مهرداد ایرانمهر
این روزها در جهان غرب، به گونۀ رسمی داروین را پدیدآورندۀ نظریۀ تکامل میدانند.
شیخ عبدالعزیز بن محمد نسفی (نخشبی) معروف به عزیزالدین نسفی از عرفای پارسینویس بنام سده هفتم هجری بود. وی منسوب به شهر نخشب (نسفقارشی در ازبکستان امروزی) است.
وی در فرارود (ماوراءالنهر) میزیست و قسمت عمدۀ عمر خود را در خوارزم گذرانید و آنگاه به بخارا عزیمت کرد. سپس در سال ۶۱۷ هجری و بر اثر هجوم مغولان که آن ولایت را خراب کردند، پیش از رسیدن ایشان، بخارا را ترک کرد و به سوی جنوب حرکت نمود. او از آنجا به اصفهان و شیراز رفت.
نوشتهاند، نسفی همۀ کسانش را در فتنههای پیاپی مغول از دست داد.(صفا، ذبیحالله)
عبدالعزیز بن محمد نَسَفی از مریدان شیخ سعدالدین حموی بود. او را میتوان از پیروان تحقیق علمی در مسائل مربوط به عقاید و تصوف دانست.
از کتابهای مهم او میتوان به «کشفالحقایق» اشاره کرد. کشفالحقایق مبتنی بر فلسفه و عرفان است و نسفی کتاب را بر ۱۰ اصل تألیف کرده است. نسفی از جمله کسانی است که بحث «وجود» را در کتابش مطرح میکند. او با آرای حکما و عرفای پیش از خود آشنایی داشته و به زبان فارسی و ساده به نگارش آثارش پرداخته است.
نسفی پس از ۶۸۰ و پیش از ۷۰۰ هجری درگذشته است.
رضاقلی خان هدایت دربارۀ عزیزالدین نسفی چنین آورده است: «با سلطان جلالالدین پسر خوارزمشاه معاصر بوده، شیخ سعدالدین حموی مذکور گفته که هر سرّی که من در چهارصد و چهل جلد کتاب پنهان کردهام، عزیز نسفی در کشفالحقایق اظهار کرده است».
علت نامعلوم بودن رویدادهای زندگی نسفی و گمنامی وی، افزون بر پریشانی و بیثباتی سیاسی-اجتماعی دوران زندگی او، روحیۀ وارستگی، گوشهگیری، پرهیز از شهرتطلبی و گریز وی از مراکز قدرت و دربارهای حکمرانان زمان بوده است.
عهدی که نسفی در آن میزیست، همچون «زمانۀ خونریز» و «ایام فتنهانگیر» خواجۀ شیراز، پرخطر و خلل بود.
نسفی این نگرانی خود را در جایی از کتاب «مقصد اقصا» (ص ۲۷۷) صریحا ابراز کرده است: «اکنون من از خود چیزی نمیگویم تا مرا به کفر نسبت نکنند. من نقل میکنم و میگویم: اهل وحدت اینچنین میگویند و اهل تصوف آنچنان میگویند...».
شگردی که نسفی برای محفوظ ماندن از این خطرات به کار میگرفت، این است که غالبا هر مبحثی را با عبارت «اهل شریعت میگویند» یا «اهل حکمت میگویند» یا «اهل وحدت میگویند» آغاز میکند.
بنابراین نسفی عقاید مختلف را بیان میکند، بدون آنکه نشان دهد پیرو کدام نحله و دسته است. در واقع، او میگذارد هر طایفه حرف خود را بزند، بیآنکه در رد یا تأیید آن سخنی بگوید. اگرچه از آثارش برمیآید بیشتر به «جماعیت» گرایش دارد که آنان را اهل وحدت میخواند.
عزیزالدین نسفی، نظریۀ تکامل را ۸۰۰ سال پیش(۶۵۰ سال پیش از داروین) به گونۀ بسیار روشن، بازگو کرده است:
...آنگاه از عناصر و طبایع عروج میکنند و به نبات میآیند، و اول صورتی که از صورت نبات پیدا میکنند، صورت «طحلب (خزه)» است و این طحلب گیاهی سبز است که در آبها پیدا میآید. و به مراتب برمیآید و صورت نباتات و اشجار پیدا میکنند تا به حدی که شجر به حیوان نزدیک شود و همچون درخت خرما، و چندین هزار سال دیگر در این مرحله میباشند ... و اول صورتی که صورت جانوران پیدا میکنند، صورت خراطین است و این خراطین کرمی سرخ و دراز و باریک است که در گل و زمین آبناک بود، و به مراتب بر میآیند و صورت جانوران به تدریج پیدا میکنند، تا به حدی که حیوان غیرناطق به حیوان ناطق نزدیک میشود، همچون ... بوزینه و نسناس. و چندین هزار سال دیگر در این مرتبه میباشند ... آنگاه از حیوان به انسان میآیند و اول صورتی که از صورت انسان پیدا میکنند، صورت زنگیان (سیاهپوستان) است...
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مُردم به حیوان برزدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملۀ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مولوی
گفتار اندر آفرینش مردم:
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کار بند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
ز راه خرد بنگری اندکی
که مردم به معنی چه باشد یکی
مگر مردمی خیره خوانی همی
جز این را نشانی ندانی همی
تو را از دو گیتی بر آوردهاند
به چندین میانجی بپروردهاند...
شاهنامه فردوسی
در این بخش از شاهنامه با راستقامت شدن انسان و سخنوری او و دیگر موارددر دورههای کیومرث و فرواک روبرو هستیم. اما در اینجا هم متاسفانه ادیبان داخلی، آن را به تقلید از استادان غربی خود، به معنی بلند کردن سر و گفتن سخنان نیکو گرفتهاند!
امروزه میدانیم که هزاران جلد کتاب ترجمه شده در بایگانی کلیسای واتیکان وجود دارد که نام پدیدآورندۀ اثر بر روی آن درج نشده است. همچنین میدانیم آثار عزیزالدین نسفی به لاتین برگردانده شدهاند.
اروپاییان آثار ترجمه شدۀ ایرانیان را به نام خود به جهان عرضه کردند و در این میان، اثر عزیزالدین نسفی، نصیب چارلز داروین شد.
- انسان کامل، عزیزالدین نسفی، انتشارات طهوری، انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران، چاپ هفتم، تهران ۱۳۸۴، رویه ۳۸۹ (در بیان عروج)، دکتر هوشنگ گنجهای.
- اطلاعرسانی و کتابداری «کتاب ماه ادبیات و فلسفه»، بهمن ۱۳۷۸، شماره ۲۸ (ص ۳۴ تا ۳۷)، کیوانی - مجدالدین.
http://www.fareiran.com/?content=DetailsArticle&id=400
http://www.farhangsara.com/ferfaniran_nasafi.htm
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/36282
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مولانا
سلام
مهم نتیجه افکار واندیشه وتحقیقات است نه روشی که یک دانشمندغربی معاصربکار میگیرد یایک مرتاض هندی یاعارف اسلامی درچندین قرن پیش!
بنابراین زیادی نباید دچار علم زدگی و خودباختگی دربرابر دانشمندان غربی شد!
با سلام عزیزالدین در ابتدای کتاب انسان کامل خود چگونگی تشکیل سلول تخم در انسان و مراحل جنینی را به جزویات تشریح کرده ، در صورتیکه فردی زیست شناس و بهتر بگویم فردی با تخصص فیزیولوژی جانوری این بحث را مطالعه نماید شگفت زده خواهد شد خصوصا زمانیکه موضوع ارث از والدین مطرح می شود قطعا یک متخصص ژنتیک را به فکر فرو خواهد برد که چگونه عزیزالدین در چند صد سال پیش بدین روشنی مبحث تولید مثل را تشریح کرده است ( مفاهیمی چون اسپرم ، سلول تخمک ، کروموزوم و مولکول دی ان ای و ...... قابل دریافت و درک است.
نسفی در کدام کتابش این جملات مربوط به تکامل بیولوژیکی را توضیح داده؟؟؟
بله
واقفا جای تاسفه برای این همه سرقت علمی و ادبی! تا ما بفهمیم که چه بزرگانی رو نشناختیم حای خیلی حسرت های بی بازگشت و غیرقابل جبران برامون می مونه. همین بس که درب آرامگاه این عارف و فیلسوف بزرگ بسته است و حسرت ها به دنبال!
میمون میشه زنگی صوفیانس؟؟؟؟؟
خیلی خنده دارست که داروین زمین شناس وجانورشناس که سروکارش باعلوم تجربی وآزمایشگاهیست رابا یک صوفی که دریک عالم وسیروسلوک دیگریست مقایسه میشود! سیرتکاملی که نسفی بیان میکند یه چیزی مثل تناسخ است که در میان متصوفه باگرایش هندی سخت رایج است! مثل مقایسه های خنکی که بین مولانا وهگل ویا ماکس پلانک وملاصدرا !!!!
شما بچسب به همون داروین