گردآوری و تنظیم: مهرداد معمارزاده طهران (ایرانمهر)
برگرفته از: دانشنامۀ کاشان - جلد 3 و 4، دکتر جهانشاه درخشانی
https://www.balatarin.com/permlink/2014/12/2/3742151
کهنترین اشاره به سرزمین گوتیوم (کوتیوم)، در دوران پیش از فرمانروایی سارگُن یکم و در سندی از «لوگَلآنِهموندو» فرمانروای شهر اَدَب در میانرودان (4500 سال پیش) بوده است.
در این سند، به سرزمین گوتیوم همراه سرزمینهای سوبَرتو و «کور-/گیش/اِرین»(1) در پهنۀ شمال خاوری و ایلام در پهنۀ جنوب خاوریِ میانرودان و سرانجام سرزمین پَرَشی در خاور ایران اشاره میشود.
سارگُن اَکدّی (4350 سال پیش)، گوتیوم را با دیگر سرزمینهای شمالِ خاوری یعنی لولوبی، اَرمَنو، اِرین و اَکدّ جزو سرزمینهای زیر فرمان خود برمیشمارد.
نَرامسین (4300-4250 سال پیش) هم از گوتیوم گزارش میدهد که همراه دیگر سرزمینها به دست قوم «اومانمَندَه» ویران شده است. در زمان پسر و جانشین او «شَرکَلیشَّری»، درگیریها میان اَکدّ، آمورو و گوتیوم بالا میگیرد که سرانجام به فروپاشی دودمان اَکدّ میانجامد.
آنگاه فرمانروایی کم و بیش 115 سالۀ گوتیها در میانرودان، به دست «اوتوخِگَل»(4100 و اندی سال پیش) پایان میپذیرد و فرمانروایی دودمان سوم اور آغاز میشود.
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/08/28/post-27
***
کمی پس از این رویدادهای سرنوشتساز در میانرودان، در مصر نیز رویدادهای همگونی رخ میدهد.
آموهای آسیایی در پایان دودمان ششم و آغاز دودمان هفتم، یعنی در سال 2180 پ.م، از راستای شمال خاوریِ دلتای نیل (فلسطین و صحرای سینا) به مصر میتازند.
پیوند این قوم با گوتیها از پارهای متنهای میانرودان برداشت میشود، چنانکه گوتیها با آموروها یکی انگاشته شدهاند. آموها که با آموروهای میانرودان خویشاوند بودند، سرانجام بخشهایی از مصر را زیر فرمان خود درمیآورند و به این ترتیب «نخستین دورۀ فترت (فرمانروایی بیگانگان)» در مصر آغاز میشود.
از این رو میتوان گفت، گوتیها همراه با آمورها از فلات ایران به سوی باختر رفته و بر گسترههایی از میانرودان تا مصر چیره شدهاند.
قوم ایرانیِ «آمو» موجب فروپاشی دودمان ششم مصر شده و از آن پس این سرزمین در برابر تاخت و تاز دشمنان بیدفاع میگردد. فروپاشی دودمان ششم، در پی تازش ناگهانی بیگانگان نبود و رخنۀ قومهای بیگانه به مصر، از پیش آغاز شده بود.
کانون این موج نوین آریاییان که از یک سو به میانرودان تاخته و دولت اَکدّ را فرومیپاشند، و از سوی دیگر به مدت 140 سال سرنوشت سیاسی مصر را در دست میگیرند (2180-2040 پ.م)، بیگمان ایران بوده است.
قومهای آریاییِ «ستتیو (ماندگاران)» و «یونتیو (کوچنشینان)»، در دودمان پنجم به نام «مَنتو» و در دودمان ششم به نام «آمو» خوانده میشدند.(4400 و 4250 سال پیش)
***
همانگونه که آمد، آموها از زمان دودمان ششم مصر مستند میباشند. اما دربارۀ گوتیها، «تحوتموسِس سوم» در گزارش جنگ «مجیدو»(3500 سال پیش) از دشمنان سوری و فلسطینی یاد میکند. در این گزارش به نام قوم «کدو» اشاره شده است که میتوان کودو نیز خواند. در متنهای رامسس دوم (3300 سال پیش)، به گزارش بیشتری دربارۀ قوم یا سرزمین «کدی» برمیخوریم که میتواند کودی خوانده شود.
رامسس دوم، در میان دولتهای کوچک دستنشاندۀ «هیتی» که در جنگ قادش حضور داشتند، از سرزمینِ «کودی» نیز یاد میکند.
در گزارشی، «تیگلَتپیلاسر سوم» شاه آشور (پیرامون 2750 سال پیش) از شهری به نام «کودَه/ کو-(تَ)ه» نام میبرد که خود آن را از دولت اورارتو جدا کرده بوده است.
اورارتو در پهنهای میان بخش خاوریِ آسیای کوچک (شمال کردستان) و جنوب ماد خُرد (آذربایگان) قرار داشت. بنابراین پهنۀ جنوب اورارتو، یعنی همان سرزمین گوتیومِ متنهای میانرودان، میتواند جایی برای شهر یاد شده (کودَه)، باشد. پس میتوان چنین پنداشت که مراد از سرزمین یاد شده در متنهای مصری، به راستی همان گوتی و نگارش دیگرِ «گوتیوم» باشد.
از این رو، «کادی»(گوتی) جایی در پهنۀ بالای فرات بوده است.(دور از ذهن نیست، کوچندگانی که از سرزمین گوتی به سوریه آمده بودند، نام کهن خاستگاه خود را به میهن نو داده باشند/ *تصاویر پیوست)
***
گوتیهای میانرودان، پس از رانده شدن از سوی پادشاهان دودمان سوم اور (سومرِ نو)، همچنان به صورت نیرویی درونی در آن پهنه باقی ماندند. پادشاهان دودمان سوم اور، از لشگرکشیهای خود بر این قوم گزارش میکنند.
حضور تاریخی این قوم، تا هزارۀ یکم پ.م و حتی تا زمان کوروش بزرگ ادامه داشت.
در نوشتههای هزارۀ دوم پیش از میلاد میانرودان، «گوتیها» همچون مادها و سوبَریها مردمی «سفیدپوست (نَمروتی /نمرود/)» معرفی میشوند.(توضیح: «پَرَشیها/ پارسَهها» به دلایلی تیرهپوستتر از دیگر همتبارانِ ایرانی خود بوده و خاستگاه نخستین آنان «خاورِ اتیوپی آسیا/ باختر هندوستان» انگاشته میشود)
منبعهای گوناگون، گوتیها را همان مَرتوها (آموریان) دانستهاند، گرچه این دو قوم در یکی از متنها در کنار یکدیگر نیز میآیند.(لاندس برگر، اونگناد)
بستگی گوتیها به قومهای ایرانی کهن نه تنها به گواهی این شاهدها، بلکه در گام نخست با توجه به زبان آنان شایان پیگیری است. هر چند، از زبان ایشان چیزی جز برخی نامهای کسان بر جای نمانده است.
بر پایۀ این شاهدهای زبانشناختی، گوتیها به گونهای زبان آریایی (هندواروپایی) سخن میگفتهاند که به زبان تُخاری نزدیک بوده است.(Henning,1978)
علیرغم فرضیههای رایج در دانش زبانشناسی امروز، که ویژگی کِنتوم برای زبان تُخاری قائل میباشند؛ اما برخی پژوهشهای سالهای گذشته، زبان تُخاری را نیز همچون زبانهای آریایی (از جمله گوتی)، از گروه زبانهای سَتِم دانستهاند.
از سوی دیگر، میتوان به این امر نیز اندیشید که زبان «آریایی کهن» دارای دو شاخه بوده است؛ شاخۀ کِنتوم باختری و شاخۀ سَتِم خاوری.
این دو عنوان زبانشناختی (کِنتوم و سَتِم)، که به ترتیب از واژههای لاتین و اوستایی گرفته شده، هر دو از معنی واژۀ فارسیِ معرّب «صد (100)/ سَد» برخاستهاند.(2)
در دانش زبانشناسیِ سنجشی، این دو اصطلاح برای نامیدن گروه باختریِ «ژرمن، سِلتی، لاتین و...»(کِنتوم) و گروه خاوریِ «ایرانی و هندی»(سَتِم)، و بر پایۀ بازسازی فرضی آواهای زبان آغازینِ (مادر) آنها به کار میرود.
امروزه بیشتر زبانشناسان، دیگر پشتیبان نظریۀ «تقسیمبندی جغرافیایی و آوایی زبانها» نیستند. زیرا برای مثال، زبان تُخاری که در نزدیکی مرز چین است، از گروه کِنتوم بوده و زبان اسلاوی که در باختر (بالکان) است، از گروه سَتِم میباشد. همچنین اینکه در یک پهنۀ جغرافیایی محدود مانند آسیای کوچک، زبان هیتی از گروه کِنتوم و زبان لووی از گروه سَتِم است.
از سویی، فرضیۀ مبهم «کهولت بیشتر زبانهای گروه کِنتوم نسبت به سَتِم» که بیشتر زبانشناسان پنداشتهاند، و بر پایۀ آن زبان فرضی «هندواروپایی» را بازسازی کردهاند، دارای شواهد و دلایل علمی نیست. برعکس، رسوب وامواژههای کهن آریایی به گونۀ سَتِم در زبانهای سومری، اَکدّی، مصری و جز آن، به این نظریه نیرو میبخشد که زبان مادر باید دارای ویژگی «سَتِم (خاوری)» بوده باشد.(دانشنامه کاشان، ج3، 4-5-1، رویههای 102 و 103)
در زبان تُخاری، اندوختهای از زبان آریایی بر جای مانده است و همانندیهای دستوری میان دو زبان به خوبی دیده میشود.
سنجیده شود واژۀ تُخاری باختری «آستَه (استخوان)» در پیوند با ریشۀ هندوایرانی-اوستاییِ «اَست(ی)»، هندوآریایی «اَستهی»، هندواروپایی «اُست(ی)» و یونانیِ «اُستِئون (استخوان)»؛ همچنین واژۀ تُخاری خاوریِ «پِشِم» با تُخاری باختریِ «پشکَنِه، پِشنِه (پستانها)» در پیوند با اوستایی «فشتانَه (نُک پستان)»، پارسی میانه و فارسیِ «پستان»، هندواروپایی «سپنو، ستنو، پستِنو (پستان)»، هندی باستان «ستَنَه»، ارمنیِ «ستین» و یونانی «اُتِنیون»؛ و نیز واژۀ تُخاری خاوریِ «پِه» با تُخاری باختریِ «پَئیَه (پا)»، پارسی میانه و فارسیِ «پای»، هندواروپایی «پِد، پِدیو» و یونانی «پُئوس، پُذوس».
افزون بر این، شیوۀ «کاربرد سنجشیِ صفت» در زبان تُخاری همانندی چشمگیری با شاخۀ زبانهای ایرانی داشته و صَرف «دومرحلهای» فعلها در آن نیز یکسره با زبانهای آریاییِ هند همدیسی دارد.
شباهت میان زبانهای تُخاری و ایرانی، به این دلیل است که برخوردهای فرهنگی میان اقوام ایرانی و تُخاری در زمانی به نسبت نزدیکتر رخ داده است و اقوام تُخاری پس از آمدن به چشماندازهای باختریِ «درۀ تاریم (ترکستان شرقی)»، زیر تاثیر و نفوذ فرهنگی ایرانیانی قرار گرفتند که از راستای باختر بر آنان وارد میشدند.(Krause,1971)
به هر روی، زبان تُخاری به گروه زبانهای باختری وابسته بوده و با زبانهای هیتی، یونانی، سِلتی، لاتینی، ایتالیایی، ارمنی و همچنین زبانهای بالتیک و اسلاوی خویشاوند است.
میدانیم قومی که هندیان آنان را توخارَه و یونانیان آنان را تُخارُی مینامیدند، در حقیقت قومی ایرانی بودند و آن زمان در 2000 کیلومتری باختر محل پیدایش متنهای تُخاری میزیستند.
به دیگر سخن، زیستگاه آغازین «تُخاریان» فرسنگها دورتر از آسیای میانه، یعنی در غرب ایران، بوده است.
***
در حقیقت، نام درستِ زبان تُخاری «توگری» است.
این، با نام سرزمین «توکری(ش)» که از راه نوشتههای سارگن اکدی (4350 سال پیش) با آن آشنا هستیم، یکی است.(واک «ش»، پسوندی بومی در زبان نوشتاری آنان است)
از اشارههای جغرافیایی سارگُن که به ترتیب از سرزمینهای پَرَشی، توکریش و ایلام یاد میکند، چنین برمیآید که سرزمین «توکریش» در تارک شمالیِ سهگوشی بود که در دو گوشۀ جنوب آن، «ایلام (جنوب باختری)» و «پَرَشی (جنوب خاوری)» قرار داشتند.
بدینگونه، سرزمین «توکریش» آشکارا در پهنهای گسترده بود که از باختر تهران امروزی آغاز و تا چشماندازهای دوردست خاوری، امتداد مییافته است.
نام امروزین شهر تِهران و نیز تَجریش، میتواند پس از تبدیل قاعدهمندِ «گ» به «ج» و سپس «ه» (دانشنامه کاشان، ج3، بخش4)، از گونۀ کهن «توغران /توکری/» برگرفته شده باشد. نام پهنۀ شَمیران (شمال تهران) نیز میتواند بازتاب واژۀ «سَرم»(اوستاییِ سَئیریمَه: آرامش) باشد.(همنشینیِ جفت سَلم و تور)
کشف اسکلت هفت هزار ساله در تهران
اما روایت دیگری نیز برای تعیین موقعیت جغرافیایی توکریش، سودمند است.
در استورۀ سومری «اِنکی و نینخورسَگ»، توکریش سرزمینی است کوهستانی با کانهای زر و سنگ لاجورد. کانسنگ «لاجورد»، تنها میتواند در بدخشان (ایران خاوری، افغانستان امروزی) یافت شود.(شاید هم «توکریش» باراندازی برای این کالاها بوده است)
به هر روی، این آگاهی در کنار دادههای مربوط به گسترۀ این سرزمین، یعنی 60 بِرِه (پیرامون 100 فرسنگ) در سنجش با اندازۀ پَرَشی (40 بِرِه)، گویای سرزمینی پهناور در شمال خاوری تا شمال فلات ایران میباشد.
***
گمان میرود «تُخاریانِ مرز چین» خود را توگری مینامیدهاند، از جمله قوم «یوئهچیه» که در زبان چینی همان قوم گوتی بوده است.(3)
نام قوم یوئیچی در زبان چینی میانه (600 م.)، به گونۀ «نگیوات-تسیِه»(/ن/(گ)یوئت-چیه) آمده که خود برگرفته از چینی کهن (1000 پ.م) «/ن/(گ)یوات-تیِه(گ)» میباشد.(Yue-chih. Henning,1978 p.222)
این قوم (یوئهچیه) که خود را «کوچی» مینامیدند، از زیستگاه خود در «فرارود (آسیای میانه)» اندکی رو به باختر نهاده، در زمان اشکانیان (170 پ.م) با برانداختن دولت کوچک (دستنشانده) آن پهنه، دولت «کوشان» را بنیاد گذاردند که این نام در پیوند زبانشناختی با مفهوم «کوه»، واژۀ «کوچَه (انبوه)» و نیز نام کوچی، همان «گوتی» است.(4)
اما خاستگاه دیرین این قوم، آسیای میانه نبود.
گمان میرود دستکم بخشی از گوتیها و توگریها (توکری/ توکریش)، به سبب آغاز افزایش فراگیر دمای جهانی هوا در 5 هزار سال پیش، از باختر ایران (زیستگاه تاریخی قوم گوتی، میانۀ هزاره سوم پ.م) به سوی خاور کوچیده و در مرز چین (آستانۀ برخورد دو قلمرو میانی و خاوری) ماندگار شدهاند.
بدینگونه، نظریۀ حضور تاریخی مردمان قلمرو میانی از هزارۀ سوم پ.م در مرزها و حتی درون خاک چین (قلمرو خاوری) و سهم بزرگ ایشان در شکلگیری تمدن نخستین این سرزمین نیز تایید و پشتیبانی میشود.
در اینجا، توجه به این نکته که زبان تُخاریِ باختری، «کوچی /کوشی/» نامیده شده و در پیوند با زبان قوم گوتی است نیز سودمند است.
قوم «کوچ /کوش/» در تاریخ سنتی ایران و واژۀ «کوچ» در فارسی، میتوانند یادگاران کهنتری از «قوم کوچندۀ گوتی» باشند. برخی پژوهشگران (لغتنامۀ دهخدا)، به پیوند میان نام قبیلۀ «کوچ» و واژۀ «کوفیچ (کوهنشینان)» اندیشیدهاند.(اما فرهنگ فارسی معین، «کوچ» را واژهای ترکی میداند!)
در واقع، برخاستنِ واژههای کوچی و گوتی از ریشهای آریایی برای مفهوم «کوه» کاملا شدنی است؛ بدین سان که، از ریشۀ هندواروپایی «کِهاو (خم شدن، خماندن)» و «سکِهاو (انبساط)»، واژههای دیگری برآمده است مانند «کِهاوک/ کِهاوپ (خیز، انبوه)».
سپس از این ریشهها، واژههای هندی باستانِ «کوسَتی (میخمد)» و «کوسَه (پستان زن)»، اوستایی و پارسی باستانِ «کَئوفَه»، پارسی میانه «کوف»، پهلوی «کُف»، فارسیِ «کوه» و «گوژ»، روسیِ «کوچَه (انبوه)»، آلمانی «هوف (کلاته، جایی بر بلندی)» و هندی باستانِ «شُثَه (وَرَم)» پدید آمده است.
واژۀ هندوآریاییِ میانۀ «شُفَه (وَرَم)» نیز بایستی از آمیزش واژۀ هندی باستان «شُثَه» با واژۀ آریایی و اوستاییِ «کَئوفَه»(هندوآریایی کهنِ «کُفَه»[کُپّه، تپه، کوه]) پدید آمده باشد.
بنابراین نامهای گوتی، کوتی، کوچی و جز اینها نیز میتوانند از همین ریشه برخاسته و به معنی «کوهنشین» باشند که اشاره به میهن آنها، یعنی پهنۀ کوهستانی زاگرس، دارد.
قوچ نیز از همین ریشه و به معنی «جانور کوهی» است.(واژۀ یونانی «اِریفُس /بُزِ نر/» و لاتین «آرییِس /قوچ/» نیز در اصل به معنی «جانور بلندیها /اَری/» بوده است)
سرزمین کوسی (/کور/کوسَه - کوسَه: برآمدگی پستان زنانه) در خاور بابل که جایگاه پرورش اسب بود نیز میتواند با سرزمین «کوچی = گوتی» یکی بوده باشد. همچنین یگانگی خاستگاه قومهای گوتی و کورتی که در متنهای میانرودان آمده است و قوم «کورتیاُ» در متنهای یونانی که همان کُردها میباشند نیز مورد بررسیهای جمعیتشناسی است.
همچنین، «گودرز (پهلوان حماسی شاهنامه)» نمادی از قوم گوتی است؛ که کوچ این قوم به خاور، در کوچ پهلوان نامبرده به سُغد و سپیجاب بازتاب یافته است.
***
کوچ گوتیها و توگریهای تُخاریزبان به سوی خاور، از سوی منابع مستقل نیز تایید میشود.
در تاریخ روایی ایران، قوم توگری به گونۀ «تورانی» آمده است.(پارتیِ «توغرَن»، پارسی میانه «تورَستان /تورستن/ [در سنگنوشتهای از شاپور یکم ساسانی]» در پیوند با واژۀ اوستاییِ «تورَه /تورانی/»، ارمنیِ «توران» و عربیِ «طوران»)
ریشۀ نام این قوم، میتواند واژۀ هندوایرانیِ «تورَه (شتابنده، تُند)»(در اوستایی و هندی باستان به معنای نیرومند) باشد که در کُردی به گونۀ «تور (وحشی)» در آمده است.
از این ریشۀ آریایی، نامهایی در متنهای خاور نزدیک ثبت شده است مانند «توربازو (دارندۀ بازوی نیرومند)» و «توری-(تورَه)دَگَن»، همچنین اوستاییِ «تیغرَه/ تیغری (تیز)»(سنجیده شود با پارسی باستانِ «تیگرَه [نگارش ایلامیِ تیکرَه] /دجله/» و «تیگرَهخَودَه /کلاهخود تیز/») و نیز پارسیِ باستان «تیگراوکَه»(نگارش ایلامیِ تیکراوکَه) و «تیگریجیا»(نگارش ایلامیِ توکریزیَه) برخاسته از واژۀ پارسی باستان «تیگری (تیر)» و نیز پارسی باستان و اوستاییِ «جیا (زه کمان)».
بدین رو، پیوند میان نام سرزمین «توکریش» و واژۀ «تیگریس (دجله)» نیز ممکن است.(سومریِ «دیگنَه»، اکدیِ «تیکلَت»، یونانیِ «تیگریس»، پارسی باستانِ «تیگرَه» و فارسیِ معرّب «دجله»)
در تاریخ سنتی ایران، تورانیان که در پهلوی به گونۀ «توچ» و در عربی «توج» ثبت شدهاند (بازتابی از ریشۀ ایرانی کهنِ «توغر»)، در پیکر «تور (پسر فریدون /نیای آریاییان/)» تجسم مییابند. این قوم، از «ایرج (نماد ایرانیان - آریاییانِ درون فلات)» جدا شده و به سوی خاور (شمال خاوری ایران) میرود.
واژههای لووی هیروگلیفی «تورا» و «/گیش/ تورَ(ی): ابزار باغبانی»، گویا به معنای «جنگافزار تورانیان» را نیز شاید بتوان از همین رده برشمرد.
از دیگر سو، شاخهای که در «سَلم (سَرم)»(برادر ایرج) تجسم یافته است، به سمت باختر میکوچد. بخشی از این کوچندگان باختری، به میانرودان، سوریه و فلسطین میروند و فرهنگ «سَلِم، شَلِم»(یِروسالِم، اورشلیم) را بنیان میگذارند.
بخشی از همین شاخه نیز به سمت شمال باختری (آسیای کوچک) میکوچند و همراه دیگر همتباران خویشاوند ایرانی خود، یعنی اَمَردها، پَرَشیها، دانوها و هَخاها به یونان میروند.
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/06/21/post-13
چنین است که نوشتههای کهن، از خاستگاه زبانهای گروه «کِنتوم» در باختر ایران خبر میدهند. بدینگونه، خاستگاه دیگر زبانهای کِنتوم (هیتی، یونانی، سِلتی و جز اینها) را نیز باید در فلات ایران جست.(برای کِنتوم شدن واژه در زبانهای ایرانی، نک: دانشنامه کاشان، ج3، 11-1-4/ تبدیل واژۀ اوستایی «سَرَه» به فارسیِ «کَلَه»)
به این ترتیب، خاستگاه زبانهای کِنتوم نیز همچون سَتِم، فلات ایران میباشد.
***
آخرین شاه گوتی «تیریگان» نام داشت. این نام را میتوان در پیوند با «ایزد تیر (تیشتَر)» دانست.
سنجیده شود با نام «تیردَگَن» فرمانروای شهر «ماری» که یک نام ترکیبی است.(«دَگَن /خدای آب و هوا/» با غلات پیوند داشته و مبتکر «خیش /گاوآهن/» است. از این رو، پیوند آن با واژۀ «دَکم: آب» در هندی باستان نیز ممکن میشود)
و، در دیگر نامهای شاهان گوتی نیز به پسوند ایرانیِ «گان» برمیخوریم، مانند یارلاگان و لاسگان.
همچنین نامهای «اَریکوشَه»(کوسَه) و «اَریمتوری»(تور) و نیز نامهای جغرافیایی «کَتیاَری»(کتی/ کوتی) و «تور-اَری»(تور) میتوانند در پیوند با قومهای گوتی و تورانی باشند.(وَند «اَری» اشاره به آریاییان دارد)
در اینجا، نمیتوان به روشنی اظهار نمود که تا چه اندازه احتمال پیوند میان بخش دوم واژۀ «اَریکوشَه» و نامواژۀ «کوش (کاسی)»، مستند و قابل بررسی است.(5)
پینوشت:
1- گیلگَمِش فرزند لوگَلبَندَه برای دستیابی به راز جاودانگی، رو به خاور (سرزمین زندگی) و جنگلهای پُردرخت «اِرین (کور-/گیش/اِرین)» میگذارد. با توجه به معنای یکایک این واژهها، یعنی «کور: کوهستان»، «گیش: جنگل» و «اِرین: نام خاص (اَرَتَه)»، دکتر درخشانی آن را «سرزمین کوهستانی و پُرجنگل اِرین» ترجمه کرده است. بسیاری از تاریخدانان امروزی، گذرگاه سفر گیلگَمِش را به سوی لبنان پنداشتهاند؛ زیرا که به اشارۀ مهمِ متن اصلی به سرزمین «اَرَتَه» در خاور ایران، توجه نکردهاند.
2- «کِنتوم: سنتوم: سندوم: سدوم: سد(وم): سد: صد» و «سَتِم: سدم: سد(م): سد: صد».
3- گوتی: (ن)گیوات-تیِه(گ): /(ن)گ/یوات-تسیه: /(ن)(گ)/یوئت-چیه: یوئهچیه: یوئهچی: کوچی: کوشی (کوشانی).(گوتی = یوچی در چینی و کوشی در تُخاری)
4-
A Political History of Parthia: 55ff. Debevoice,1938 and Gruzu ge der partischen geschichte: Shippmann,1980.
5- دوران میانی بابل، در حقیقت دوران فرمانروایی قوم ایرانیِ کاشی بر این سرزمین است. در این دوران و نیز دوران میانی آشور (همزمان)، نامهای جغرافیایی وابسته به قوم کاشی فزونی مییابد. از این دوران، بیش از 12000 سند از قوم کاشی در میانرودان به جای مانده، که تنها ده درصد از آن انتشار یافته است. آثار فرهنگی قوم کاشی در میانرودان را میتوان با در دست داشتن نامهای جغرافیایی و یا نامهای خاص، عام و وامواژههای کاشی در زبان بابلی، پیگیری کرد.
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/08/15/post-25
منابع دفتر یکمِ دانشنامۀ کاشان - جلد 3
- منابع دفتر یکمِ کتاب «آریاییان، مردم کاشی، اَمَرد، پارس و دیگر ایرانیان»، دکتر جهانشاه درخشانی (به جز پینویسها/ پاورقی):
فهرست اختصارات، فهرست منابع فارسی و عربی، فهرست منابع لاتین، و نمایهها شامل «نمایۀ عمومی، نامهای جغرافیایی، نام قومها و ملتها، نام خدایان و ایزدان، واژهها و نامهای آریایی کهن، واژهها و نامهای آریایی در زبانهای بیگانه، واژهها و نامهای ایلامی، واژهها و نامهای سومری، واژهها و نامهای اکدی، واژهها و نامهای سامی باختری، واژهها و نامهای مصری»، به عنوان دفتر دوم و جلد 4 این دانشنامه (482 صفحه) به طبع رسیده است.
- دانشنامۀ کاشان، جلد 3 و 4:
* تصاویر پیوست:
تمام اقوام اورارتوییان و مردم ماننا و ماد را گوتی می نامیدهاند! گوتی همان به کورتی و سپس کرد تغییر پیدا کرده و با کلمه گوران که ایل بزرگ کرد است هم همخوانی دارد!
سلام بسیار پر محتوا و خوب و دقیق بود .
در مورد واژهی دجله نکته ای که باید بگم بی ربط به تیگریس می باشد چون در کوردستان جنوبی(عراق جعلی) به آن داجلا می گویند که کوتاه شده ی واژهی داژ(داج) لاخ (لا) است که هر دو قسمت واژه ای کوردی به دو گویش می باشد که داژ به معنای پایان و لاخ به معنای سختی است زیرا اطراف دجله در باستان جنگل ها و زمین های آباد بسیار وجود داشت
پر این پست در یک جا گفته شده رفتن گودرز به سپیجاب نشان دهنده کوچ این قوم است ودر حای دیگر گوتی ها تورانی نامیده شدند مگر گودرز پهلوان ایرانی نبود بیشتر توضیح دهید لطفا
کوچ بخشی از گوتیها به شمال خاوری فلات، در اسناد ملی ما در قالب حضور گودرز در سپیجاب نمود یافته است. تورج نیز مانند ایرج، پسر فریدون است.