سورنا فیروزی
شناخت سرزمینهای عهد کهن در بررسی هویت تمدنهای باستانی به هنگامهای خاص، بسیار اهمیت دارد. زیرا میتوان از این راه، پیشینۀ ملتها و ارتباطات آنان با یکدیگر را در مناطق گوناگون ارزیابی نمود.
از این رو، در این نگاشته به دور از هر گونه صدور قانون و قطعیتی، به بررسی جغرافیای سیاسی آسیای غربی از منظر سومریان و همسایۀ شمالی آن، اکد، میپردازیم.
جایگاه سومر:
سومر سرزمینی در جنوب میانرودان بوده است. ابتدا مجموعهای از چند دولتشهر بود که به اقرار یک شاعر سومری (1)، سپسها توسط «مِش-اَنِ-پَدَ»(Mesh-Ane-pad) نخستین فرمانروا از دودمان یکم اور (سدۀ 27 تا 26 پیش از میلاد) به سیمای یک کشور یکپارچه با هویتی واحد به نام «سومر» در آمد.
کریمر، سومرشناس بزرگ سده بیستم، پیشگامان فرهنگی این مردمان را ایرانی دانسته است. ایرانیانی که با مردم جنوب میانرودان آمیخته شدند و تمدنی را به شیوۀ کشاورزی (ایرانی) و جنگاوری (میانرودانی) پدید آوردند(2)، که همان دورۀ «عبید»(Ubaid) را مینمایاند.
آنچه در این نگاشته دارای اهمیت است، کشورها و هویتهای پیرامونی سرزمین سومر است.
-باختر سومر: در جنوب باختری سومر، قبایل بدوی کوچنشین زندگی میکردند که سپسها با درونش به شمال میانرودان، نیروی «آگاده (Agade)»(اکد) را پدید آوردند. این موضوع، طبیعی نیز هست؛ زیرا خاستگاه ایشان از سرزمینهای جنوب باختری میانرودان بوده است.
-خاور سومر: در خاور سومر که سرزمینهای فلات ایران است، دستکم از چهار شهریگری و چند گروه طایفه نام برده شده است. شهریگریها عبارتند از: مِلوخَّ (Meluhha)، ماگان (Maggan)، ارَتَّ (Aratta)، مرهشه/ پرهشه (Marhashe/ Parhashe) و ایلام.
مهمترین گروههای طایفهای نیز «گوتیها» میباشند که با تصرف اوروک، لگش و دیگر شهرهای سومری و نیز براندازی فرمانروایی آگاده، بخش مهمی از تاریخ میانرودان را رقم زدند.
الف) سرزمین ملوخَّ:
این سرزمین، جایگاه متمدنی بوده است که سومریان سنگ لاجورد خود را از آن فراهم مینمودند. امروزه میدانیم که این سنگ در منطقۀ مورد دسترسی خاور سومر (که بارها به خاوری بودن سوی ملوخَّ نیز اشاره شده) تنها در دو نقطه یافت میشود، یعنی حوزۀ کویته در پاکستان امروزین و بدخشان در شمال افغانستان نوین.(3) پیرامون هویت و جایگاه ملوخَّ، یک دیدگاه اینست که این سرزمین همان تمدن درۀ رود سند بوده که بومیان آن را در هزارۀ سوم و چهارم پیش از میلاد پدید آورده بودند.(4) یکی از استنادهای دیگر این دیدگاه، وجود واژۀ «ملِکا» Mleccha در زبان ساسنکریت میباشد که به معنای بیگانه بوده و عموما آن را به ساکنین اتیوپی آسیا(؟)(باختر هندوستان) نسبت میدهند. به اینگونه، انگارشی پدید میآید که طی آن، سومر با تمدن درۀ رود سند ارتباط داشته است. اما جایگاه دوم را نیز نباید فراموش کنیم. سرزمین بدخشان که در نزدیک بلخ و تمدن دیرین آن واقع است (تختگاه ایران کیانی از زمان لهراسپ تا دستکم پایان گشتاسپ) نیز دربردارندۀ سنگ مورد نظر میبوده است. ازین رو و با توجه به دیرینگی استنادی کهنتر بلخ و تمدن آن، و نیز نظر به نزدیکی دو واژۀ «ملوخَّ» و «بلخ» به یکدیگر، این احتمال نیز وجود دارد که این ارتباط، پیوندی تجاری در هزارۀ سوم پیش از میلاد میان بلخ و دولت سومر در میانرودان بوده باشد.(بلخ از سرزمینهای ایرانینشین و پایتخت ایران به دوران لهراسپ و گشتاسپ در هزارۀ هفتم پیش از میلاد) همچنین اگر این گفتار داریوش یکم پیرامون آورده شدن سنگ لاجورد کاخ شوش از سُغد (منطقهای بسیار نزدیک به بلخ و بدخشان تا رود سند) را نیز در نظر بگیریم، پنداشت دوم استوارتر میگردد.
ب) اَرَتَّ:
طبق متن موسوم به «انمرکار و فرمانروای ارتَّ»، این دولتشهر ارتَّ در سوی خاوری شهر اوروک و در پس شهرهای سوسین (شوش)، انشان و رشتهکوههای بُلند خاوری (زاگرس) جای داشته است. به دیگر سخن، سرزمینی که باید در سوی خاوری منطقۀ پارس جای داشته باشد؛ یعنی خاور پارس، کرمان یا زابلستان (سیستان سپسین). حضور چهار نقطۀ متمدن در کرمان (شهداد، تپهابلیس، تپهیحیی [با خط] و جیرفت [با خط]) اولویت انگارهپردازی را به کرمان میدهد، یعنی سرزمینی در نزدیکی پارس. حال بررسی هویت ارتَّ؛ هرودوت در کتاب هفتم خود، بند 61، نگاشته است که نام کهن پارسیان نزد خود و همسایگانشان (تیرههای دیگر آریایی و شاید میانرودانیها؟)، ارتهایی (Artaei) بوده است. نامی که، به نام دولتشهر کهن نام برده شده از سوی سومریان (ارَتَّ) بسیار نزدیک است. ارتَّ، دستکم دولتشهری بوده است که برای رسیدن به آن، پیک شهر «اونوگ (Unug)»(اوروک)، در حدود 2600 پ.م ناچار شد تا از زنجیرهکوههای بلندی عبور کند. چنانکه گفتیم، با توجه به توصیفات بومنگارانه و جهت حرکت (از اونوگ به شوش و از شوش به انشان) که سوی خاور یعنی فلات ایران است، شهر اَرَتَّ در سرزمین پارس و یا خاور آن (کرمان و زابلستان) واقع میگردد. به اینگونه و با احتمالی خوشبینانه، میتوان رای بر آن داد که ساکنان اَرَتَّ، ممکن است پارسیان کهن (دستکم شاخهای خاوری از آن) بوده باشند، تمدن آن یک تمدن ایرانی بوده و خویشاوندی نام شهر نیز در ردیف واژگانی چون «راتا/ رَثَه (Rata)»(اوستایی) و «ارتَ (Arta)»(پارسی) به شمار میآمده است. پیشتر و در سال 1998، آقای درخشانی پژوهشگر ایرانی نیز به شباهت نام کهن پارسیان با نام ارتَّ پی برده بود.
پ) ماگان:
سرزمینِ سپسین، ماگان است. این نام نیز به نام «مَکَ/ مَچیَ» پارسی هخامنشی بسیار نزدیک است و طی پژوهشهای مرکز مطالعات علمی فرانسه، بر پایۀ گزارشهای باستانی استخراج مس از این شهر، حدود این سرزمین همان حدود سرزمین «مکَ» به دوران هخامنشی (جنوب کرمان و عمان امروزین) میباشد.(5)
د) پرهشه یا مرهشه یا ورهشه:
سرزمینی واقع در خاور ایلام بوده است. مختصاتی که از جایگاه پرهشه به دست میآید، سرزمین پارس است. و جالب است بدانیم که لفظ ایلامی پارس در کتیبۀ بیستون نیز «پرشین (Parshin)»(پرسین) درج گشته است. با استناد به دیگر مدارک، چون حضور پارسیان در هزارۀ سوم پیش از میلاد در منطقۀ پارس (ائوسبیوس و دیودور)، مسالۀ ارتهاییهای احتمالا پارسی و گزارشهای مورخان پهلوی و اسلامی مبنی بر حضور ایرانیان از دیرباز در این سرزمین، و اشارات مکرر یونانیان پیرامون زمانۀ زیست زرتشت سپیتمان در هزارۀ هفتم پیش از میلاد (زایش 6184 پ.م)، میتوان در اینجا نیز این احتمال را در نظر گرفت که «پرهشه/ پَرَشی» لفظ سومریِ پارس به آن دوران بوده است. سرزمینی که در دوران پسین، معمولا متحد و یار ایلامیان (خوزیان باستان و شاهان انشان و سیماش و شوش) به شمار میآمده و سرانجام در پی نبرد میان کاسیهای جنوب میانرودان (کشور کاشو یا بابل به دوران کاسیان) و ایلامیان، توسط سپاهیان «کوریگالزو دوم (Kurigalzu II)»(1308-1332 پ.م) فرمانروای کاسی، تمدن آن از میان رفته است.
گوتیان:
گوتیان ساکنان کوههای زاگرس در نواحی فارس تا چهارمحال و بختیاری کنونی بودهاند. این مردمان از مرکز فلات ایران و از نواحی زاگرس مرکزی به سوی جنوب میانرودان یورش بردند و در سال 2144 پ.م، اوروک را متصرف شدند. «اریدوپیزیر (Erridupizir)» فاتح گوتیایی برخاسته از زاگرس ایران، بنیانگذار دورهای گشت که از آن به عنوان «هنگامۀ استیلای گوتیان بر سومر و اکد» یاد میشود. در سال 2084 پ.م، گوتیها فرمانروایی اکد را نیز از میان بردند و این سرآغاز چیرگی گوتیها بر بخش بزرگی از میانرودان گشت. دو پژوهشگر به نامهای گمکرلیدزه (Gamkrelidze) و ایوانف (Ivanov) بر پایۀ بررسیهای زبانشناختی بیان داشتهاند که زبان گوتیها به زبان تُخاری (از زبانهای آریاییِ ایرانی) بسیار نزدیکی دارد.(6) از سوی دیگر، نام فرجامین فرمانروای آنها «تیریگان (Tirigan)»، بسیار به یکی از نامهای ایرانی شناخته شده یعنی «تیگران (Tigran)» شباهت دارد. همچنین، خاستگاه این مردمان نیز سرزمین ایران به شمار میآید. چنانچه دیده شده است، اگر این خاستگاه شبهجزیره بود و یا زبانشان با زبان اکدیهای جنوبی خویشاوندی داشت، قطعا آنها را سامی میخواندند و یا اگر از یونان برخاسته بودند، یونانی و هلنی تلقی میشدند.
این گفتار، هم دلایل زبانشناختی خود را دارد و هم نزدیکی و همخوانی نامها، و نیز خاستگاهی منطقی برای اندیشۀ یاد شده است.
در یک نگاه، جدای از اینکه سومریان از چه تباری بودهاند، به نظر میآید که همسایگان خاوری آنها از همان هزارههای سوم و چهارم پیش از میلاد، به صورت متمدن گزارش شدهاند.
پینوشتها:
1- لودینگرای سومری، معزز علمیه چیع، ترجمه سوزان حبیب، نشر کاروان، رویه 102
2- الواح سومری، ساموئل کریمر، ترجمه داوود رسایی، نشر علمی و فرهنگی، رویه 188-191
3- دیلمون، مکن، ملوخَّ، کامیار عبدی، مجله باستان شناسی و تاریخ، سال 5، شماره 2، رویه35
4- همان، رویههای 35 و 36
On the relationship of the Sumerian toponym Meluhha and Sanskrit mleccha. Studia Orientalia 46: 205–238. 1975
5- نک: پیوستهای شماره 55-57 کامیار عبدی، همان، رویه 33
6-
Gamkrelidze T., Ivanov, Viacheslav. The first Indo-Europeans in the arena of history: prototohary in the Near East / / Journal of Ancient History. 1989
سپاس