ۲۶۰۰ پ.م ناچار شد از زنجیره کوههای بلندی عبور کند. با توجه به توصیفات بومنگارانه (جغرافیایی) و جهت حرکت (از اونوگ به شوش و از شوش به انشان) که سوی «خاور» یعنی فلات ایران است، شهر اَرَتَّ در سرزمین پارس و یا کرمان و زابلستان واقع میگردد. به اینگونه، میتوان با احتمال فراوان رای بر آن داد که ساکنان اَرَتَّ، پارسیان کهن بودهاند، تمدن آن یک تمدن ایرانی بوده و خویشاوندی نام شهر نیز در ردیف واژگانی چون «رثه (Rata)» اوستایی و «ارتَ (Arta)» پارسی به شمار میآمده است. همچنین هرودوت نگاشته که یونانیان، پارسیان کهن را «کِفِن (Cephen)» میخواندهاند. در ادامه و در بند ۶۲ از همین کتاب، هرودوت نام پیشین مادها که در گذشته به آن شهرت داشتهاند را نیز به میان میکشد و آن را «اریان (Arian)» ثبت میکند. آنچه آشکارا یادگار نام سرزمین ایران به دوران پیشدادیان پس از فریدون و کیانیان (اَئیرییَنَ [Aeeriana] در اوستایی) را نشانی میدهد.
https://www.balatarin.com/permlink/2015/1/18/3778988
پیوند ماد کهن:
https://irane-ayandeh.blogsky.com/%d9%85%d8%a7%d8%af-%da%a9%d9%87%d9%86
به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران:
درودفراوان باگذشت زمان بسیاری ازالواح سنگی ازمهرهاتاسنگهای حدودوثُغورآنچه درین نگارش آمده راتائیدمینمایید.
در این مقاله به بحث نینوس (فاتح نینوا) پرداخته ام و او را با سه فاتح نینوا مطابق یافته ام.
https://far-hang.blogspot.com/2018/08/blog-post_19.html