نامهای تاریخ روایی ما، هر یک بازگوکنندهٔ دورانهای تاریخی مردمان ایرانی است.
بر این اساس، نامهای کیومرث، میشی، فرواگ، هوشنگ، تهمورث، جمشید، فریدون و... جهانی شگرف از تاریخ پرشکوه این سرزمین هستند.
برای نمونه، شاهنامهٔ فردوسی نه تنها از تاریخ عمومی، بلکه از تاریخ طبیعی و نیز تاریخ تفکر ایرانشهری که همانا خردگرایی است و تاریخ زیستی که بر پایه دانش کیهان و زمین است، سخن میگوید.
کیومرث در تاریخ استورهای ما به معنی زندهٔ میرا، سرآغاز مردم را بازمیگوید. هوشنگ یعنی دارندهٔ خانه خوب، تهمورث آغاز پهلوانی، فریدون سهبهره شدن جمعیتهای فلات و...
همهٔ این نامها با توجه به ریشهٔ اوستایی معنا شده، و با نگرشهایی که در هر دوره آمده به آسانی به این تاریخها میرسیم.
رستم دین زرتشت را نپذیرفته و بر دین هوشنگ و تهمورث و جمشید میماند. اینکه دین رستم مهرپرستی و یا دیوپرستی در برابر مزداپرستی بوده، روشن نیست. اما بهمن پورِ اسفندیار برای انتقامکشی از کشته شدن پدر، بساط سیستانیان را برمیچیند.
جمشید در برخی منابع و از جمله شاهنامه فرزند تهمورث خوانده شده، اما در نوشتههای اوستایی و پهلوی از او به نام پسر ویوَنگهان یاد میشود. این دوگانگی گفتار، ما را به یک راز دیگر رهنمون میشود و آن چنانست که تهمورث را یک پاژنامِ تازه هست که در زمان جمشید شناخته شده و همانا ویونگهان باشد.
وی-وَنگهَنَ در اوستا بر روی هم معنای دور از پوشش و بیجامه و برهنه را بازمیگوید. این واژه در پهلوی «ویرَهنَک» و در فارسی «برهنه» شده است. این واژه دورانی را بازگو میکند که مردم هنوز به رشتن و بافتن نرسیده بودند، و درست پس از زمان تهمورث یعنی در دوران جمشید است که به رشتن و بافتن و جامه دوختن میرسیم...
weaving: بافتن
در کتاب شهریارنامه امده انگیس شاهی در مغرب دچار حمله اقوام وحشی میشود و از لهراسب میخواهد یکی از فرزندان سام نریمان را بیاریش بفرستد و لهراسب رستم را به کمکش میفرستد گما من اینه که انگیس همان ان مبر گیسی شاه کیش در میانرودانه که 2600 سال پیش از میلاد میزیسته و درینصورت همزمان باهم بوده اند یعنی لهراسب هم در 2600 سال پیش از میلاد میزیسته