مهرداد ایرانمهر
بنا بر نوشتۀ افلاطون در رسالههای تیمائوس و کورتیاس، داستان شهر گمشدۀ «آتلانتیس» نخست برای کریتیاس (گویا از اهالی جزیرۀ کرِت) و سپس از او برای یک کاهن مصری و آنگاه برای سیاستمداری به نام سولون بازگو شده و بدین سان به افلاطون رسیده است.
افلاطون میآورد: مقدسترین جانور در نزد مردمان آتلانتیس «گاو نر» بود که نماد قدرت به شمار میرفت، و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه «اطلس» قربانی میشد. اما زئوس، توفانی بر آنها نازل کرد که قابل تصور نبود.
بررسیهای دانشگاه بیرمنگام (2009) نشان میدهد، دشت سیلابیِ بارور زیر آبهای کنونی خلیج فارس، به اندازه «خراسان کنونی» گستردگی داشته و در پی سیلابی بزرگ، توسط اقیانوس هند فروخورده شده است. این سرزمین، بخش جنوبیِ «کمان بارور (هلال حاصلخیز)» را شکل میداده و از رودهای کارون، دجله و فرات سیراب میشده است.
بر پایۀ واپسین پژوهشهای باستانشناسی، یافتههایی در این گستره به دست آمد که از یک موج شهرکسازی در بخش شمالی رودی بزرگ و باستانی در کرانههای خلیج فارس، طی زمان پس از یخبندان خبر میدهد. راههای بازرگانی، سفالهای آذین شده و جایگاه نگهداری جانوران اهلی، گوشهای از یافتههایی هستند که تاکنون از این بستر به دست آمده است. یافتههای «هانس پیتر اورپمن» از دانشگاه توبینگن آلمان نشان میدهد، آدمیانِ نخستین در گذشته پیرامون خلیج فارس کنونی میزیستهاند و تا دورۀ چهارم زمینشناسی نیز در همین گستره بودهاند.
بخشی از استورههای اژهایی در پیوند با بومنگاری و ویژگیهای اطلس:
پوزیدون فرمانروای آبها، در میان بزرگترین اقیانوس تحت فرمانروایی خود جزیرهای را بنا میکند تا آن را به معشوقهاش، زنی با عمر جاویدان به نام کلیتو، اهدا کند. در میان این جزیره، یک آتشکدۀ بزرگ و تندیسی از پوزیدون، در حال راندن ارابهای توسط اسبهای بالدار، ساخته شد.
گفته میشود، سرزمینی که اطلس در آن بنا شد به حد کافی پهناور و بزرگ بود و در طی سالها مردمان زیادی در آن در آرامش و صلح زندگی میکردند. زئوس فرمانروای آسمانها، به عنوان هدیهای به پوزیدون، دانشی بسیار پیشرفته به آن سرزمین اهدا کرد؛ به گونهای که مردم در آن دارای تمدنی فراتاریخی بودند.
سالها بعد، مردمی در اطلس دچار وسوسه و آز نسبت به پادشاهی پوزیدون شدند و سعی در نابودی او کردند و روزی موفق شدند کلیتو را که عمر جاویدان داشت، با استفاده از نیروهای اهریمنی نابود کنند.
پوزیدون نیز که با مرگ معشوقهاش بسیار خشمگین شده بود، مردم اطلس را تنبیه میکند و این شهر را به همراه همۀ جزیره و ساکنانش به اعماق دریا میکشاند و غرق میکند.
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من تاجوَر تخت شاهی ندید
چو این گفته شد، فر یزدان ز اوی
بتابید و جهان شد پر از گفتگوی
«پوزیدون» به خدای دریاها، زمینلرزهها و اسبها نامور است. پوزیدون پدر فرزندان بیشماری بود. او با یک دریاپری به نام آمفیتریت ازدواج کرد، و حاصل این پیوند، یک مردماهی به نام تریتون بود. هنگامی که پوزیدون روحیه خوبی داشت، سرزمینهای تازهای در آبهای آرام میآفرید. اما هنگامی که بدخو بود، نیزه سهشاخ خود را به سوی زمین پرتاب میکرد که باعث زمینلرزه، پیدایش چشمههای خروشان، خسارت به کشتیها و غرق شدن انسانها میگردید.
«آمفیتریت» (سومین کسی که دریا را احاطه کرده بود) دختر اوکئانوس و تتیس است. هنگامی که پوزیدون او را به عنوان عروس خود میخواست، آمفیتریت خود را در اطلس پنهان ساخت. دلفینها جای او را پیدا کردند و پوزیدون با او ازدواج کرد. به همین رو، دلفینها جایگاهی را در بهشت (عدن) پاداش گرفتند.
«تریتون»(ثرَیَتئونَه، فریدون، سهبهرگی) به همراه پدر و مادرش در کاخی طلایی در ژرفای دریا میزیست. او سوار بر اسبهای دریایی بر روی امواج دریا حرکت مینمود و یک صدف با خود حمل میکرد که به امواج دریا میزد، تا آنها را آرام سازد.
-اگرچه «اژه» از دید خاستگاه شمرده شدن، ارجمندی دل فلات (ایران) در قلمرو میانی را دارا نیست؛ اما باید دانست با گسترش سَلمها به سوی باختر و دگرگونیهای شگرف رخ داده پس از آن، دستکم از دیدگاه جدا شدن روزگاران پیش و پس از رویداد پرهیاهوی «نبرد تروآ» که در چارک پایانی هزاره دوم در کرانههای همین دریا رخ داد، میتواند با شایستگی بر جایگه گرانیگاهی اثرگذار در این قلمرو گسترده بنشیند.
روشن است که در این کوتاه نمیتوان جان سخن، آن هم پایۀ گفتار به این گستردگی، را ادا نمود. اما بر ماست تا با کنکاش در اسناد و دادهها و نیز روا دانستن بهرهگیری از بینش ایرانی در اینگونه پژوهشها؛ آنچه را که تاکنون در سایه مانده است، پیش چشم نهیم.
پرشی زریا: پِرِثو زرَیَه، دریای پارس، خلیج فارس
زئوس: زَئِوَ-ئوس، دَئِوَ (اوستا)، دیوا، دیو، شیوا (هند)
نکته: اشتراک «سه» و «زندگی در کاخ آبی» میان تریتون، پوزیدون و آمفیتریت.
- current Anthropology
سلام،
تا آنجا که بیاد دارم، در طول آخرین یخبندان خلیج فارس باریکه ای آب بوده است. ماخذ یادم نیست.