١- [آن هنگام که ............ مردوک] پادشاه همهٔ آسمانها و زمین، کسی که ..... که با ..... یش، سرزمینهای دشمنانش را لگدکوب میکند
٢- ............... با دانایی گسترده، ......... کسی که گوشههای جهان را زیر نظر دارد
٣- ..... ........... فرزند ارشد [او] (بلشزر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد
۴- ............... [اما] او [فرمانروایی] ساختگی برای آنان قرار داد
۵- نمونهای ساختگی از اساگیل [ساخت و] ................. برای (شهر) اور و جاهای دیگر فرستاد
۶- آیینهایی که شایسته آنها (خدایان / پرستشگاهها) پیشکشی [هایی ناپاک] ............ [گستاخانه] ........ هر روز یاوهسرایی میکرد و [اهانتآمیز]
٧- (او) پیشکشیهای روزانه را بازداشت، او در [آیینها دست برد و] ................... درون پرستشگاهها برقرار [کرد] در اندیشهاش به ترس از مردوک - شاه خدایان - پایان داد
٨- هر روز به شهرش (شهر مردوک) بدی روا میداشت ................. همهٔ مردما [نش را .......] (مردمان مردوک) با یوغی رهانشدنی به نابودی کشاند
٩- انلیل خدایان (مردوک) از شِکوهٔ ایشان بسیار خشمگین شد و ............... قلمرو آنان خدایانی که درون آنها میزیستند، محرابهایشان را رها کردند
١٠- خشمگین از اینکه او (نبونید) - (آنان را) - (خدایان غیربابلی) - به شوانه (بابل) وارد کرده بود [دل] مردوک بلند [پایه؛ انلیل خدایان] به رحم آمد ...... (او) بر همهٔ زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران گشته بود
١١- و مردم سرزمین سومر و آکد، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همهٔ سرزمینها را جست و بررسی کرد
١٢- شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد
١٣- او (مردوک) سرزمین گوتی (و) همهٔ سپاهیان ماد را در برابر پاهای او (کوروش) به کرنش درآورد و همهٔ مردمان سرسیاه (؟) را که (مردوک) به دستان او (کوروش) سپرده بود
١۴- به دادگری و راستی شبانی کرد، مردوک سرور بزرگ که پرورندهٔ مردمانش است، به کارهای نیک او (کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست
١۵- (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش (شهر مردوک) بابل برود. او را واداشت (تا) راه، تینتیر (بابل) را در پیش گیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت
١۶- سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند
١٧- (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، او (نبونید) شاهی که از او نمیهراسید را در دستش (کوروش) نهاد
١٨- همهٔ مردم تینتیر (بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند و چهرههایشان درخشان شد
١٩- (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگی بخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را ستایش کردند و نامش را ستودند
٢٠- منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و آکد، شاه چهار گوشهٔ جهان
٢١- پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوهٔ کوروش (اول)، شاه بزرگ، [شاه] انشان، از نسل چیشپئیش، شاه بزرگ، شاه انشان
٢٢- دودمان جاودانهٔ پادشاهی که (خدایان) بل و نبو، فرمانرواییاش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد، یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به [درون] بابل آمدم
٢٣- جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی بر پا کردم مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادهٔ کسی که بابل را دوست دارد [همچون سرنوشتم] به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم
٢۴- سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام برمیداشتند. نگذاشتم کسی در همهٔ [سومر و] آکد هراسآفرین باشد
٢۵- در پی امنیت [شهر ] بابل و همهٔ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل ......................، که بر خلاف [خواست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود
٢۶- خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از (بندها) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
٢٧- به من، کوروش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همهٔ سپاهیانم
٢٨- برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش، به [فرمان] والایش، همهٔ شاهانی که بر تخت نشستهاند
٢٩- از هر گوشهٔ (جهان) از دریای پایین، آنان که در سرزمینهای دوردست زندگی میکنند،
(و) همهٔ شاهان سرزمین (آمورو) که در چادرها زندگی میکنند، همهٔ آنان،
٣٠- باج سنگینشان را به شوانه (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند از (شوانه / بابل) تا شهر آشور و شوش
٣١- اکد، سرزمین اشنونه، زمبن، شهر متورنو، دِر تا مرز گوتی [جایگاههای مقدس آن سوی] دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود
٣٢- خدایانی را که درون آنها ساکن بودند به جایگاههایشان بازگردانیدم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همهٔ مردمان آنان (آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
٣٣- خدایان سرزمین سومر و آکد را که نبونید - در میان خشم سرور خدایان - به شوانه (بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
٣۴- به جایگاهشان بازگرداندم، جایی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم
٣۵- هر روز در برابر بل و نبو، روزگاری دراز (عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یاد آور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که: کوروش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش
٣۶- بگذار آنان سهمیهرسان نیایشگاههایمان باشند تا روزگاران دراز ....... و باشد که مردمان بابل [شاهی او را] بستایند. من همهٔ سرزمینها را در صلح قرار دادم
٣٧- .........................[غاز] دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشین] غاز و مرغابی و کبوتری که ........
٣٨- .......... [روزانه] افزودم ......................... در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور - انلیل ، دیوار بزرگ بابل برآمدم
٣٩- ........ دیواری از آجر پخته، بر کنارهٔ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود] ........ کار آن را [من ...... به پایان بردم]
۴٠- .......... که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود] که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگران به بیگاری [گرفته شدهٔ سرزمینش در] شوانه (بابل) نساخته بود
۴١- ............. (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بنا کردم و [ساختش را به پایان رساندم]
۴٢- [دروازههای بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین، من همهٔ آن دربها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کار گذاردم
۴٣- ........... [کتیبهای از] آشور بانیپال، شاهی پیش از من [روی آن] نوشته شده بود [درون آن دیدم]
۴۴- ........... [او .... مردوک] سرور بزرگ، آفرینندهٔ
..............................................
۴۵- ...... .... [... من ....] همچون هدیهای [پیشکش کردم] ......... برای خشنودیات ، تا به جاودان