دکتر آزاده احسانی، در نوشتاری با نام "سخنی کوتاه دربارۀ چگونگی پیدایش شاهنامه/ ۲۹بهمنماه ۱۳۸۹" آوردهاند:
«باور بسیاری بر آن است که، "شاهنامه مجموعه داستانهایی است در قالب شعر که حاصل ذهن پویا و توانای "حکیم ابوالقاسم فردوسی" شاعر گرانسنگ ایران میباشد". اما باید دانست، شاهنامه کتابی است تاریخی و بر مبنای نوشتارهای کهن ایرانی، و فردوسی تنها این کتاب گرانمایه را که پیش از او کس دیگری (دقیقیِ شاعر) نیز تصمیم در به شعر درآوردن آن داشته است، با سخن شیوا و بیمانند خود به شعر در آورده است».
دکتر احسانی در این باره میافزایند:
«در گنجینۀ ادب پارسی، امروزه مقدمهای از کتابی به نام شاهنامۀ ابومنصوری وجود دارد، و در آن مقدمه، چگونگی گردآوری یک کتاب تاریخ بیمانند در زمان سپهسالار خراسان "ابومنصور محمد پسر عبدالرزاق پور فرخ توسی" آورده شده است. ابومنصور سپهسالار خراسان که در آن کتاب، مردی میهندوست و پژوهشگر معرفی شده است، مامورانی را به سراسر ایران میفرستد تا یک گروه پژوهشی برای نوشتن تاریخ ایران تشکیل دهند. ماموران وی، افرادی را که کتابخانهها و گنجینههای کهن نوشتارهای ایرانی به خط و زبانهای کهن را در دست داشتهاند، یافته و بدانها پیشنهاد میدهند تا در نوشتن تاریخ ایران به زبان پارسی آن روزگار گرد هم آیند. در میان آن گروه پژوهشی، نام چهار تن هنوز برای ما به یادگار مانده است: ماخ پیر خراسانی از هرات، یزدانداد پور شاپور از سیستان، ماهوی خورشید پور بهرام از نیشابور و شادان پور برزین از توس».
دکتر احسانی در دنباله میگویند:
«گروه پژوهشی ابومنصور و وزیر دانشمندش ابومنصور معمری، سالیان دراز بر روی نوشتن تاریخ ایران و برگرداندن نوشتارهای کهن (که گویا بیشتربه زبان و خط پهلوی و اوستایی بودهاند) به زبان پارسی روزگار خود کوشش میکنند و میوۀ کار آنان، کتاب گرانمایۀ "شاهنامه ابومنصوری" میشود. اصل و بُن کتابِ شعری که ما امروز به نام شاهنامۀ فردوسی میشناسیم، این کتاب بوده است. شگفتی روزگار این است که فردوسی خود مو به مو داستان گردآوری منابع شاهنامه به وسیلۀ حاکم خراسان و ترجمۀ آنها به وسیلۀ موبدان از پهلوی به پارسی را در مقدمۀ شاهنامه توضیح داده و حتا گفته است که پیش از او کس دیگری تصمیم بر آن داشته که آن کتاب تاریخ را به شعر در آورد، اما مرگ زودهنگام به او این اجازه را نداده است».
دکتر آزاده احسانی میافزایند:
«فردوسی حتّا چگونگی مورد تشویق قرار گرفتن به وسیلۀ یک دوست برای به شعر درآوردن "شاهنامۀ ابومنصوری" و اینکه چطور بر آن میشود تا عمرش را در این راه بگذارد، مو به مو در مقدمۀ شاهنامه توضیح داده است».
در دنباله، دکتر احسانی در بخشی گلایهآمیز چنین میآورند:
«... هزار سال است که بسیاری از ما ایرانیان، شاهنامه در دست داریم و هیچگاه این مقدمه را نمیخوانیم و بدون آگاهی از آن، ناآگاهانه گمان میکنیم که فردوسی "شاهنامه" را از خود سروده و داستانهای خیالپردازانه در آن سر هم کرده است؛ و نیز میپنداریم آنچه که در شاهنامه آمده، نظر شخصی فردوسی دربارۀ مسائل گوناگون بوده است! و بر پایۀ این گمان خام، میگوییم که مثلا فردوسی دربارۀ جهان چنین میاندیشیده یا درباره فلسفۀ زندگی و جهان پس از مرگ چنان میاندیشیده است، و یا پیرو فلان دین و بهمان مسلک بوده است و یا مثلا دربارۀ زنان فلان عقیده را داشته است. درست است که فردوسی در برخی داستانها بسیار به ندرت و با احتیاط کامل، گهگاه در یکی دو بیت نظر شخصی خود را بیان داشته است، اما بر پژوهشگران است هنگامی که میخواهند دربارۀ اندیشه، باورها و اعتقادات فردوسی کنکاش کنند، موشکافانه آن ابیات را یافته و بر پایۀ آنها، دربارۀ عقیده شخصی فردوسی نظر دهند. هر چند شمار ابیاتی که فردوسی در آنها اندیشۀ شخصی خود را بیان کرده، به اندازهای اندک است که نمیتوان برای پژوهش در زمینۀ شخصیت وی از آنها سود جست. اما برای شناخت چهرۀ چون مهرِ فردوسی، چه چیز برتر ازاندیشیدن به راهی که وی در زندگانیاش برگزید و جانفشانیای که در راه جاودانگی تاریخ، فرهنگ و ادب ایران نمود.»
و سخن پایانی دکتر احسانی:
«امروزه از کتاب گرانسنگ "شاهنامۀ ابومنصوری"، تنها مقدمۀ آن به جای مانده است. اما مام میهن، شاهنامۀ گرانمایه فردوسی را جاودانه نمود تا تاریخ پرارج نیاکانمان به فراموشی سپرده نشود. بنابراین محتویات شاهنامۀ فردوسی، نظر شخصی وی نبوده و بر اساس تاریخ ایران سروده شده است، که گروه پژوهشی ابومنصور محمد پسر عبدالرزاق پور فرخ توسی آن را گردآوری کرده و نوشتهاند. شوربختانه امروزه پیوند ایرانیان با گنجینۀ ادب پهلوی، اوستایی، مانَوی، سُغدی و ... گسسته است؛ که اگر چنین نبود، با یک مقایسۀ کوچک از برخی داستانهای شاهنامه با متون کهن، به ویژه پهلوی و اوستایی، ایرانیان درمییافتند که گروه پژوهشی ابومنصور با چه امانتداری نوشتارهای کهن را به پارسی آن روزگار ترجمه کردهاند و فردوسی با چه امانتداری کتاب شاهنامۀ ابومنصوری را به شعر درآورده است. پس آنان که میخواهند در زمینۀ شاهنامه پژوهش کنند، میبایست که شاهنامهپژوهی را ساده نینگارند و شاهنامه را تنها یک کتاب شعر نبینند. شاهنامهپژوه نمیتواند چند داستان مشهور شاهنامه را بخواند و سپس آغاز به داوری دربارۀ شاهنامه و فردوسی نماید. بدون خواندن همۀ شاهنامه، و بدون دانستن مو به موی تاریخ و فرهنگ کهن ایران، و بدون آگاهی از دستکم دو زبان کهن پهلوی و اوستایی و دسترسی به این متون، شاهنامهپژوهی امکانپذیر نیست».