مهرداد ایرانمهر
در اینجا میپردازیم به شیوۀ نگارش و خوانش نامواژهای که برای ما ایرانیان بسیار ارجمند است، یعنی نام کوروش بزرگ سردودمان جهانشاهی هخامنشی.
امروزه برخی درباره نامواژۀ کهن «کوروش»، بدبختانه کک به جانشان افتاده و در این اندیشه فرو رفتهاند که باید یک خرفستری به جان این نام کهن بیندازند. بدین رو، به هزار بهانه پایشان را در یک کفش کردهاند که میبایست نام شاه بزرگ هخامنشی را به گونۀ «کورش» نوشت، نه «کوروش».
سندهایی هم برای این مدعا برمیشمارند، که نمونههایی از آن را میتوان در پیوند زیر دید:
http://tarikhema.net/ancient/iran/achaemenid/8545/kurosh-or-kurush/
پیشتر نیز یادآوری کردهایم، اینگونه افراد همین که یک نسخۀ خطیِ چند قرن پیش را مییابند که برای نمونه در آن، شیوۀ جدانویسی واژگان و یا کاربرد یای اضافه (ی) در واژگان منتهی به «ه» به کار رفته است، بیدرنگ آن را بهانه کرده و آن نسخه را گواهی بر همان شیوههایی میدانند که تنها خود میپسندند. اما شگفتا که چشم خود را بر صدها نسخۀ همزمان دیگر که به شیوۀ معمول و مرسومِ ادبیات فارسی نگاشته شده است، میبندند.
نگاه ایشان به چگونگی نگارش واژۀ «کوروش»(کورش) نیز نزدیک به همین دیدگاه است.
در اینجا به بازگفت برهانهایی میپردازیم که نشان میدهد نگارش این نامواژه در ادبیات دیروز و امروز فارسی، با آوانگاری سرشتین «کوروش» همخوان و هماهنگ بوده است و میباشد.
نگارندۀ متن مقاله در پیوند بالا، در بخشی از نوشتۀ خود آورده است، «میبایست به "سنت خط و زبان فارسی" پایبند بوده، و از آن رو، ضبط "کورش" را به کار ببریم.»
اما باید دانست، چنانچه بخواهیم سراپا به همۀ سنتهای یکهزارۀ گذشته (دورۀ اسلامی) پایبند باشیم، باید که آنچه در اسکندرنامهها آمده را نیز پذیرفته و این گُجستک را ابرمرد تاریخ بنامیم و فتوحات دروغینِ برشمرده دربارهاش را پذیرفته و باور نماییم! همچنین بر این پایه، میبایست ارسطو وسقراط و دیگرانی را بزرگترین دانشمندان تاریخ دانسته و دروغی چون مهد دانش بودن یونان باستان را نیز بپذیریم.(نک: یونانیان و بربرها، 15 جلد/ استاد امیرمهدی بدیع؛ اسطوره معجزه یونانی/ دکتر شروین وکیلی)
از سویی نیز آگاهیم، بیشتر و یا همۀ پژوهندگان سدههای سوم تا سیزدهم قمری ناتوان بر خواندن خطهای باستانی ایران چون میخی و پهلوی بوده، و تنها شیوۀ سینه به سینه بوده که در خوانش نامواژگان کهن به کار میرفته است.(مگر انگشتشمار کسانی چون حکیم توس و برخی همکارانش که توانایی ترجمۀ نوشتههای پهلوی به دری را داشتهاند)
ازین رو میبینیم که پایبندی چشم و گوش بسته به سنتهای پیشین، به تنهایی نمیتواند راهنمای خوبی برای دریافت آنچه در تاریخ نهان مانده، به شمار آید. در این باره میبینیم که نگارندۀ فوق هم به چند نمونه از اینگونه کاستیها پرداخته و ضبط «کیرش» را بیربط و ناشی از ریشهشناسی عامیانۀ واژگان در آن دوره نام برده است. این نگارنده در بخش دوم از گفتار خود، دست به سنجشی زده و گونهای از آوانگاری میخی به لاتین را برهان کار خویش برشمرده، که به هیچ روی با فونتیک آن نیز همخوان نیست.
وی در اینجا دو گونه ضبط Kuroš و Kuruš را آورده و ریخت نخست را کورش و دومی را نیز کوروش خوانده است. سپس نیز گونۀ نخست را پسندیده و به خوانندگان هم سفارش نموده است!
در اینجا میخواهیم اندکی به بررسی هجانگاری این واژگان پرداخته و روشن نماییم که اینگونه خوانشها از کجا آمده است. پیش از آن یادآور میگردد، با آنکه نگارندۀ مزبور ضبط «کورش» را پسندیده، اما نگفته است که هجانگاریِ این واژه میتواند به گونههای گوناگون دیگری چون کورِش، کورَش، کورُش و کورش نیز خوانده و هجا گردد. بنابراین پیداست که گزینهای درخور برای نگارش این نامواژه نخواهد بود.
و اما کنکاشی کوتاه دربارۀ واکهای میخی و خوانش آنها در واژۀ کوروش؛
واک صدادار (حرف مصوّت) «او»
این نویسهگونه، پیش از «او» به گونۀ «کو» خوانده میشود.
واک (حرف) «ک»
این نویسهگونه، پیش از «او» به گونۀ «رو» خوانده میشود.
واک (حرف) «ر»
بنابراین؛
کو - او - رو - او - ش (اسم مفرد کوروش)
کو - او - ر - او - ش (حالت اضافی مفرد کورَش/ نک: کتیبههای هخامنشی/ پیر لوکوک، رویۀ 66، قاعده 3)
نگارندۀ پیوند فوق در بخش پایانی نوشتار خود آورده است، «واژگانی مانند کورش، سدهها در زبان فارسی فراموش گشته بودند...». اگرچه این گفتۀ ایشان با بخش نخست سخنشان دربارۀ آوردن سندهایی از متون فارسی و عربی و همچنین تفسیرهای قرآن، ناهمخوان است. اما چون شیوۀ کاربرد و خوانش این واژه به گونهای سینه به سینه انجام شده است، و نه خوانش متنهای کهن؛ بنابراین نمیتوان اینگونه کاربرد را بخشی از فراگشت طبیعی یک واژه در دل زبان مادر دانست.
زیرا به همان سان که دکتر کزازی آوردهاند، «واژههای ایرانی هنگامی که از روزگاران باستان و میانه به روزگار نو رسیدهاند ... از دید ساختار آوایی، ساده و نرم و هموار گردیدهاند»، بنابراین تنها با گذر و فراگشت از روزگاران کهن به نو است که یک واژه از دید ساختار نرم و هموار میگردد. اما باید دانست که خواندن نگارش نامواژۀ کوروش، دستکم به درازای دو هزاره از دسترس کاربران ایرانی بیرون بوده است. بنابراین و برای نمونه نمیتوان روند فراگشت واژۀ «خورنه» به «فر» را برای دگرگونی نگارش و هجای واژۀ «کوروش (در نوشتار میخی)» به «کورش (در فارسی نو)» هم روا دانست.
به هر روی، نگارنده در دنباله و برای گواه سخنان و ارزیابیهای خویش، از کسی نام برده است که پیشینه و کارنامۀ چندان روشنی در داوری پیرامون گذشتۀ تاریخی و فرهنگی کشورمان ایران نداشته و ندارد. دکتر حسن رضایی باغبیدی عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، کسی است که در یک سخنرانی در شبکۀ 4 سیمای جمهوری اسلامی، داد سخن سر میدهد که، «چنانچه واژگان یونانی به زبان ما راه نمییافتند، ... حتی فردوسی هم واژگانی نداشت که شاهنامه را با آن بسراید!».(برگرفته - نقل به مضمون)(بزرگوار؛ شما دستکم همان داستان «هندواروپایی»(1) خودتان را قبول داشته باشید و بپذیرید، که میگوید، «بیشتر واژگان سانسکریت و فارسی و لاتین با هم همریشهاند»)
شوربختانه کسانی از نوع اندیشههای ایشان کم نداریم، فراوانند کسانی که ناهنجاریهایی چون جدانویسیِ بیقانونِ واژگان وندی در زبان فارسی و کاربرد نازیبای یای اضافه در ته واژگان، و همچنین بایستگی بکارگیری واژگان بیگانه (به ویژه لاتین) در زبان فارسی را در جامعه گسترش دهند!
در بند پایانی از نوشتار این دوست، میبینیم که تلفظ باستانی نام کوروش را بیارتباط به ضبط این نام در خط کنونی فارسی میداند. اما باید دانست، در فارسی نو هم، هماکنون واژگانی داریم که واژ صدادار «او» در آنها به گونۀ « ُ» خوانده میشود، مانند خورشت (خُرشت)، یورش (یُرش)، هولناک (هُ-و-لناک) و جز آن. بنابراین اگر بخواهد چنان باشد که ایشان بدان باورمندند، پس این دوستان بزرگواری نموده و در دنبالۀ خطاهای بیشمار و تاریخی خویش، واژۀ خواهر را خاهر، خواستن را خاستن و خویش را نیز خیش نگاشته و همچنان این نوآوریهای نه آن سان حکیمانۀ خویش را دنبال نمایند.
مُهر نَوَردی (غَلتان) کوروش - پاسارگاد (2)
در پایان، جستاری را با هم میخوانیم که به روشنی هجای راستین این نامواژه را پیش رو گذارده و هرگونه کژاندیشی پیرامون آن را به کنار مینهد:
نام کوروش در متنهای سانسکریت به صورت «اوتّارا-کوروس» دیده میشود که نام شخصیتی بوده و سپس به منطقهای در هیمالیا اطلاق شده است.(این سندها با کتیبههای میانرودانی که پارسها/ پَرَشیها را مردمانی در شرق فلات ایران در حدود 5 تا 7 هزار سال پیش معرفی میکند، همخوانی دارد)
همچنین در حماسۀ مهابهاراتا میخوانیم که، نبرد پانیپات در منطقهای میان رود سند و گنگ در شمال شرقی هندوستان رخ میدهد که «کورو-کَشترَه (دشت کوروش)» نامیده میشود.
یونانیان نیز دشتی در شمال منطقۀ مگنزیا در آناتولی را به شکل «کورو» ثبت کردهاند.
دربارۀ معنای نام کوروش، آملی کورت با توجه به خاستگاه کوروش در انشان، این نام را ایلامی دانسته است. این نام در زبان ایلامی به معنای «پاسدارنده» میباشد. بر روی یکی از مُهرهای شخصی کوروش (یکم) که برای صدور سندهای مربوط به سفرۀ شاهی استفاده میشده، نام کوروش به خط ایلامی به صورت «کورَش» نوشته شده که در زبان ایلامی «سوزاننده» معنا میدهد.
منابع بعدی ایلامی نشان میدهد که نام کوروش معمولا به شکل «کوروش» و در معنای پاسدارنده نوشته میشده است. اما دیدیم مُهر کوروش را هم داریم که نامش بر آن به شکل «کورَش» نوشته شده و سوزاننده معنا میدهد.
به گمان، وجود دو شکل برای ثبت ایلامی نام کوروش، نشانۀ آنست که این نام خاستگاهی ایلامی نداشته است و کاتبان ایلامی به هنگام نگارش نام شاه، نزدیکترین واژۀ همآوای آن در ایلامی را برای نوشتن به کار میگرفتهاند.
بنابراین میتوان گفت، در مُهری که از آنِ کوروش (یکم) بوده و بر نقش آن وی چون سوارکاری جنگاور و پیروزمند نموده شده، نسخۀ جنگاورانۀ این نام «کورَش سوزاننده» ثبت شده و در منابع دیگر که نیکوکاری او مورد تاکید بوده، نسخۀ «پاسدارنده -کوروش-» ثبت گردیده است.
این نام در همۀ تمدنهای دیگر که در دولت هخامنشی جذب شدند نیز به همین شکل «کوروش» ثبت شده است. اگرچه در تورات، آن را به شکل «کورَش» میبینیم که شکل اکدی (برگرفته از ایلامی) آن را نشان میدهد.
پلوتارک و کتزیاس، نام کوروش را شکلی دگرگونشده از «خور-وَش (به مانند خورشید)» دانستهاند. ثبت یونانی کوروش نیز به شکل «کوروس» بوده که رومیان آن را با آوانگاری لاتین به شکل «سایروس» ثبت کردهاند. همین نام در زبانهای اروپایی رواج یافت و خوانش فرانسه آن در دوران مشروطه دوباره به ایران بازگشت. به همین روی، این نام با گذر از یونانی، لاتین و فرانسه، به «سیروس»(نه سیرُس!) تبدیل شده و در فارسی امروزین نیز رواج دارد.(برگرفته از جستار دکتر شروین وکیلی - 1389)
از سویی، در نگارش خط فارسی، نکتهای با نام «وزن دیداری واژگان» نیز در برگزیدن ریخت و شکل نوشتاری یک واژه، تاثیرگذار است. بدین معنا که، در یک نگاه میتوان فهمید نگارش واژۀ «کوروش» ریشهدارتر از نگارش این واژه به گونۀ برهنه «کورش» است، که انگار یک چیزی در درونش کم دارد.
ادبیات فارسی، این ویژگی را در شعر خود نیز نمود داده است، بدینگونه که یک چامه نمیتواند از دید آوایی، دو بخش ناموزون و ناهمخوان با هم داشته و یا آنکه گرانیگاه آن به یک سو خمیده باشد. اگرچه این مبحث بیشتر به زیباییشناختی و فلسفۀ درونی خود خط بازمیگردد، تا به قانونهای بشرساخت آن؛ اما باید دانست این ویژگی یک ویژگی شرقی و ویژۀ مردم و فرهنگ شرق است.
به هر روی، بهتر است که ما هم مانند نیاکانمان، بنویسیم کوروش و بخوانیم کورُش.
دو نمونه از کتابهایی که نام کوروش را بر روی جلد خود ثبت کردهاند؛
و نمونهای از ثبت شکل «کورش»؛
شگفتا، با آنکه دکتر شروین وکیلی در سرتاسر متن کتاب خود از ثبت شکل «کوروش» بهره بردهاند، اما در روی جلد کتاب ثبت «کورش» آمده است!(ویراستار این کتاب -ع. افشاری-، در برابر پرسش چرایی این رَویه، پاسخی ندادند)
پینویس:
1- ویلیام جونز انگلیسی نخستین کسی بود که در قرن 18 میلادی نام هندواروپایی را به جای نام کهن «ایرانی» برای نامیدن زبان، تبار و فرهنگ مردمانی که در دو سوی فلات ایران از هند تا اروپا گسترده بودند، پیشنهاد نمود.
2- بنگرید:
http://ghiasabadi.com/winged_disk.html
http://www.payampars.net/819-2012-11-23-09-07-54.html
https://www.balatarin.com/permlink/2012/11/23/3202911
آقا زودتر مقاله آماده کنید دیروز تو یه یه سایت با یه شخص در گیری لفضی شدیدی پیدا کردم زبونم مو در آورد تا بهش بفهمونم مازندران شاهنامه مازندران امروز نیست لطفا مقاله ای در این مورد از دکتر جهانشاه رخشانی بزارید لطفا
درود
مازندران شاهنامه همین مازندران امروز است. اما دیوان انسانسایانی بودند که پیش از ساپینسها در آنجا زندگی میکردند. چاپ مقالههایم در لسآنجلس با مشکل مواجه شد. برای همین زمان را از دست دادیم. به زودی همین جا منتشر شده و اینجا بارگذاری خواهد شد.
سلام
مطلب بسیار عالی بود. کوروش دوستت دارم.
راستی یک سر به وبلاگ من بزن و نظر بده.
با سلام میخواستم بدونم مقاله جدید کی میزارین چون نزدیک به دوماهه مقاله جدید نزاشتین
به روی چشم
به زودی