گردآوری و تنظیم: مهرداد معمارزاده طهران (ایرانمهر)
برگرفته از: دانشنامۀ کاشان - جلد ٣ و ۴، دکتر جهانشاه درخشانی
https://www.balatarin.com/permlink/2015/2/9/3796634
هَخاها و سَکاهای ایرانی خویشاوند بودهاند.(ج٣، ص۴١٣، ١١-١-٢)(تبدیل مرسوم «س» به «ه» مانند سپتا/هفت و «ک» به «خ» مانند پرژک/برزخ)
دانوها و خاستگاه خاوریشان، در استورههای اژهایی و نامههای مصری مورد اشاره قرار گرفته است.(«دانو» به معنی باران و مائده آسمانی است)
اَرمَنوها نیاکان ارمنیان امروزی بوده و در سرزمین اَرمَنوم میزیستهاند.(یعنی همان سرزمینی که هخامنشیان از آن با نام «اَرمینَه» یاد کردهاند)
*****
- هَخاها:
از ایرانیان کهنی که بر پایۀ شواهد زبانشناختی و تاریخی با سَکاها خویشاوند بودهاند، هخاها هستند.
این مردمان در منابع ایرانی به گونۀ مستقیم مستند نیستند. اما تاثیرات حضور ایشان، هم در منابع ایرانی و هم در منابع اژهایی و مصری، به شکل عنصرهای نام افراد، خدایان و نیز نامهای جغرافیایی دیده میشود.
واژۀ اوستایی «هَخی»(هَخَی-هَخا)، در پارسی باستان به معنای «دوست» است. این عنصر ایرانی در اسناد خاور نزدیک به گونۀ «اَکیَه» در آمده و به شکلهای «هَک، هَکا، اَک، اَکی، اَکیَه، اَگیَه، اَخیَه و هکَت» دیده میشود.
مفهوم نشان «چوبدستی (عصای خمیده)» در هیروگلیف (مصری)، که بعدها به معنی «دبوس (عصای فرمانروایی)» و سپس «فرمانروا (هَکَا)» به کار رفته است، همراه کوچندگان آسیایی به مصر راه یافته و در پیوند با هخاهای ایرانی میباشد.(در زبان مصری، نام «هَکَا» به فرمانروایان غیرمصری اطلاق میگردد)
نام «هَکاخَست (فرمانروای کوهستان)» در نوشتههای مصری همانی است که «هیکسوس»(هکا، هخا) خوانده میشود.(واژۀ مصری باستانِ «خَست» به معنای «سرزمین کوهستانی»/ اشاره به فلات ایران، خاستگاه خاوری هخاها)
***
از سویی، نام کهنترین یونانیان یعنی «اَخاییها»(اَخاییاُی، آخهایی) و نیز «اَکَهوَشَه»ها (دریانوردان لوویزبان کوچیده به فلسطین)(لووی، زبانی هندواروپایی-آریایی)* و نام سرزمینهای «اَخییَوا» در آسیای خُرد و «اَخاییه» از چشماندازهای شمال پلوپونز (کنار خلیج کورینت) و سرانجام نام کهن دریای اژه «اَیگائیو» همگی در پیوند با نام هخاهای ایرانی هستند.
بسنجید نگارش لاتین واژگان اژه، آخهایی، هخا و هخامنشی (اشتراک Achae - اخه):
Aegean، Acha-ean، Achae، Achae-menian
افزون بر این، نام «هخامنش (یارمَنِش، دارندۀ منش هخایی)»(نیای دودمان هخامنشی)، همچنین نامهای ثبت شده در نوشتههای یونانی در پیوند با پارسها و هخامنشیان، حتی نام برخی گیاهان، نام فلسطینیِ «اَکیش/ اَخیش» پادشاه یکی از شهرهای فلسطین به نام گَت/[ه]کَت در دوران داود (تورات، کتاب یکم سموئیل نبی - باب ٢٧ و کتاب یکم پادشاهان - باب ٢)، «اَخائیَه»(نام پهنۀ گستردهای از یونان در انجیل - کتابهای اعمال رسولان، رومیان، قُرنتیانِ اول و دوم، تسالونیکیان و بعد آن)، «اَکیسیس»(فردی از شهر پالائیَهایسَئورَه در سرزمین کیلیکیه) و نیز نامهای «اَکش» و «اَکشت» (شهروندان کِفتیو [خاستگاه نخستین پارسَهها در جنوب خاوری ایران] - پیرامون ٣۵٠٠ سال پیش) همگی در پیوند با ریشۀ ایرانی هَخا میباشند.
در ایران نیز، به نامهای ایرانی «اَکَیَه، اَکیَه و اَکینَه»(نگارش ایلامی، برگرفته از ریشۀ هخا /دوست/) و نیز «اَکَمریش»(برگرفته از «هَخا-اَ/ه/وری؟» به معنای یارِ اَهورَه) در گلنوشتههای تختجمشید برمیخوریم که از نظر شکل و معنی در پیوند با نامهای همگون خود در خاور نزدیک میباشند.
نام «سَکا» نیز با هخا از یک ریشه است. این واژه، برابر با واژۀ هندوآریایی کهنِ «سَکهای (دوست، یار)» بوده و در وداها به گونۀ «سَکها»(برابر پارسی باستانِ هَخا) ثبت شده است.(سَکَه: نیرومند، ماهر)
*فیلیستیها هم مانند قومهای اَکَهوَشَه و پِلَسگی (پلس، پرس)، زبانشان «لووی» بود.(اَکَهوَشَه: اکا، هخا /: دوست/ + وش، وهو /: خوب/ - به معنای هَخاییِ [دوست] خوب)
لووی، زبانی هندواروپایی (آریایی) است که با زبان هیتی (در آسیای کوچک) همخانواده بوده است.(زبان مردم سرزمین «لوویَه»، که چشماندازهای جنوب باختری آسیای کوچک شامل «اَرزَوَه» و در روزگار کهنتر «کیزّووَتنَه» را در بر میگیرد)
سدۀ ١٣ پ.م (پس از دوران اِلعَمارنَه/ ٣٣٠٠ سال پیش)، سرآغاز دگرگونیهای فراوان در سراسر خاور نزدیک بود. در آغاز این سده، گروهی از «پرس.ت»ها (نگارش صامت متنهای کهن مصری - ادای احتمالیِ «پِرسِت») همراه قومهای هَخا (اَکَهوَشَه) و دانو، - از پهنۀ ایران - به سوی اژه و مصر سرازیر میشوند.(تصویر پیوست ١)
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/06/21/post-13
***
هخاهای ایرانی که در دوران «پیش از تاریخ» به مصر رفته بودند (هکاخست)، این بار مجهز به اسب و گردونه، از نو در تاریخ این سرزمین و با نام مصری «هیکسوس» پدیدار میشوند.
هیکسوسها پیرامون ٣٧٠٠ سال پیش (سدۀ ١٧ پ.م) به مصر رخنه میکنند و دورۀ «فترت دوم» در این سرزمین آغاز میشود.(دورۀ «فترت نخست» را آموهای ایرانی پیرامون ۴٢٠٠ سال پیش در دوران دودمان ششم باعث گردیدند)
هیکسوسها با خود عنصرهای زبانی و نیز پدیدههای مادّیِ فرهنگ و تمدن ایرانی را از نو به مصر میآورند.
از آن میان، میتوان از «سوسیمت (اسب)»، «وررت (ارّابه)» و «مَرِیَنَه (ارّابهران)» نام برد.(اَئیرینَه وَئیژَنگَه: سرزمین اَرّادهداران؟، ای-رَثَه: چرخ)
افزون بر اینها، چند تن از شاهان «هیکسوس» نامی آریایی داشتند: اَپَخنَن، کِرِتیش، خَیان، اَپَهبهیس، سومَهان، کَرَه، تَوَتی و اَوَریس.
مصریان در طول تاریخ، تنها دو قوم را «هیکسوس» نامیدهاند. یکی خودِ هیکسوسها، که آنان خود را «آمو» میخواندند و دیگری هخامنشیان را که 12 سده پس از هیکسوسها گام به مصر گذاردند.
بنابراین در مفهوم دو نامواژۀ «هیکسوس»(مصریِ هَکاخست) و «هخامنش»، ویژگی یگانهای وجود دارد. این وجه مشترک، همانا در واژۀ اوستایی «هَخا/هکا»(یار، همراه) نهفته است. در مصری، واژۀ «هَخاخست (هَکاخست)» به معنی «هخایی بیگانه» و در پارسی باستان نام «هخامنش» به معنی «با منش دوستانه» است.
در پایان، ساختار اندامی هیکسوسها بسیار شبیه ایرانیان خاوری است.(٢-۶، ص۶۵ تا ۶٨)
*****
- دانوها:
نخستین اشارۀ مستند به این مردمان در منابع باختری (خاور نزدیک)، در نامههای اِلعَمارنَه مصر (٣۴٠٠ سال پیش) بوده است.
یادکرد «دانوها (دانونَه)»، در ایلیاد هومر نیز آمده است.(نماد دانائو) هرودت به طور کلی یونانیان را به همین نام خوانده و قومی به نام «دانو» در آرگوس (پلوپونز) را از یونانیان اصیل دانسته است.
در استورههای اژهایی، به خاستگاه خاوری دانوها اشاره شده است. بر پایۀ این استورهها، ایشان به همراه شاه خود «دانائوس» از راه مصر به آرگوس (یونان) آمده و در آنجا ساکن گشته بودند. پیوند میان دانوها - و شاه ایشان (دانائوس) - با آریاییان، از منابع کهن مستقل و گوناگون آشکار میگردد، که در دنباله به آن اشاره خواهد شد.
***
واژۀ «دانو»، در زبان هندوآریایی کهن به معنی «باران (موهبت آسمانی)»، در هندی کهن به معنی «قطره» و در اوستا به معنی «رود» آمده است.
در ادبیات ودایی، «دانَوَ»(دانو) پیکری استورهای دارد و نام هفت دیو اهریمنی است که به دست «ایندرَه/ایندرا» کشته میشوند. دانو همچنین نام مادرِ اژدهایی به نام «ورترَه» است که نگهبان آبهاست.(بهرام ایرانی زنندۀ این اژدهاست. چرا که این دیوها از رسیدن آب به آریاییان جلوگیری میکنند)(ریگودا، کتاب ١، بخش ٣٢، بند ٩ و...)
یادکرد دانوها در کهنترین بخشهای ریگوِدا (ماندالای ٢، ۴ و ۵)(دانشنامه، ص٣٣٧، پینوشت٢۴۵)، نشان از دیرینگی ورود ایشان به ادبیات آریایی دارد که در میهن غیرهندی ایشان و پیش از جدایی هندیان از ایرانیان (پیش از ٣٨٠٠ سال پیش؟) روی داده است.
***
در اوستا، دانو نام تیرهای تورانی (سَکایی) است (یَشت ۵، بند ٧٣)، که در خاور دریای کاسپی میزیستند. ایرانیان و تورانیان در روایتهای ایرانی، از نیایی یگانه برخاستهاند.
آنجا که اوستا از قوم دانو یاد میکند، دربرگیرندۀ نیایشی برای جلب پشتیبانی ایزدبانوی «اَرِد-وی» است، تا سه پهلوان آریایی «اَشَهوَزدَه» فرزند پوروذاخشتی و «اَشهوَزدَه» و «ثریتَه» فرزندان سایوژدی به یاری او بتوانند بر پهلوانان دانو تورانی به نامهای «کَرَه» و «وَرَه» (از خاندان اَسَهبَنَه) چیره گردند.(یَشت ۵، بندهای ٧٢ و ٧٣...)
«اَسَهبَنَه» برگرفته از «اَسَهپانَه (نگهدارندۀ اسبان)» است. بخش نخست این نام، معادل پارسی باستانِ «اَسَه» و خُتَنی «اَسَّه» به معنی اسب بوده است. ریشۀ آن میتواند در پیوند با ریشۀ هندوآریایی «آشو» یا اوستایی «آسو» به معنی «تند» باشد.(تعبیر «یوستی» برای نام اَسَبَنی همسر پوروذاخشتی/ یَشت ١٣، بند ١۴٠: «دارندۀ چرخپرّههای درخشان» یا «کُشنده با جنگافزار سنگی»)
در بخش دیگری از اوستا، رزمندگان «خشتاوی» ستایش میشوند که پیکارهای دلاورانهای با دانوها کردهاند. خشتاوی نیای پوروذاخشتی (پدرِ اَشَهوَزدَه) است.(یَشت ۵، بندهای ٧٢ و ٧٣ و یَشت ١٣، بندهای ٣٧، ٣٨ و ١١١)
«خشتاوی» در نوشتههای دیگر ایرانی، شاه «خونیرث (سرزمین اصلی ایران)»(خوینگ-ایرثه/وئیژنگه) و یکی از «هفت جاودانان» است.(داستان دینیگ)(خوینگ-ایرثه-وئیژنگه: سرزمینِ چرخ خورشید)
در منبعهای ایرانی، «دانو» نام یک رود (ائوگمدئیچا) و نیز بخشی از نام دریای «فرَز-دانو»(گویا نزدیک بلخ؟) است.(یَشت ۵، بند ١٠٨)
همچنین دانوها نام خود را به بسیاری از رودهای اروپا دادهاند.
آریاییان با رفتن به اروپا، نامهای خود را هم به آنجاها بردهاند. قومی به نام «دانو» که ایرانیالاصل بودهاند (مستند در متون هندی، اوستا، منابع اژهایی و متون مصری)، از شرق ایران به اطراف دریای سیاه مهاجرت میکنند و رودهای آنجا را مثل دُن، دانوب، دنیپر و دنیز به نام خود مینامند.
هنوز هم نامهای ایرانیِ فراوانی بر بسیاری رودها و حتی شهرهای اروپایی پابرجاست.
خشیارشا نیز بر یگانگی نیای پارسها و ایزدبانوی «دانائِه»(نماد دانوها) آگاه بوده است.
بنا بر گزارشی (هرودت، کتاب ٧، بند ١۵٠)، خشیارشا در پیامی به مردم آرگوس (قوم میکِنِه /موکنای/) که در نبرد «تروآ» نقش اصلی را در کنار دیگر دولتشهرهای یونانی داشتهاند، پارسها را از نوادگان پِرسِس فرزند پِرسِهئوس و آندرُمِدا (مادا) (دختر کِفِئوس) دانسته، و به نیای یگانۀ ایرانیان و یونانیان و همچنین خویشاوندی یونانیان با قوم ایرانیِ «دانو»(دانائه همسر دَئِوا /زئوس/ و مادر پِرسِهئوس) اشاره میکند.(کِفهاوس - کفئوس، سفیوس -، شاه اتیوپیِ آسیا /پاریکانی، پارتاکنی؟/)
«دانائه» در استورههای یونان، تنها فرزندِ آکریسیوس پادشاه آرگوس بود.
او مادر «پرسِهئوس»(قهرمان استورهای اژه و نیای پارسها) است.(تصویر پیوست ٢)
دانائه (همسر زئوس) در حمامی از طلا بر روی یک گلدان، ۴۲۵-۴۵۰ پ.م
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%A6%D9%87
***
در متنهای تاریخی خاور باستان، تیرۀ «دانو» نخستین بار پیرامون ٣۴٠٠ سال پیش پدیدار میشود. در استورههای اژهایی نیز، در ادبیات مربوط به سدۀ هشتم پ.م (٢٨٠٠ سال پیش) و به هنگام شرح رویدادهای ۴٠٠ سال پیش از آن عصر (٣٢٠٠ سال)، از دانوها سخن رفته است.
گفتنی است که هم در نوشتههای خاوری و هم نوشتههای باختری، از دانوها همواره در پیوند با آبها و رودها یاد شده است. بدین رو میتوان دانوها را مردمانی «رودنشین» دانست.
گسترش نام ایرانیِ رودها در اروپا را تنها میتوان در پیوند با «دانو»ها جست.
نام اوستاییِ «دانو» برابر با پارسی باستانِ «دَنو (رود)» برگرفته از واژۀ «دَن (روان شدن)»، اُسِتی/آسی «دُن (آب)» و اوستایی «دانوش (رود)»، بخشی از نام مهمترین رودهای اروپاست: مانند «دنیِپر» برگرفته از «دَنو-اَپَرَه (رود پشت)»، «دُن» با نام کهن تانائیس، «دانوویس» در زبان سِلتی (دانوب) و نام سکایی «دنیِستر» برگرفته از دَنو-نَزدیَه (رود نزدیک).
* نک: متن پارسی باستان، سنگنوشتۀ داریوش بزرگ در کنار آبراهۀ مصر (راه ارتباطیِ دریای سرخ، نیل و دریای باختر)، «پیراوَه نامَه راوتَه تیَه مودرایَی "دَنووَتی" / رود نیل که در مصر روان است.»
بنا بر روایتهای اژهایی، دانوها از راه مصر به آرگوس (پلوپونز) آمده بودند. ازین رو، شهر «تانیس/دانیس»(در بخش خاوری نیل) نیز باید نام خود را از ایشان گرفته باشد. شایان توجه است که، شهر «تانیس (اَوَریس)» پایتخت باستانی هیکسوسهاست و بر پایۀ سنتهای آریایی نامگذاری شده است.(اَوَریس، برابر با یونانیِ تانیس، مصریِ دیانِت/تیانِث و در تورات زُئَن/ثئان-س)
***
همۀ شاهدهای بالا، بر ریشۀ ایرانیِ تیرۀ «دانو» دلالت میکند.
نتیجۀ برخی پژوهشها دربارۀ زیستگاه ایشان در کنار رود دُن و یا سرزمین کیلیکیه، تنها میتواند نشاندهندۀ جایگاه زندگی دانوها در دورانهای پسین باشد. زیرا اوستا، «دانو»ها را از تورانیها دانسته که در خاور کاسپی میزیستهاند.
افزون بر این، میتوان از شاهی سکایی به نام «تانائوس» در پیوند با دانوها در منابع باختری یاد کرد.
از آنجا که نام سرزمین «دَنونَه» در نامهای از اِلعَمارنَه (٣۴٠٠ سال پیش) آمده است، پس در نگاه نخست چنین پنداشته میشود که سکاهای تانائیس باید حداکثر در سدۀ ١۵ پ.م از سمت شمال به سوریه و فلسطین آمده باشند. اما با توجه به جنگ میان تانائوس و فرعون سِسوستریس (الزام همزمانی دو شاه)، باید گفت دانوهای سکایی پیرامون ۴٠٠٠ سال پیش به مصر تاخته بودند.
بدین رو، از رویداد تاریخی کوچ دانوها به آرگوس در سدۀ ٢٠-١٩ پ.م، زمان تازش سکاها به مصر روشن میشود؛ که آشکارا باید پیش از کوچ به آرگوس یعنی همان دوران آغاز هزارۀ دوم پیش از میلاد باشد.
* پادشاهی میانه مصر (٢٠۴٠-١٧٨٢ پ.م)
دودمان یازدهم: منتوهوتپ یکم • اینتف یکم • اینتف دوم • اینتف سوم • منتوهوتپ دوم • منتوهوتپ سوم • منتوهوتپ چهارم
دودمان دوازدهم: آمنمهات یکم • «سنوسرت یکم (سسوستریس در یونانی)» • آمنمهات دوم • سنوسرت دوم • سنوسرت سوم • آمنمهات سوم • آمنمهات چهارم • سوبک نفرو♀
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%B1%D8%AA_%DB%8C%DA%A9%D9%85
این یعنی نزدیک به همان دورانی که آموها نیز به مصر آمدند و رسوب واژههای آریایی کهن به زبان مصری راه یافت.
آموهای آسیایی در پایان دودمان ششم و آغاز دودمان هفتم، یعنی در سال ٢١٨٠ پ.م، از راستای شمال خاوریِ دلتای نیل (فلسطین و صحرای سینا) به مصر میتازند ... فروپاشی دودمان ششم، در پی تازش ناگهانی بیگانگان نبود و رخنۀ قومهای بیگانه به مصر، از پیش آغاز شده بود.
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/09/01/post-28
***
همانگونه که آمد، یکی از حلقههای پیوند تیرههای کهن ایرانی «هَخاها» هستند، که تیرۀ اصلی یونانیان نیز به شمار میآیند.(آخهاییها، اَکیَن در انگلیسی و آخِئِر در آلمانی)
هخاها از یک سو با دانوها و از سوی دیگر با پارسها خویشاوند بودند. بنابراین، از این رو بود که «کوروش بزرگ» فرزند کهتر خود «بردیَه» را «تانائو-خسَرس (شاه دانَو)» نامیده است.
بر پایۀ استورههای اژهایی، «دانائه» مادر پرسهئوس (نیای هرا-کلس/ هرکول) بود که وی نیز نیای پارسها به شمار میآمد. خشیارشا هم پارسها را از نوادگان «دانائِه»(نماد دانوها در اژه) میدانست.(هرودت، کتاب ٧، بند ١۵٠)
از جایگاه ستودۀ «دانوها» نزد هخامنشیان، میتوان به میزان پیروی ایشان از اوستای خاوری پی برد!(نامگذاری فرزند کوروش با نام دانو، اشارۀ خشیارشا فرزند داریوش به پیوند «پارس-دانو» و همچنین ستایش دانوها نزد هخامنشیان با عنوان نیاکانِ پهلوانان دوران کهن)
این در حالیست که در اوستا، برای شکست دانوها نیایش برگزار میگردد.
به هر روی، چنین برداشتهایی از متنهای کهن که بر خویشاوندی مردمان دو کرانۀ خاوری و باختری اژه گواهی میدهد (بخش باختری قلمرو میانی شامل آسیای غربی و اروپای جنوب خاوری)، با گزارشهای اروپای باستان و نیز شاهدهای زبانشناختی هماهنگی آرسته دارد.(نکته: مردم اروپای شمالی شامل سرزمینهای شمال رشتهکوه آلپ، بیشتر در پیوند با سکاهایی قلمداد میگردند که از راه «فرای کاسپی/جنوب اورال»، از وُلگا گذشته و به آن سرزمینها رسیدند)
خویشاوندی دانوها و هخاها با یونانیان، نه تنها با این گزارشهای تاریخی، بلکه با شاهدهای زبانشناسی نیز پشتیبانی میشود.
امروزه روشن شده است که زبانهای آریایی خاوری، ارمنی، یونانی و تا اندازهای اسلاوی، از گروه خاوریِ زبانهای هندواروپایی به شمار میآیند.(از راه بررسی اشتراک اندوختۀ واژگان و ساختار نامهای عام در زبانهای یونانی و هندی باستان)
***
همچنین یونانیان باستان و جزیرهنشینان کرِت، از نظر اندامی و چهره، دارای ویژگیهای «ایرانیان خاوری» بودند که از خاور ایران تا سوریه، فلسطین و مصر پراکنده گشته بودند.
خدایان و مردان کهن در نگارههای یونانی، همواره با «کاسۀ سر کشیده، ریش بلند نوکتیز و پیشانیبند ایرانی» نگارگری شدهاند.(شاید روایتهای سنتی که اسکندر را از تبار ایرانی و دودمان کیانی میداند، خود نمادی از پیوند تیرهگانِ ایرانی و یونانی باشد/ شاهنامه، پادشاهی داراب)
*****
- ارمنوها:
نام سرزمین «اَرمَنوم»، نخستین بار در متنهای سارگُن اَکَدی (۴٣۵٠ سال پیش) همراه سرزمینهای گوتیوم، لولوبی و اِرین آمده است.(این سرزمینها همگی در خاور دولت اکد بودند)
بر پایۀ این متن، سرزمین «اَرمَنو» از اِبلَه (ebla) تا بیت-نَنیب گسترده بوده است. برای تعیین جایگاه «اَرمَنوم»، گزارش گذرگاه لشگرکشی نَرامسین اکدی (۴٣٠٠ تا ۴٢۵٠سال پیش) بسیار آگاهیبخش است. زیرا او نخست باید شاه ارمنوم را شکست میداد تا بتواند به دریای بالا (کاسپی) دست یابد.
بنابراین نمیتوان پذیرفت که «ارمنوم (اَرمَن)» تنها در پهنۀ «دیالَه» گسترده بوده است. زیرا این بخش، در همسایگی کرانۀ کاسپی نیست و میان دیاله و دریای کاسپی دستکم سرزمین لولوبی و شاید سرزمینهای دیگر قرار داشتند. بنابراین چشمانداز پیرامون دیاله، تنها بخشی از پهنۀ سرزمین «اَرمَن» بوده است.
از سوی دیگر، از شهر «اِبلَه» به عنوان نقطۀ مرزی سرزمین اَرمَن یاد شده است، که بنا بر آخرین یافتههای باستانشناسی میتوان آن را با «تِل-مَردیخ» در جنوب شهر حلب (سوریه) برابر گرفت.
از همین رو، برخی جایگاه سرزمین «اَرمَنوم» را در شمال باختری میانرودان دانستهاند. اما این برداشت نمیتواند قطعی باشد، چون آشکار است که «اِبلَه» در مرز باختری ارمنوم بوده است.
افزون بر این، شهر دیگری نیز به همین نام (اِبلَه) در بابل وجود داشت، که شاید این شهر در همسایگی اَرمَن بوده است.
بنابراین گمان میرود دو شهر به نام «اِبلَه» بوده، یکی در سوریه و دیگری در میانرودان. همچنین به جز سرزمینی با نام «اَرمَنوم» با مرزبندیهایی که در زیر خواهد آمد، شهری نیز به نام «اَرمَن» در دجله خاوری وجود داشته است. این برداشت با گزارش نرامسین نیز که آشکارا سرزمین یا شهر «اَرمَنوم/اَرمَنی» و شهر اِبلَه را در یک جنگ به تصرف در آورده، هماهنگ است.
نوشتههای پسین، از زمان «اَدَد نیراری یکم»(٣٣٠٠ تا ٣٢۵٠ سال پیش) از شهری به نام «اَرمَن» گزارش میدهند که در پهنۀ مرزیِ میان آشور و بابل قرار داشت. «تیگلَت-پیل-اَسَر یکم»(٣١٠٠ سال پیش) از لشگرکشی به شهر «اَرمَن» در آن سوی رود زاب گزارش میدهد.(این شهر را با حلوان امروزی یکی میدانند) «سَلم-اَن-اَسَر سوم»(٢٨۵٠ سال پیش) نیز از جنگی در پهنهای که «اَرمَن» هم در آنجا قرار داشته است، گزارش میدهد.(این شهر، پایتخت سرزمینی به همین نام بود)
***
بدینگونه درمییابیم، در هزارۀ سوم پیش از میلاد (۴-۵ هزار سال پیش)، سرزمین «اَرمَن» پهنۀ کم و بیش بزرگی را در بر میگرفته که گسترۀ ارمنستان تاریخی را نیز میپوشانده است.(تصویر پیوست ١)
این سرزمین در شمال باختری فلات ایران قرار داشت و گهگاه از قفقاز تا آناتولی و شمال میانرودان گسترده بود. مرز جنوب باختری این سرزمین نیز حداکثر تا شمال سوریه (شهر اِبلَه) میرسیده است.
با توجه به اینکه، گوتیها و آمو(رو)ها در میانۀ هزاره سوم در همسایگی سرزمین اَرمَنوم میزیستهاند، ناچار باید پذیرفت که زیستگاه ارمنیان امروزی در سرزمین «اَرمَنوم» بوده است. این همان سرزمینی است که پارسهای هخامنشی، از آن به نام «اَرمینَه (ارمنستان)» یاد کردهاند.
افزون بر این، نام شاه اَرمَنو در دوران نَرامسین (۴٣٠٠ تا ۴٢۵٠ سال پیش)، «مَدَکینَه» بوده است.
این نام، باید آمیختهای از نام «ماد» و واژۀ اوستاییِ «کَئِنا (کین در فارسی)» باشد.(«کَئِنا» در پیوند با واژۀ ارمنیِ «کِن» و لیتوانیاییِ «کَئینَه»)
***
از آنجا که «ارمنیان کهن» ایرانیتبار (آریایی) بودهاند، بنابراین نام ایشان نیز از عنصری آریایی برخاسته است.(امروزه هنوز هم سنگواژۀ «اَری: دلاور» در زبان ارمنی وجود دارد/ ١١-١-١)
«اَرمَنو/اَرمَنی» میتواند بازتاب نام «اَریمَنو/اَریمَن(ی)» بوده و از آمیختن دو واژۀ «اَری»(در زبان میانرودانی: آریایی) و «مَنو (مَرد، انسان)» یا «مَن/ی/ (زینت)» ساخته شده باشد. بنابراین نام ایشان میتواند در آغاز به مفهوم «مردان آریایی» و یا «گوهر (زینت) آریاییان» بوده باشد.
از آنجا که ارمنیان هیچگونه پیوندی با سامیان ندارند، بنابراین برخی تعابیر برای یافتن ریشۀ عبری برای این نام، نمیتواند توجیه تاریخی داشته باشد.
منابع دفتر یکمِ دانشنامۀ کاشان - جلد ٣
- منابع دفتر یکمِ کتاب «آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان»، دکتر جهانشاه درخشانی (به جز پینویسها/ پاورقی):
فهرست اختصارات، فهرست منابع فارسی و عربی، فهرست منابع لاتین، و نمایهها شامل «نمایۀ عمومی، نامهای جغرافیایی، نام قومها و ملتها، نام خدایان و ایزدان، واژهها و نامهای آریایی کهن، واژهها و نامهای آریایی در زبانهای بیگانه، واژهها و نامهای ایلامی، واژهها و نامهای سومری، واژهها و نامهای اکدی، واژهها و نامهای سامی باختری، واژهها و نامهای مصری»، به عنوان دفتر دوم و جلد ۴ این دانشنامه (۴٨٢ صفحه) به طبع رسیده است.
- دانشنامۀ کاشان، جلد ٣ و ۴:
تصویر پیوست (١):
تصویر پیوست (٢):
پس اورارتو چی مگه اورارتویی ها نیاکان ارمنی ها نبودند؟
باسلام با خواندن این مقاله بسیار تعجب کردم که دکتر رخشانی از قومی به نام ارمنو اشاره کرده وگفته نیاکان ارمنیان امروزی هستند پس تمدن اورارتو چی مگه اورارتویی ها نیاکان ارمنی ها و گرجی ها نبودند
برابر با کتیبههای هخامنشی، ارمنیها نام دیگرشان اورارتو است.
پارسی باستان: ارمینیَه
ایلامی: هَرمینویا
اکدی: اوراش(ر)تو
#ارمنی #اورارتو #هخامنشی #ارمنو