ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

مردمان اژه، باشندگانی در اردوگاه شرق باستان

 


احتمالا جغرافی‌دانان عصر باستان، مبدعان دو مفهوم آسیا و اروپا بوده‌اند. به عبارتی، تفکیک اروپا از آسیا نتیجۀ تلاش مردمانی بوده که در راستای فهم افق قابل مشاهده‌شان، دست به رده‌بندی آن زده‌اند.


اما تقسیم جهان به دو بخش شرقی و غربی، از سدۀ هفدهم میلادی در متون جغرافی‌دانان غربی پیدا شد. یعنی شکل‌گیری تمایز اروپا از آسیا، بیشتر امری سیاسی بوده تا دستاوردی جغرافیایی. چنانچه حتی به داده‌های قرن هجدهم میلادی بازگردیم، می‌بینیم که یونان بی‌تردید سرزمینی آسیایی است. اما تقسیم‌بندی‌های جغرافیایی قرن بیستم به گونه‌ای است که انگار یونان شرقی‌ترین سرزمین غرب عالم بوده و شکی نیز در اروپایی بودنش وجود ندارد!

در سدۀ سوم پیش از میلاد، یک «جهانشاهی بزرگ» تمام قلمرو میانی را در بر گرفته بود، به همراه حاشیه‌هایی که به این بدنه چسبیده بودند. بخش عمدۀ این مناطق حاشیه‌ایِ کم‌جمعیت، هنوز در عصر نوسنگی و مفرغ به سر می‌بردند. در آن روزگار، در جایی که امروزه به آن قارۀ اروپا گفته می‌شود، تنها قبیله‌های ایرانی‌تبار سکا حضور داشتند که هزاره‌ها پیش به بخش‌های شمالی آن کوچیده و باورهای استوره‌ای ایشان شباهت زیادی به کهن‌استوره‌های اولیۀ ایرانی دارد. بنابراین در آن زمان، اصلا «اروپایی» به مفهوم کنونی (قاره) وجود نداشته که یونانیان بخواهند به آن منسوب گردند.

در زمان خشیارشا، یونانیان نیز مانند قبیله‌های کوچگرد شمال‌شرق فلات در عصر کوروش و داریوش، مردمی فقیر و حاشیه‌نشین و غارتگر بودند که هر از گاهی به شهرها حمله می‌کردند، و منظما توسط قوای شاهنشاهی تنبیه می‌شدند ... شبه‌جزیرۀ یونان که امروزه توسط نویسندگان غربی، همچون «دیگری» در برابر هخامنشی تصویر می‌شود، اصلا چنین موقعیت و جایگاهی نداشته و در واقع دنباله‌ای نامتمدن از «اَیونیه (آسیای خُرد)» بافرهنگ بوده، که خود عضوی از خانوادۀ جهانشاهی هخامنشی محسوب می‌شده است.(تاریخ کوروش هخامنشی، انتشارات شورآفرین، ۱۳۸۹)

در متن‌های نویسندگان موسوم به پیشاسقراطی، واژۀ «اروپا» غایب است. بنابراین، ایشان آسیا و اروپا را به عنوان دو قلمرو متمایز نمی‌شناخته‌اند.

در رسالۀ منگزموس (منکسنوس) افلاطون، آسیا به عنوان بخشی از قلمرو ایران ذکر شده است، «پارس‌ها که بر آسیا فرمان می‌رانند، و تا آن دوردست‌ها تا مصر...». بدین رو، یونانیان «مصر» را هم جزو آسیا می‌دانسته‌اند. در این رساله، یکبار هم نام اروپا آمده است، «پارس‌ها که اربابان آسیا هستند، اروپا را مطیع کردند». آریستوفانس در نمایشنامۀ «پرندگان»، به مگابیز (بغ‌بخشه) سردار ایرانی اشاره می‌کند که پس از جنگ با سکاها، در اروپا (غرب اژه) ماند. در مجموعه آثار پلوتارک نیز، ۶ بار به آسیا، یک بار به اروپا و ۵۶ بار به مصر اشاره شده است. و اما، در اثر «حیات مردان نامی» او، مفهوم آسیا عمدتا به حاشیۀ شرقی اژه شامل کیلیکیه، کاریه و فریگیه اشاره می‌شود، نه سرزمین‌های درونی‌تر این قاره.

به طور کلی، یونانیان ساحل شرقی دریای اژه و بخش‌های شمالی آن را «آسیا» و ساحل مقابل (غربی) را «اروپا» می‌دانستند. مفهوم «اروپا» در سده‌های ششم تا سوم پ.م، بخشی از قلمرو میانی -چسبیده به آسیای غربی- را نشان می‌داده است. یعنی یونانیان در آن زمان، خود را با تعبیری کاملا شرقی، به ساحل اروپایی اژه (دریایی در آسیا) منسوب می‌کرده‌اند. بنابراین، اروپای مورد نظر مردمان آن روزگار، ارتباطی با مفهوم کنونی «قارۀ اروپا» نداشته است.

برگرفته از:

اسطورۀ معجزه یونانی، دکتر شروین وکیلی


نظرات 1 + ارسال نظر
پوریا رضازاده پنج‌شنبه 8 مهر 1400 ساعت 23:02 http://irane-ayandeh.blogsky.com

با درود دوست گرامی
بی زحمن اگر کانال تلگرامی‌ و شماره تلفن دارید حتما ارسال کنید تا شمارا دنبال کنم
با تشکر از زحمات شما

t.me/oldhistor

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد