ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

گزارش آفرینش شهرستان‌ها در اوستا


مهرداد ایران‌مهر

کسانی که متن فرگرد یکم وندیداد را مسیر کوچ از سیبری به ایران می‌دانند، به سیر این کوچ خیالی در تصویر و ترتیب آمده در متن بنگرند و اندکی در فرضیات منسوخ خویش که حاصل پیروی از افاضات پوچ امثال کریستن‌سن است، تفکر کنند.

سغد

مرو

بلخ

نسایه

هرات

کابل

اورو

خننت

رخج

هیرمند

ری

چخر

ورنه

هفت‌رود

ارنگ


آیا تاکنون از نام برده شدن این شهرها در فهرست‌های هرودت و شاهان هخامنشی، تصوّری شبیه «کوچ» (این بار از باختر به خاورِ فلات) در ذهن کسی پدید آمده است؟ با اینکه بر خلاف فرگرد یکم وندیداد، ردیف آن‌ها کاملا نیز رعایت شده و دقیقا پشت سر هم در یک ناحیۀ مشخص و با حفظ مسیر باختر به خاور در فهرست‌ها درج گردیده‌اند!

فرضیۀ منسوخ، پوسیده و اثبات نشدۀ کوچ آریاها بیشتر بر چرت کریستن‌سن، پرت گیرشمن، یاوۀ هرتسفلد، خزعبل هینتس، بافتۀ بویس و... استوار است، تا اسناد و مدارک تاریخی.


نام بردن از «ایران‌وج» در آغاز فرگرد یکم (بندهای ۴-۱) نیز، هیچ پیوندی با دیگر سرزمین‌های نام برده در متن، ندارد:

۱ اهوره‌مزدا با سپیتمان زرتشت همپرسگی کرد و چنین گفت:

۲ من هر سرزمینی را چنان آفریدم که -هر چند بس رامش‌بخش نباشد- به چشم مردمانش خوش آید. اگر من هر سرزمینی را چنان نیافریده بودم که ... به چشم مردمانش خوش آید، همۀ مردمان به «ایران‌وج» روی می‌آوردند.

۳ نخستین بار، سرزمین نیکی که من -اهوره‌مزدا- آفریدم، ایران‌وجِ نیک‌آفریده بود. آنگاه آفرید اهریمنِ پُرمرگ به پتیارگی، اَژیِ خوب‌رسته و زمستانِ دیوداده را.

*«اهی/اژی» در سانسکریت، اژدهایی است که آب‌ها را زندانی می‌کند و خشکسالی می‌شود.

گویا، آغاز یخبندان در سرزمین‌های شمالی (سرچشمۀ رودهای جنوبی)، برهان خشکی مذکور بوده و در استوره‌ها به گونۀ «اژی» آمده است.

(پئوئیریم: در آغاز/ خوب‌رسته: بزرگ، غُرّان)

۴ در آنجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان، و در آن دو ماه نیز هوا برای آب و خاک و گیاه سرد است. زمستان، بدترین آسیب‌ها را در آنجا فرود می‌آورد...


و اشاره‌ای در فرگرد دوم:

۲۴ پیش از [آن] زمستان، در پی تازش آب، این سرزمین‌ها بارآور گیاهان باشند...


گزارش بندهای چهارگانۀ مَطلع فرگرد یکم وندیداد، در اصل بازگفتِ برخی رخدادها میان اهوره‌مزدا و جم هورچهر پسر ویوَنگهان در فرگرد دوم است.

بندهای ۱ و ۲ از فرگرد یکم، گزارش بندهای ۲۰-۵ از بخش یکمِ فرگرد دوم است.

بندهای ۳ و ۴ نیز، گزارش بندهای ۲۳-۲۱ از بخش دوم آن است.


بسیار روشن و پیداست که «آخرین نگارندۀ (نسخه‌نویس) فرگرد یکم وندیداد»، در بلخ است.

با گذاشتن سوزن پرگار بر روی جایگاه شهر بلخ در نقشۀ جغرافیایی خاور فلات ایران و رسم یک دایره به مرکزیت آن، می‌توان تقریبا تمام شهرهای موصوف در فرگرد یکم را در همان محدوده مشاهده نمود.

جالب است، این نگارندۀ ساکن «ایران خاوری» آگاهی چندانی از شهرهای ایران باختری شامل شوش، سیَلک، بابِل، استخر و یا حتی شهرهای مرکز و جنوب فلات شامل اَرَتَه و دیلمون ندارد. 


پایانِ نسخۀ بندهش در ذکر همین موارد چنین است:

آن نیکو به دیدار و ژرف به کار دادِستان (رای، فتوی) و شایسته است در او کار دادِستان بس پرسند که در آنند، که «پارس» خوانند.(؟/ نسخه‌نویس پهلوی بر خلاف نگارندۀ وندیداد، در باختر فلات است)

این شهرستان‌ها -که یاد شد-، در ایرانشهر ناموَرترند.

یعنی سخن از نامبُرداری شهرها، نه «کوچ از یکی به دیگری»، است.

روی هم رفته، در فرگرد یکم فعل «آفریدن» به کار رفته است، نه «جُنبیدن» و «گسترش یافتن».


این نوشتار برای آنانی است که بدانند، نه آنان که سر در آخور روش‌شناسی غرب دارند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد