مهرداد معمارزاده (ایرانمهر)
کارشناس ارشد تاریخ
پیشگفتار
امروزه بر اثر بدآموزیهای اجتماعی، نسل کنونی فریفتۀ آموزههای غربی گشته و به ارزشهای میهن خویش پشت کرده است. این گمراهی بیشتر از آنجا بوده که امروزه همۀ پدیدههای دو هزار سال پیش را با معیارهای کنونی میسنجیم و هر چیزی که با این معیارها ناهمگون باشد، نکوهش میکنیم.
ما ایرانیان، تاریخ سرزمین خود را بد آموختهایم و هنوز هم بد مىآموزیم. تاریخ میهن ما را دیگران نوشتهاند، نه خودمان. ما میراث مادران و پدرانمان را از دریچۀ چشم دیگران نگریستهایم؛ و این دیگران نیز بیشتر نه تنها بیگانه، که دشمن بودهاند.
ماکیاول سیاستمدار ایتالیایی سدۀ ١۶، در کتاب «شهریار» مینویسد: «اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ و هویت او را در هم بشکن؛ و اگر فرهنگ او خدشهناپذیر بود، تا آنجا که میتوانی از دروغ بهره بگیر و آن را از پای در بیاور. چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری، دروغگویی بزرگترین اهرم برای پیروزی است».
زندهیاد استاد مرتضی ثاقبفر در همین باره میگویند: «ما باید خیلی بیشتر از غربیها روی تاریخ و فرهنگمان کار کنیم. چرا باید همۀ تاریخ ما را بیگانگان برایمان بنویسند؟ اگر ما درست کار کنیم و کوشا باشیم، هیچکس جرات نمیکند که ریشخندمان کند. بزرگترین سربلندی برای ما اینست که چنین فرهنگی داریم».(نامهٔ درونی انجمن افراز، ١٣٨٣)
اردشیر بابکان سلسلهای را بنیان نهاد که به مدت ۴٢٨ سال (۶۵٢-٢٢۴ م.) در ایران فرمان میراند. مسعودی در مروجالذهب میگوید: «اردشیر پسر بابک پیشقدم تنظیم طبقات بود و ملوک و خلیفگان بعد، از او پیروی کردند» (مسعودی، ١٣٧۴: ١/ ٢٣٩).
غزالی مهمترین نتیجه عملی التزام سلطان به عدل را دوام فرمانروایی او و آبادانی جهان میداند. بارزترین نمونه در نظر غزالی، حکومت طولانی فرمانروایان ایران در پیش از اسلام است که «میان رعیت عدل کردند و رعیت را نگاه داشتند و اندر کیش خویش جور و ستم روا نداشتندی و جهان به داد و عدل آبادان کردند» (غزالی، ١٣١٧: ٨٢).
۱...
۱۰ شاپور دوم ۳٧۹-۳٠۹
۱۱، ۱۲، ۱۳...
۱۴ یزدگرد یکم ۴٢٠-٣٩٩
۱۵ بهرام گور ۴٣٨-۴٢٠
۱۶ یزدگرد دوم ۴۵٧-۴۳٨
۱۷، ۱۸، ۱۹...
۲۰ قباد یکم ۵۳۱-۴۸۸
۲۱ (جاماسپ ۴٩٨-۴٩۶)
۲۲ انوشیروان ۵۷۹-۵۳۱
۲۳ هرمز چهارم ۵٩٠-۵٧٩
۲۴ خسرو پرویز ۶٢٨-۵٩٠
۲۵...
بخش نخست:
ردههای اجتماعی
در اوستا، جامعۀ ایرانی به سه طبقه تقسیم شده است:
١- روحانی (آثرون)، ٢- جنگاور (رثهایشتر)، ٣- کشاورز (وستریوش).
رثهایشترَ: ایستاده بر ارابه (ارتشتار، ارتش)
در زمان ساسانیان تشکیلات جدیدی به وجود آمد، به شرح زیر:
١- آسرون، ٢- ارتشثاران، ٣- دبیران ۴- وستریوشان و هوتخشان (کریستنسن، ١٣۶٧: ۱۱۸).
یکی از دلایل ماندگاری هویت ایرانی پس از تسلط اعراب بر ایران، بازماندههای همین طبقات اجتماعی نیرومند بود. هر یک از این طبقات به چند دسته تقسیم میشد.
طبقۀ موبدان مشتمل بوده است بر قضات (داذور) و علمای دینی. متعددترین مرتبۀ این علما صنف مغان بود، پس از آن موبد و هیربد که هر یک شغل و وظیفۀ خاصی داشتند. دیگر از شعب طبقۀ روحانی، دستوران و معلمان (مغان اندرزبد) بودهاند.
طبقۀ جنگجو مشتمل بر دو صنف سوار و پیاده بوده است، که وظایف مختلف داشتهاند. وظیفۀ سپاهیان در کتاب پهلوی مینوی خرد چنین آمده است: «وظیفۀ سپاهیان ستیز با دشمن است تا کشور و سرزمین خود را آرام نگاه دارند» (مسعودی، ١٣٧۴: ١/ ٢۶۴).
اصناف طبقۀ ادارات از این قرار است: منشیان، محاسبان، نویسندگان احکام و محاکم و نویسندگان اجازهنامهها و مورخان و پزشکان و اخترشناسان نیز جزو این طبقه به شمار میآمدهاند.
طبقۀ توده هم مرکب از شعبی بود مثل بازرگانان، کشاورزان، سوداگران و پیشهوران.
در دورهٔ ساسانی، ساختار خانوادگی دورهٔ اشکانی به جا مانده و هفت خانوادۀ بزرگ حفظ شد. این خانوادهها همان وسپوهران بودند که عبارت بودند از: کارنپهلو، سورنپهلو، اسپهبدپهلو، اسپندیاد، مهران، زیگ، کاوسکان. شاهنشاه در راس قرار داشت. در پلهٔ اول شاهزادگان و در پلهٔ بعد هفت رئیس خاندانهای بزرگ (وسپوهران) قرار داشتند. طبقهٔ دیگر نیز «وزرگان»(بزرگان) بودند.
در دوران نخستین ساسانی یک تقسیم اجتماعی دیگر وجود داشته که نام این طبقات در کتیبه شاپور یکم در حاجی آباد به دو زبان نوشته شده است. شاپور یکم در آن سنگنوشته کیفیت تیراندازی خود را در حضور شهرداران (امراء دولت) و وسپوهران و ورزگان (بزرگان) و آزاذان شرح داده است (کریستنسن، ١٣۶٧: ۱۲۰).
علیرضا حکمت در کتاب آموزش و پرورش ایران باستان مینویسد: «در ایران باستان هر کس برای کاری معین تربیت میشد و آموزشهای لازم را در آن زمینه فرا میگرفت که این امر به ایجاد تخصصها و پیدایش متخصص کمک میکرده است و همین رَویهٔ آموزش را، نیاکان، تا آخر دوره سامانیان همواره رعایت کردهاند» (راوندی، ١٣٣١: نقل از حکمت).
یعنی جامعه چنان رشد یافته بود که، در ٣٠٠٠ سال پیش بدان چیزی دست یافته بودیم که جهان ٣٠٠٠ سال بعد بدان دست یافت.
بخش دوم:
آموزش در ایران باستان
ابوریحان بیرونی مینویسد: «در زمان ما، در جِی که یکی از شهرهای اصفهان است، از تَلهایی که شکافته شده، خانههایی یافتند که عدلهای بسیاری از پوست درختی که توز نام دارد و با آن کمان و سپر را جلد میکردند، پر بود و این پوستهای درخت به کتابتهایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست».
ابن ندیم آورده است: «در سال سیصد و پنجاه قمری سقفی خراب گردید که جایش معلوم نشد. زیرا از بلند بودن سقف آن گمان میکردند که توی آن خالی و مصمت است، زمانی که فرو ریخت از آن کتابهای زیادی به دست آمد که هیچکس توانایی خواندن آن را نداشت».
آموزش نخستین، ورزش و آمادگی جنگی، سواری و به کاربردن ابزارهای نبرد، چون شمشیر و تیر و کمان و کمند و گرز... که ویژۀ همگان بود. گونهٔ پهلوی واژۀ استاد در زبان پهلوی هیرپت و در زبان فارسی هیربد به معنی آموزگار است؛ و جایی که دانشآموزان دینی در آن آموزش میدیدند، هیرپتستان نامیده میشد. اما آن کسان که آموزش فرادینی میدیدند، در فرهنگستان به خواندن میپرداختند.
در شاهنامه آمده است:
سپارید کودک به فرهنگیان
کسی کهاش بُود مایه و هنگ آن
فرمان بزرگمهر به پدران برای آموزش فرزندان:
فزودن به فرزند بر، مهر خویش
چو در آب دیدن بود، چهر خویش
ز فرهنگ، وز دانش آموختن
مجو چاره جز، جانش افروختن
فریدون جنیدی در بررسی متن پهلوی اندرز کودکان میآورد:
مدرکی دیگر که در این باره هنوز در دست است، متنی است به زبان پهلوی و دیندبیره به نام «اندر خویشکاری ریتَکان» (در تکلیف دانشآموزان)، که در آن یک دانشآموز تکالیفی را که دارد برشمرده است و آن یک «انشاء» به زبان امروزی است که در آن نیز به فرهنگستان به معنی آموزشگاه اشاره شده است.
در مدرک بسیار ارزندۀ دیگر که خوشبختانه به خط پهلوی موجود است به نام «خسروکواتان وریتک» (اندر خویشکاری ریتکان = در تکلیف دانشآموزان)، داستان پسری است که فرهنگستان را به پایان رسانیده از شاهنشاه درخواست کار میکند: «به هنگام، به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن، ساخته (آماده) و شتابنده بودم».
و گزیدهای از آنچه ریدک دربارۀ آموزشهای خویش میگوید، چنین است: خواندنِ اوستا، نویسندگی، دانش، تاریخ، گویندگی، سواری و کمانوری و نیزهاندازی و شمشیرزنی، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه و پایبازی (رقص)، اخترماری و ستارهشناسی، شترنگ (شطرنج) و نرد و هشتپای!
پسانگاه شاه پرسشی چند از وی میکند که به دیگر آموزشهای (مواد درسی) فرهنگستان ره مینماید و روشن میشود که افزون بر اینها، کسی که تا پانزده سالگی در فرهنگستان آموزش دیده باشد، از این دانشها نیز برخوردار است: آشپزی و خانهداری، گیاهشناسی، جانورشناسی، بارهشناسی (اسب و شتر و ستور و چارپایان اهلی)، مِیشناسی، بادهخواری، بزمآرایی، خنیاگری، رامشگری و...
در پندنامهایی که از آذرباد مهراسپندان در یکصد و پنجاه و چهار گفتار بر جای مانده است، در گفتار سیزدهم چنین آمده است : «زن و فرزند خویشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تیمار و رنج گران نرسد. حضور دانشمند را گرامی دار و از ایشان پرسش کن و پاسخ بشنو. اگر تو را فرزندی باشد، به مدرسه فرست و به کسب دانش گمار، زیرا علم و دانش چشم روشن است».
به نام دادار اورمزد
خویشکاری ریدکان دبیرستان، خداداد است. هر روز به ویر (حافظه، هوش، اندریافت) فردا، پیش چون، خورشید، برآید از بستر، برخیزید، خویشتن دست و روی [دست و روی خویشتن را] به دست، سوی آب به «خَوَ» شویید. به گاه؛ به سوی دادههای دبیرستان شوید. به جایی (که) آن خویشکاری خویش (به) دست آید، اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان، ایدون به سوی فرهنگ دارید که چونتان از دبیرستان فراز هِلند، اندر راه، هوشیارانه (و به) فرهنگ روید «آسناوهی» (= آنگاهتان که در راه) مردم کهتان به پذیره آید، هر کس که بیاید، ایستید، نماز به آیین برید و «کاریچ» (= آنگاه نیز) که به خانه آمدستید، هوشیارانه، و به اندر «اهی» کنید، هیچ را [به هیچ روی] پدر و مادر مرنجانید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور (را) مزنید. «بینیاکاوت» [= بنیاد] و آیین دارید. دُشساز (بدآهنگ، ناسازگار) مبوید، که نیک و بهساز (سازگار) بوید. «که» (= کا = آنگاه) تان که نان خوردن فرمایند، بینی (را) ویرایید (بینی را، پاک کنید) و «دوست» [= دست] شویید، نان به پیش نهید، بنشینید، یتاآئَتیزَمَئیدِ اشم وهو سه بار گویید و نان خورید. همچونتان نان «خوَرت» [=نان خورده] بوید. افزایست [=افزون بر آن] جایی بپیرایید، آب به دست دهید، و سر «موی پیت» نهید. بر آن سر نهید ، میان بندید، خورید (تا بدان هنگام که) آن (را) [= میان را] نبندید، مخورید. که بر شما از آن، سخنها بود.
اشم وهو ۴ (بار) یتااهو ۴ (بار) یتااهووئیریو ٢ (بار) بگویید. سپرام ابا افزایست دندان پرَسن [مسواک] کجای خویشکاری خویش [آنجا که جای خویشکاری شما است] برید، به اندرز نشینید، خوش خسپید، درست خیزید دبیرستان (را) به کام بینید [اهی] یا [آپی] یا اپی درود. *
بخش سوم:
آموزش و منابع تاریخ ایران
گزنفون در کوروشنامه در این باب میگوید:
«... اطفال به مکتب میرفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبانشان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آنها مجری میداشتند...» (گزنفون، ١٣۴٢: ۶).
گزنفون یادآور میشود که در ایران محلی به نام «الوترا»(اطراف بناهای دولتی) وجود داشته که کودکان ایرانی پس از اینکه به سن بلوغ میرسیدند، ده سال در آن به سر میبردند تا هم از بناهای دولتی حراست نمایند و هم به اعتدال مزاج عادت یابند (گزنفون، ١٣۴٢: ۵).
گزنفون میگوید تمام افراد ایرانی مجاز به گسیل داشتن فرزندان خویش به مدارس بودند، اما اعزام اطفال به مدارس را فقط مختص کسانی میداند که محتاج یاری کودکان خویش در امر معیشت نبودند (گزنفون، ١٣۴٢: ١٠).
در گاتها آمده است: «هر زن و مرد یا دختر و پسر باید در راه دانایی و بینایی خود بکوشد، چه دانش دیدۀ بیناست و هر که دانشمند نباشد کور و ناتوان است».
در وندیداد آمده است که: «اگر شخص بیگانه یا همکیش یا برادر یا دوست برای تحصیل هنر نزد شما آمد، او را بپذیرید و آن چه خواهد بدو بیاموزید» (صدیق، ١٣۵۴: ۵۶).
و در دینکرد دیگر کتاب پهلوی آمده است: «تربیت را باید مانند زندگانی مهم برشمرد و هر کس باید به وسیله پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند» (کشاورزی، ١٣٨٢: ٨١).
دو مدرسه مشهور ایرانی یکی در «رها» و دیگری در «نصیبین» بود که هر یک حدود هشتصد جوینده دانش را در خود جای داده بودند (الماسی، ١٣٧٠: ٩٨). بنا به مستندات باقیمانده از آن دوران، مدت تحصیل در مدرسه نصیبین سه سال بود و در هر حال در طی دو دوره تابستانی و زمستانی مجالس درس برگزار میشد و برای اقامت شاگردان در آن مجموعهای متشکل از خانههای کوچک اختصاص یافته بود که در هر کدام هشت تا ده نفر میزیستند و بدون اجازهٔ مسئولان مدرسه حق خروج از محوطه مدرسه را نداشتند و تنها به هنگام تعطیلی مجالس درس اجازه بیرون رفتن مییافتند و معمولاً مجالس درس در آن از صبح تا شام برقرار بود (سلطانزاده، ١٣۶۴: ٣٣).
سازمانهای آموزشی ایران پیش از ساسانیان عبارت بود از خانواده، آتشکده، آتشگاه و آموزشگاههای درباری؛ و در دورۀ ساسانیان دبستان و دانشگاه نیز به آنها اضافه شد.
به گفتهٔ دکتر آزاده احسانی، وقتی این همه تنوع وجود دارد، مانند دانشگاه، فرهنگستان، دبستان، هیربدستان و... پس نمیتواند فقط برای اشراف بوده باشد.
به این بیت شاهنامه بنگرید:
به هر برزن اندر «دبستان» بُدی
همه جای آتشپرستان بُدی
وندیداد باز هم در این باب آورده است: «از سه راه به بهشت برین میتوان رسید، اول دستگیری نیازمندان و بینوایان، دوم یاری کردن در ازدواج بین دو نفر بینوا و سوم کوشش و کمک به تعلیم و تربیت نوع بشر که به نیروی دانش، شر و ستم این دو آثار جهل از جهان رخت بر بندد» (حکمت، ١٣۶۴: ٩۵).
در کتاب دینکرد آمده: پرورش را باید مانند زندگی مهم شمرد. هر کس باید به وسیلۀ پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند و با رعایت دستورهای دینی و استفاده از پندنامهها، قانون و نظم را نگهدارد.
بر پایۀ نوشتۀ مینوی خرد: هر کس انتظار داشت که فرزندش بر افتخار خانواده و میهنش بیفزاید.
هرودت، تاریخنویس یونانی، میگوید: ایرانیان سه مطلب را به فرزندان خود میآموختند سواری، تیراندازی، راستگویی.
بخش چهارم:
آموزش در ایران ساسانی
شاه ساسانی تکفل آموزش و پرورش اتباع آیندهاش را بر عهده خویش میدانست، زیرا که ایمان داشت آبادی مملکت اهورامزدا و آبادی شاهنشاهی خودش، سخت به این مسأله ارتباط دارد.
شاپور اول گفته است: شمشیرهای ما مرزها را میگشاید و دانش و فرهنگ ما دلها و مغزها را به زیر درفش ما فرو خواهد خواند.
در سال ۵٣١ میلادی خسرو اول آموزش اطفال سرراهی را که تبارنامهای روشن نداشتند به عهده گرفت و «به پسرانی که پدرانشان از میان رفتهاند، شغل و حرفهای یاد داد که برای آن استعدادی طبیعی داشتند».
در زمان ساسانیان، سوادآموزی و آموزش دگرگونی خاصی پیدا کرد و در سطح بالایی قرار گرفت. شرایط مساعد اقتصادی و اجتماعی، پیشرفت صنایع از جمله صنعت کاغذ و پیدایش کتاب و کتابخانه، و وجود دانشمندان بیشمار سطح تعلیمات ابتدایی و گسترش سوادآموزی را بالا برد و برنامههای جامعتری برای آموزش نوباوگان طرحریزی شد.
در این آموزشگاهها هرگاه احساس میشد دانشآموزی نیاز به کمک مالی دارد، مسئولان آموزشگاه کمکهایی را به شاگردان بیبضاعت تخصیص میداد.
در شاهنامه، دربارۀ جستجو اندر پی بزرگمهر در کودکی آمده است:
یکی از ردان، نامش آزادسَرو
ز درگاه خسرو بیامد به مَرو
بیامد همی گِرد مرو و بجُست
یکی موبدی دید با زند و اُست
همی کودکان را بیاموخت زند
به تندی و خشم و به بانگ بلند...
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرَد باشد و داد پود
دگر آنکه دانش مگیرید خوار
اگر زیردستید، اگر شهریار
در دروه ساسانیان آتشکدهها به گونهٔ آموزشگاه دارای وظایف فرهنگی بود. اما در کنار یا در مکانهای مناسب، آموزشگاهها نیز بنا نهاده شدند که هر دو نوع آن در گذشته سابقه داشته است. در مورد گروههای دیگر که قشر میانی جامعه را تشکیل میدادند، آموزش بدین شیوه بود که دربارهٔ یکی از ندیمان خسرو دوم، بیان شده است: «در سن مقرر او را به مدرسه گذاشتهاند و قسمتهای مهم اوستا و زند را مانند یک هیربد در آنجا از بر کرده، سپس در تعلیمات متوسطۀ ادبیات، تاریخ، فن بیان، هنر اسب سواری، تیراندازی، نیزهبازی و به کار بردن تبرزین را آموخته و موسیقی و سرود و ستارهشناسی را فراگرفته و در شطرنج و سایر بازیها به حد کمال رسیده است و...» (کریستنسن، ١٣۶٧: ٢٩٩).
در قسمتی از اندرزنامه آذربدمارسپندان در باب تعلیمات آمده است:
«خردادروز کودک به دبیرستان کن تا دبیر و فرزانه بود»، «تیرروز کودک به تیراندازی و نبرد و سواری آموختن فرست».
در یکی از اندرزنامههای باقیمانده از آن دوران که مختص کودکان است، آمده:
یکی درود و اندرز نیک همیکنم به شما کودکان که چون از هیربدستان بروید در راه راست (به سوی خانه) روید و سگ و مرغ و ستور را پس نزنید و میازارید.
از دورۀ ساسانیان مجموعاً ٨٢ کتاب مذهبی، ٩ کتاب در مورد شکار و پند، ٧٠ کتاب در باب علوم و فنون باقی مانده است.
کتابها: زَند، پازند، کتابهای نوشتهشده بر پایهٔ اوستا و زَند، کتابهای کلامی و فلسفی، پیشگویی و الهام، اندرزنامهها، رسالهٔ یوشْتِ فْرَیان و اَخْتْ، درختِ آسوریک، کارنامهٔ اردشیر بابکان، شهرستانهای ایران، یادگارِ زَریران، رسالههای فقهی و حقوقی، رسالههای کوچک آموزشی، فرهنگها، زَبورِ پَهْلَوی، اثرهای مانوی؛
فرهنگ اویم-ایک یا اویم-ایوَک، فرهنگ پهلویک، ترجمهها و تفسیرهای اوستا به پارسی میانه زردشتی یا همان زَند، دانشنامههای زردشتی، دینکرد، بُندَهِشن، دادستانِ دینیگ (نامههای منوچهر)، ویچیتگیها (گزیدههای زادسپَرَم)، روایات همیت اشوهشتان، شکندگمانیک ویچار، شایست ناشایست، دادستان مینوک خرت، ارتاویرازنامه، ماتیکان هزارداتستان، زند وهومن یشت، ایاتکار جاماسبیک، روایتهای پهلوی، متنهای فلسفی و کلامی، الهام و پیشگویی، اندرزنامهها، مناظرهها، متنهای حماسی، تاریخ و جغرافیا، قانونهای دینی و حقوقی، رسالههای کوچک...
آن همه آثار مکتوب دورۀ ساسانی نمیتواند تنها به دست فرزندان شاهزادگان نوشته شده باشد. معدود بودن تحقیقات و منابع در زمینهٔ مسایل تعلیم و تربیتی در ایران باستان، فضای کنونی را غبارآلود کرده است. اما میتوان با مشاهدۀ معلول، به نیک یا بد بودن علت پدیدآورندۀ آن پی برد.
بخش پنجم:
آغاز انحراف در درک مفهوم طبقات
شگفتا که حتی پژوهشگران به ظاهر مذهبی نیز حدیث متواتر نبوی «ولدت فی زَمَن الملک العادل» در اشاره به عدل شاه ایران را بیپایه قلمداد کرده و به خسرو انوشیروان میتازند.
بعد از هزار سال که نوشیروان گذشت
گویند از او هنوز که بوده است عادلی (سعدی)
دینوری میگوید: در بین پادشاهان ایران کسی دانشدوستتر و جامعتر از انوشیروان ندیده است.
در سیاستنامه آمده است: انوشیروان با ستمکاران جز به شمشیر سخن نخواهم گفتن، و میش و برّه را از گرگ نگاه خواهم داشت، و دستهای دراز، کوتاه خواهم کرد، و مفسدان را از روی زمین برگیرم، و جهان را به داد و عدل و امن آبادان کنم که مرا از جهت آن کار آفریدهاند.
داستان مرد کفشگر و انوشیروان ساسانی روایتی از اوضاع احوالِ ایران ١۵٠٠ سال پیش است. سپاه ساسانی در جنگ با روم دچار کمبود امکانات میشود. بازگشت سپاه از مرز تا پایتخت امکانپذیر نیست و باید در همان شهرهای مرزی فرد یا افرادی ثروتمند کمک کنند تا سپاه نیرو بگیرد. کفشگری ثروتمند حاضر میشود سرمایهٔ عظیم خود را تقدیم کند. بزرگمهر میپذیرد و کفشگر از او میخواهد در ازای آن، اجازه یابد فرزندش به مقام دبیری برسد و خسرو انوشیروان نمیپذیرد.
در این روایت، کپال و ترازو میآورند و درم و دینار را وزن میکنند و به فرستادۀ نوشیروان میدهد. کفشگر میخواهد در برابر کار بزرگی که انجام داده، پسرش به پایگاه دبیری برسد. اما باید دانست، رسیدن به پایگاه دبیری روش ویژه خود را دارد و باید نوجوان را به فرهنگیان و فرهنگستان فرستاد. با پول و رشوه نمیشود کسی را به پایگاهی که در خور او نیست، برگماشت.
دبیر در روزگار ساسانی و حتی اسلامی حساسترین و رازمندترین کارها را به عهده داشت. در روزگار ساسانی دبیری جایگاه ویژهای بود که در درون خود به هفت دسته بخش میشد.
«واژۀ فارسی دَبیر، از دِبیر فارسی میانه یا پهلوی و آن از دپیره فارسی باستان گرفته شده است.» (تفضلی، ١٣٨۵: ٣٧)
وظیفۀ مهم و حساس نوشتن رسائل شاه و کتاب فرامین، احکام، خطابهها و اندرزها، نصایح و وصایا با دبیران بود و از آنان به خودی خود یک سیاستمدار واقعی ساخته بود. آنان در وقایع دوران ساسانی نقش مهمی داشتند.
دکتر محمد محمدی ملایری به داستان انوشیروان و کفشگر در شاهنامۀ فردوسی اشاره میکند و در فرهنگ ایرانی مینویسد: «بعضی از نویسندگان از این اشعار فردوسی چنین استنباط کردهاند که به مکتب رفتن و درسخواندن، برای عامه ممنوع بوده. این استنباط بیاساس است. آنچه ممنوع بوده و احتیاج به اجازۀ شاه داشته نه به مکتب رفتن و درس خواندن، بلکه ارتقا به مقام دبیری بود...».
کفشگر میخواهد فرزندش که دانشهای نخستین را فراگرفته و از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار شده، در ردۀ دبیران جای گیرد.
یکی پور دارم، رسیده به جای
به فرهنگ جوید همی رهنمای
اگر شاه باشد بدین دستگی
که این پاک فرزند گردد دبیر
ترکیب «رسیده به جای»، یعنی اینکه مراحل دانشاندوزی را طی کرده است. اگر فرزند کفشگر سواد ابتدایی نمیداشت و «رسیده به جای» نبود، هرگز به گمان کفشگر نمیرسید که اکنون باید «به فرهنگ جوید همی رهنمای»، و به ویژه که آشکارا میگوید: که این پاک فرزند گردد دبیر...
به این عبارتها از چهار مقالۀ نظامی عروضی زیر نام «در ماهیت دبیری و کیفیت دبیر کامل و آنچه بدین تعلق دارد»... بنگریم:
«دبیری، صناعتی است مشتمل بر قیاسات خطابی و بلاغی، منتفع در مخاطباتی که در میان مردم است بر سبیل محاورت و مخاصمت، در مدح و ذم و حیله و استعطاف و اغراء و بزرگ گردانیدان اعمال و خرد گردانیدن اشغال و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق... پس دبیر باید که: کریمالاصل، شریفالعرض، دقیقالنظر، عمیقالفکر، ثاقبالرای باشد و از ادب و ثمرات آن، قسم اکبر و حظ اوفر نصیب او رسیده باشد ... و از قیاسات منطقی، بعید و بیگانه نباشد و مراتب ابناء زمانه بشناسد و مقادیر اهل روزگار بداند و به حطام دنیاوی و مزخرفات آن مشغول نباشد. و به تحسین و تقبیح اصحاب اغراض التفات نکند و غره نشود. و عرض مخدوم را در مقامات ترسل از مواضع نازل و مراسم خامل محفوظ دارد ... در سیاقت سخن، آن طریق گیرد که الفاظ، متابع معانی آید و سخن، کوتاه گردد ... اما سخن دبیر بدین درجه نرسد تا از هر علم بهرهای ندارد و از هر استاد نکتهای یاد نگیرد و از هر حکیم لطیفهای نشنود و از هر ادیب طرفهای اقتباس نکند...».
به هر روی، آزادی کار و کسب تا آنجا بود که کفشگری میتوانست دارای آنچنان سرمایه و دارایی خیرهکنندهای باشد و کسی از کارگزاران حکومتی حق تجاوز به او را نداشته باشد؛ دوم آنکه مردم تا آنجا به فرمانروایان خود باور داشتند که با یک اشاره، چنان اندوختۀ کلان سالیان دراز عمر خود را در کف اخلاص پیشکش کنند؛ سوم این است که در برابر چنان بخششی، کاری خلاف آیین جامعه انجام نمیشود و دارایی کفشگر را بیآنکه کسی به آن چشم داشته باشد به او باز میگردانند.
همین امروز نیز، هر کس در جامعه آن اندازه ثروت ندارد که بتواند هزینۀ لشگرکشی ارتش و سپاه کشور را بدهد. اما در آن روزگار، یک کفشگر از تودۀ پیشهوران چنین ثروتی اندوخته بوده است.
بخش ششم:
خویشکاری امروز ما در قبال پیشینۀ تاریخی خود
دوران حکومت ساسانیان یکی از درخشانترین ادوار تاریخ ایران میباشد و در زمینههای مختلفی به ویژه پزشکی و اخترشناسی بسیار پیشرفت داشته است و همچنین ایرانیان این دوره از نظر پیشرفت تمدن و دانش در بین ملل آن زمان اولین رتبه را دارا بودهاند.
عصر ساسانی یکی از پرفروغترین دورههای تمدن و فرهنگ ایران است؛ دورهای که شاهان آن پرچمداران دانش و رهسپاران رستاخیز فرهنگی بودند که تکیه بر آداب و عقاید ملی داشت و بسیاری از پژوهندگان و دانشمندان برین باورند که ریشه و شالودۀ نهضت علمی اسلامی، فرهنگ و دانش ایرانی بوده است. در عهد ساسانی، ایران در میان کشورهای جهان آن روزگار، بزرگترین و برجستهترین دولتهای جهان شمرده میشد.
اما شوربختانه آثار علمی ایران که در این دوره اندوخته شده بود، هنگام برچیده شدن شاهنشاهی ساسانی، به دست مهاجمین بیدانش و متعصب طعمۀ آب و آتش گردید. معدودی از آن که از تباهی و رویدادهای تاریخی در امان ماند، پایه و مایۀ دانشهای دورۀ اسلامی گردید. شایسته است ضمن شناخت آگاهانه و صحیح واقعیتها و از جمله تاریخ دوره ساسانیان، بر پاسداری از میراث پربار خود همتی مضاعف و تعهدی مستمر داشته باشیم.
در زمانی به سر میبریم که کشورها برای نمایش اقتدار خود تلاش میکنند تا با تکیه بر توانمندیهای خویش، جایگاهی والا کسب نموده و چهرهای مثبت از خود ارائه دهند. در این میان، یکی از شاخصهای تعیینکننده، پیشینه تاریخی و فرهنگی هر ملتی است و حکومتها برای نمایش هویت خود، حتی به نفی اصالت دیگر تمدنها متوسل میشوند تا برتری خود بر دیگران را اثبات کنند.
ما در برابر گذشتگان خود مسئولیت داریم و متعهد به حفظ دستاوردها و شناساندن درست آن به نسل کنونی هستیم. تاریخ دوره ساسانیان که سرشار از هنر و فرهنگ و دارای منابع فاخر از خواندنیها، شنیدنیها و دیدنیهاست، بخشی از هویت ملی و میهنی ماست. با بررسی تاریخ و آثار ماندگار ایران میتوان به این نتیجه رسید که آموزش و پرورش در ایران باستان و در اوج و شکوفایی آن یعنی دورهٔ ساسانی، روشی انسانی و در عین حال موفق بوده است.
بخش هفتم:
ادعاهای بیسند
به علت نگارش کتابهای فراوان از سوی کسانی چون کریستنسن و دیگران، پندار نبود عدالت در دوره ساسانی همچنان در ذهن پژوهشگران باقی مانده و در دانشگاهها تدریس میشود. بدتر از آن، کلیۀ پژوهشها و کاوشهای نوین نیز پیرو همین فرضیۀ اثباتنشده و تاثیرات برگرفته از آن انجام میگیرد و دادههای به دست آمده نیز بر پایۀ همان فرض نادرست تفسیر میگردد!
در زیر، نمونههایی از ادعاهای غیرمستندی را که تنها تحت تاثیر برداشت ذهنی کریستنسن از داستان کفشگر و انوشیروان گسترش یافته و در فضاهای مجازی و غیرمجازی دست به دست میشود، میبینیم:
- در دورهٔ ساسانی، خواندن و نوشتن و حساب کردن فقط به عدۀ معدودی آموخته میشد به مانند فرزندان بزرگان و موبدان، که معمولا برای فرماندهی سپاه و حکمرانی و دادرسی و نگاهداری دفاتر دیوان و حساب و مالیات تربیت میشدند. در واقع میتوان اذعان داشت که این مرحله از آموزش فقط ویژۀ اشراف بوده است.
- در دوران ساسانیان، مردمان به چهار طبقه موبدان ارتیشتاران دبیران و وستریوشان تقسیم میشدند که مردم طبقهٔ پایین این هرم قادر به بالا بردن طبقه خود نبودند و برای همیشه خود و نوادگان و پیشینیان آنها در همان طبقه باقی میماندند.
- استعداد و لیاقت افراد، در تعیین مناصب نقشی نداشت. با این نظام شبهکاست، چنین در اذهان جا انداختند که مطابق آیینهای باستانی هر فردی یک فرّهی دارد. برای مثال یک کشاورز فرّهی کشاورزی دارد؛ اگر این فرد حتی با نشان دادن لیاقت و کاردانی خود به دبیری رسید چون فرّهی دبیری ندارد در کار خود موفق نیست.
- آموزش و پرورش در انحصار طبقه اعیان و اشراف و شاهزادگان بود. آموزشیافتگان سعی داشتند دانش و معلومات خویش را از مردم عادی مخفی دارند.
- با توجه به اوضاع طبقاتی به مانند ادوار سابق، تعلیم و تربیت عالیه به تقریب ویژه خانوادههای نجبا و اشراف بوده است و مردم عادی به واقع بهرهای از آن نداشتند.
- البته (بر پایۀ برخی بننوشتها) خواندن و نوشتن و حساب کردن تنها به عدۀ معدود و خاصی یاد داده میشد که شامل فرزندان نجیبان و موبدان بود که برای فرماندهی سپاه و حکمرانی، [امور] اداری و نگهداری دفترها و دیوان و حساب و مالیات تربیت میشدند.
- در زمان ساسانیان با وضع طبقانی خود، مانند ادوار سابق تربیت مخصوص به خانوادههای نجبا و اشراف بوده است و مردم عادی از آن بهرهای نداشتهاند.
- دستگاه آموزش و پرورش در انحصار طبقههای برجسته، شاهزادگان، اعیان و اشراف بود و توده مردم، یعنی اکثریت جامعه آن زمان، از نعمت تحصیل و تربیت در آموزشگاه محروم بودند. عیب دیگر، القاء عقیده بود که حس فرمانبرداری مطلق و تسلیم کورکورانه در برابر قوه قهریه را ایجاد میکرد و به کلی شخصیت افراد را از بین میبرد؛ اختیار افراد در دست زمامداران و کارکنان دولت بود و از خود اراده و عقیده نداشتند.
نتیجهگیری:
ماهاتیر محمد در سخنرانی افتتاحیه برجهای کوالالامپور گفته بود: «ما در فرهنگ شرقی خودمان تمام راهکارهای اصلی لازم برای مدیریت در مقیاس کلان را داریم و نیازی نیست عینا از غربیان تقلید کنیم. پس باید به فرهنگ خودمان روی آوریم و آن راهکارها را که از خاک و خون و ریشۀ خودمان سرچشمه گرفته است بکاویم، بفهمیم، بپرورانیم و با دانش روز درآمیزیم و به صورت فرآیندهای اجرایی درآوریم. باشد که بازده ما بسی بیشتر شود».
دکتر آزاده احسانی، در رسالۀ کوچ آریاییان از مفاهیم مندرآوردی دوران استعمار میگویند:
«امروزه وارون بر ما ایرانیان که سخت به میراث به اصطلاح علمیِ استعمارگران اروپایی در چند سدۀ پیش پایبندیم و همچون آیههای کتاب مقدس به آن مینگریم؛ اما در آمریکای شمالی، آن میراث را تاریخگذشته و نامستند میشمارند. اکنون دیگر کسی در آنجا، نوشتهها و پژوهشهای ۳ سده پیش اروپاییان را دانش ناب به شمار نمیآورد، و همۀ آن پژوهشها در حال پیرایش (اصلاح) و بازنگری است. حتا نمیتوان گفت اصلاح، زیرا آنچه را من میبینم، میتوان از رده خارج کردنِ پژوهشهای علوم انسانیِ ۳ سدۀ گذشته (دوران استعمار اروپایی) نامید.
و اما چرا امروزه آن پژوهشها را از رده خارج میدانند؟
زیرا برین باورند که هدف پژوهشگران دورانِ استعمار، علمی و پژوهشی نبوده است و آنان بیشتر بر پایۀ جریانهای سیاسی زمان خود و هدفهای استعماری کشورهایشان دست به قلم بردهاند، نه در راه آگاهسازی و گسترش دانش. امروزه در دانشگاههای آمریکای شمالی، باور بر آن است که پژوهشهای مردان سیاستمدار اروپاییِ مسیحی و یا گاه یهودی که خود را در جایگاهی بالاتر از شرقیان و آفریقاییان و بومیان آمریکا و استرالیا میپنداشتند، نمیتوانسته است راستین و صددرصد علمی بوده باشد.
اکنون هم پس از گذشت نزدیک به ۳ سده، حتا به ذهنمان هم نمیرسد که پدران و مادرانمان زیر فشار استعمار، این مفاهیم ناآشنا و نادرست را پذیرفته و وارد سامانۀ علمی-پژوهشی کشورمان کردهاند. مفاهیمی که امروزه پس از ۳ سده، چنان در نهادمان ریشه دوانیدهاند که دست کشیدن از آنها برایمان بسیار دشوار گشته است؛ و حتا یک آن هم گمان نمیکنیم که شاید اینها همان مفاهیم من در آوردیِ دوران استعمار باشند.
امروزه به جای آنکه ما شرقیان بیاییم و خودمان در این زمینهها پژوهش کرده و پیشرو باشیم و با بدگمانی به پژوهشهای دوران استعمار بنگریم، اما بدبختانه سخت بدان داستانهای تاریخگذشته دل بسته و پایبندشان شدهایم. اما اینک این خود غربیانند که در جایگاه باطل کردنِ پژوهشهایِ دوران استعمار برآمدهاند. امروزه غربیها میدانند که پژوهشهای آنان در آن زمان، بر پایۀ سودجوییهای سیاسی و اقتصادی انجام شده است. اما شگفتا که ما همچنان سخت به میراث نیاکان استعمارگر آنان وفاداریم!».
در یک نگاه، فروپاشی ساسانیان در زمانهای روی داد که، نه روحانیون بر سر کار بودند و نه مردم از روزگار بد اقتصادی و طبقهبندیهای بازدارنده رنج میبردند. بلکه عامل اصلی، باور به «اندیشه و آرمان جهانوطنی و اشتراکیخواهی» بود (فیروزی، ١٣٩١: ۶٨).
پس اکنون باید با نگاهی نو و درخور بر آستانهٔ فرهنگ پربار خویش بنگریم و با بازنگری دوباره در اسناد ملی، پرتویی زرتاب بر تارک تاریخ و فرهنگ این خاک کهن بگسترانیم، تا نشود که بار دیگر غباری تیره بر آن سایه افکند.
دنبالهرَوی کورکورانه از نگاشتههای غربی و عدم توجه به متن اسناد ملی، سبب شده تا وارونهنمایی تاریخ کهن کشورمان، به امری عادی در جوامع دانشگاهی داخل کشور بدل گردد، که بسی مایهٔ تاسف و شرمساری است.
امید است با دست کشیدن از این رَویه، ایرانیان نیمتکانی به خود داده و تاریخ خویش را خود بنگارند.
پایان
*اندروهی [اندرزی] کنم به شما کودکان، که از هیرپتیستان بشوید، به راه راست روید و سگ و مرغ و ستور (را) اَگ اِشان مزنید میازاراید. [اندر] راه؛ آشنا مردم که تو را پذیره آید، ایرتنیها (فروتنانه) نیایش کنید و به چربی نمازید برید.
که (آنگاه) با خانه شوید پیش پدر و مادر، دست بکش، فرمانبردارانه ایستید، هر کار که تو را فرمایند هوشیارانه به اندرز کنید. تا فرمان ندهندت منشینید، کهتان [آنگاهتان] نان خوردن فرمایند، بینی ویرایید دست شویید، نان به پیش نهید، یتا آئَت (از شناک؟) اشم وهو ٣ بگویید. چونتان نان خورده بوید، دندان پاک بکنید اشم وهو ۴ یتااهو وئیریو ٢ بگویید. دندان پرسن به جای خویشکاری خویش برید، خوش خسپید، درست خیزید. دو دیگر روز، فردا، پیش چون خورشید اَبَر آید دست و روی سه بار، به دستشویی و هفت بار به آب داده خوب شویید، آیین اوستاد به گاه، وادارید:
از استاد زخم، خواری، پادافرهِ گران هوش [همچشِ از او] مَرَسَد [مرساد] چون کسی که به روز نشود به دبیرستان (کسی که به هنگام بدبیرستان نرود) پشیوان [پشیمان] شود، او، باد بهوستند(؟) که داد (مرز) بیست ساله رسد، پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسد، و شما را سخن دانایانه پرسند، شما پاسخ کردن ندانید، مردم؛ به شما نگرند، شما؛ به زمین.
(اندرز کودکان، دکتر کتایون مزداپور)
معرفی منابع:
-مُروجالذَهَب و معادنالجوهر (به فارسی: مَرغزارهای زر و کانهای گوهر)
کتابی است تاریخی نوشته علی بن حسین مسعودی، تاریخنویس و جغرافیدان سدهٔ ۴ هجری. نام کتاب (که برخی به اشتباه مروّج الذهب میخوانند) به معنی گذرگاهها و معدنهای گوهر است (مروج جمع مَرج به معنای چمنزار یا مرغزار است). مروجالذهب که در ۱۳ جلد به نگارش درآمده به ضبط و ثبت تاریخ بشر، داستانهای تاریخی و مسائل قومشناسی مللی میپردازد که مسعودی در مسیر مسافرتهای خود از مصر تا هندوستان آنها را ملاقات کرده بود.
مروجالذّهب آخرین اثر مسعودی و حاصل یک عمر جهانگردی و مطالعه عمیق وی در حوزه اندیشهها و رفتار اقوام مختلف است. او این کتاب را در سال ۳۳۲ هجری قمری نگاشته و در سال ۳۳۶ هجری در آن تجدیدنظر کرده است. این کتاب که نزد اروپاییان آواز قوی مسعودی نیز نامیده میشود، در ۱۳۲ باب تنظیم و به دو بخش قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم شده است. مسعودی در بخش نخست به خلقت جهان و توصیف زمین و ذکر سرزمینها و دریاها و رودها و کوهها پرداخته و همچنین از تاریخ انبیا و اخبار ملتها اعم از یهودی، مسیحی، هندی، ایرانی، یونانی و رومی و عرب مطالبی سخن گفته و در بخش دوم مطالبی از ولادت پیامبر اکرم، تاریخ بعثت و هجرت و خلفای راشدین، اموی و عباسی تا سال ۳۳۶ قمری مطرح کرده است.
-شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی
حماسهای منظوم در بحر متقارب مثمن محذوف و دربرگیرندهٔ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسهای جهان است که سرایش و ویرایش آن گنجینه، دستاورد دست کم سی سال رنج و تلاش خستگیناپذیر این سخنسرای بزرگ ایرانی است. درونمایهٔ این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده میشوند و به سه بخش اسطورهای (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشایش ایران به دست اعراب) بخشبندی میشود.
-فروپاشی ساسانیان از نگاهی دیگر
نویسنده: سورنا فیروزی، ١٣٩١
رخدادهای ۱۴ سدۀ پیش ایران، یکی از گرانیگاههای مهم تاریخ اجتماعی کشورمان به شمار میآید. بنابراین بررسی و کنکاش پیرامون آن میتواند پالایش برداشتهای ما از چگونگی دگرگونیها و تغییرات رخ داده در اوضاع اجتماعی آن روزگار ایران را در پی داشته باشد. تاکنون بسیار در این باره سخن رفته، اما بیگمان نوشتار پیشِ رو، تا به امروز یکی از ارزندهترین، رَوشمندترین و روشنگرانهترین پژوهشها در این زمینه بوده، و دیگران تنها شاید در آینده بتوانند با کاوش بیشتر در اسناد موجود، آن را کاملتر نمایند.
-مینوی خرد
داستان مینوی خرد کتابی به زبان پارسی میانه است که صورت پهلوی و پازند آن و نیز ترجمههایی به سنسکریت و فارسی کهن (هم نظم و هم نثر) باقی مانده است. این اثر به صورت مجموعهٔ پرسشهایی است که «دانا» نامی از مینوی خرد (روح عقل) میکند و پاسخهایی که مینوی خرد به پرسشهای وی میدهد. واژهٔ دادِستان که در نام کامل کتاب دیده میشود به معنی حکم، رأی یا فتواست. اثر در ۶۳ فصل تدوین شدهاست. زمان تألیف کتاب را به احتمال در اواخر دوران ساسانی دانستهاند. در کتاب کوچکترین اشارهای به عرب ها یا دین اسلام نشده است، ولی به نبردهای ایرانیان با ترکان و رومیان اشاره شده است. تأثیر زبان پارسی نو چه از لحاظ دستوری و چه از لحاظ واژگانی در کتاب دیده نمیشود.
کتاب مینوی خرد را احمد تفضلی به فارسی امروزی ترجمه کرده است و در سال ۱۳۵۴ چاپ شده است. تفضلی پیش از ترجمهٔ کتاب، برای آن واژهنامهای در سال ۱۳۴۸ منتشر کرده است.
-سیاستنامه یا سیرالملوک
کتابی است به زبان فارسی در آیین فرمانروایی و کشورداری و اخلاق و سیاست پادشاهان پیشین، نوشتهٔ خواجه نظامالملک طوسی. این کتاب از آثار مهم نثر فارسی در قرن پنجم هجری است. سبک نگارش کتاب ساده و روشن و خالی از تصنع از تکلف است، و از شاهکارهای زبان فارسی به شمار میآید. محتوای این کتاب به فره ایزدی، سیاستمداری و محافظهکاری به عنوان راهکار و تدبیر امور باور دارد.
نظامالملک نگارش کتاب را به فرمان ملکشاه سلجوقی آغاز کرد و در دورهٔ سلطنت محمد بن ملکشاه (۴۹۲–۵۱۱) به پایان رسانید. (هیوبرت دارک ـ مصحح سیاستنامه ـ در مقدمهاش بر این کتاب ص ۲۴–۲۵، سال نگارش نیمه اول آن را ۴۷۹ هجری و سال نگارش نیمه دوم آن را ۴۸۴ هجری دانسته است). قطعههای گوناگون کتاب که از منابع مختلف گردآوری شده، شامل اندرزهای نویسنده، منقولات از قرآن و احادیث و گفتههای مشاهیر، حکایتهایی دربارهٔ شاهان و وزیران و امیران است، و برخی حکایتهای بلند آن دارای مکررات و حشو و زوائد است.
-آثارالباقیه عن القرون الخالیه (به فارسی: اثرهای مانده از قرنهای گذشته)
کتابی نوشتهٔ ابوریحان بیرونی، نویسنده و دانشمند ایران زمین است. این کتاب مطالعه تطبیقی تقویمهای فرهنگها و تمدنهای گوناگون، درهم بافته با ریاضیات، نجوم، اطلاعات تاریخی، به همراه کاوش در سنن و مذاهب ملتهای گوناگون است. بیرونی در این تالیف ارجمند به مقولههایی نظیر گاهشماری و تقویم ملل مختلف، تاریخ ایران و بابل و روم، جشنها و اعیاد ایرانیان و دیگر اقوام، ادیان و آثار مقدس دین یهود، زردشتی، مانوی، صائبی، مزدک و... پرداخته و نظرات ارزشمند عالمانهای در این باره ارائه نموده است. آثارالباقیه در سال ۳۹۰ تا ۳۹۱ هجری به پایان رسید و جزو نخستین آثار بیرونی است که تقریباً در بیست سالگی او توسط دربار قابوس در گرگان گردآوری شد. نسخهای از این کتاب به خط ابن الکتوبی و متعلق به اوایل قرن چهاردهم میلادی در زمان فرمانروایی ایلخانان، اکنون باقی ماندهاست که در کتابخانه دانشگاه ادینبورگ نگاهداری میشود. این نسخه شامل ۲۵ نگاره است که در نسخه باقیمانده دقیق دیگری متعلق به قرن هفدهم میلادی در دوره عثمانی نیز وجود دارد.
-کتاب الفهرست
نوشتهٔ محمد ابن اسحاق ابنندیم است. این کتاب در سال ۳۷۷ هـ.ق تألیف شده است. این کتاب جامعترین اثر در حوزه کتابشناسی عمومی در چهار سده نخست هجری است، که فهرستی از کلیه کتبی که تا آن زمان به زبان عربی نگاشته شده و شرح حال مؤلفانش را دربردارد. این کتاب به مثابه دانشنامهای از تاریخ، فرهنگ، ادبیات و مذهب از پیش از اسلام تا زمان مؤلف است. این کتاب را فهرسُالعلوم نیز نامیدهاند.
این کتاب در سال ۳۷۷ ه.ق تألیف شده است و احتمالا پس از آن نیز ابنندیم اطلاعاتی را بر آن افزود.
اطلاعات این بخش، از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد گردآوری شده است.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
کتابشناسی:
انوشکروان، مهرآبان، مینوی خرد، احمد تفضلی، پنجم، تهران، انتشارات توس، ۱۳۷۹
ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، مترجم محمدرضا تجدد، اساطیر، ۱۳۸۱
الماسی، علی محمد، تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران، تهران، دانش امروز، ١٣٧٠
بیرونی، ابوریحان، آثاراالباقیه ترجمه اکبر داناسرشت، امیرکبیر، ١٣٨٩
حکمت، علیرضا، آموزش و پرورش در ایران باستان، سمت، ١٣۶۴
راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر، ١٣٣١
سلطانزاده، حسین، تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تاسیس دارالفنون، آگاه، ١٣۶۴
صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ ایران، زیبا، چاپ هفتم، ١٣۵۴
فیروزی، سورنا، فروپاشی ساسانیان از نگاهی دیگر، آشیانه کتاب، ١٣٩١
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، جلال خالقی مطلق، ۴-۱، انتشارات سخن، ۱۳۹۴
غزالی، محمد، نصیحتالملوک، چاپخانه مجلس، ١٣١٧
کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی. تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷
گزنوفون، کوروشنامه، ترجمه رضا مشایخی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ١٣۴٢
کشاورزی، محمدعلی، تاریخ آموزش و پرورش در ایران و اسلام، روزبهان، ١٣٨٢
محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایرانی، چاپ سوم، انتشارت توس، ١٣٧۴
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ١/ تهران: علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ١٣٧۴
نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، ٢۵٣۵ (١٣٣۵)
متنهای پهلوی، دستور جاماسب - منوچهر جاماسی آسانا، با مقدمهای از بهرام گور انکلساریا و دیباچهای از ماهیار نوابی، بنیاد فرهنگ ایران، رویه ۵٩ - پاره ١٣
سیره النور، ١٣٩٠، لوح فشرده الکترونیکی کتابهای تاریخ و جغرافیایی ۵٠٠ ساله اول دوران اسلامی، موسسه نور، قم.
فصلنامه فروزش، شماره پنجم (زمستان ١٣٩١)، رویه ۴٢ تا ۴٩ به نقل از کتاب «شاهنامه، آبشخور عارفان»، استاد علیقلی محمودی بختیاری