مهرداد ایرانمهر
پس از غربزدهها و عربزدهها، چند سالی است که چشممان به جمال گروهی آریازده روشن شده تا نمادهای ایرانی را تخطئه نمایند.
باز هم گلی به گوشۀ جمال همان سلبریتیها و خشکهمذهبیها که اگرچه ایرادات شکلی به این آیینها میگیرند، اما اصلش را ایرانی میدانند. این ملیگراهای قلابی یا همان آریاگراهای غلیظ که دیگر دارند به هر گوشۀ این نمادها گیر داده و اصل آن را نیز غیرایرانی فرض میکنند.
اینکه این روزها عدهای خود را دانشمند فرض کرده و راه افتادهاند که «هفته» ایرانی نیست، اثر مخربش هیچ فرقی با کوبیدن فرهنگ و آیینهای ایرانی از سوی غربزدهها و عربزدهها ندارد.
دربارۀ ادعاهای برخی از این حضرات مبنی بر ایرانی نبودن هفته، باید دانست واژۀ شنبت یهودی برگرفته از واژۀ خشپنپتی پارسی باستان (شام-پد پهلوی) است. جالب است که ایشان همچنین نمیخواهند بپذیرند که تقدس «هفت» سنتی دیرین در فرهنگ ایرانی است و بنابراین به درستی نیز معلوم نیست ایرانیان از چه زمانی هفت نماد بر خوان نوروزی خود مینهادهاند. هفت سکرنه آسمانی تیر، ناهید، بهرام، کیوان، هرمزد، ماه و خورشید را ایرانیان از هزاران سال پیش میشناختهاند و به همین جهت عدد هفت برایشان مقدس بوده است.
دیگر، اینکه در یکی از دهها گاهشمار ایرانی، یکی نامگذاری سی روز ماه بوده است، نافی وجود دیگر روشهای زمانسنجی نزد ایرانیان در طول هزارهها نیست. خیام و همکاران به هنگام تدوین تقویم جلالی، هفته را اختراع نکرده و سال را به ۵۲ هفته بخش نکردند، بلکه یکی از تقسیمبندیهای کهن ایرانی را در این ساختار به کار گرفتند.
بدان باغ رفتی به نوروز، شاه
دو هفته ببودی بدان جشنگاه
در همین باب، البته اثبات ایرانی بودن عدد دوازده و تقسیمات شش-ششی (در کنار ده-دهی) که ایشان آن را بابلی دانسته و بابل را هم جایی جدا از ایران میدانند، برای اینگونه افراد کاری به مراتب سختتر از اثبات ایرانی بودن عدد هفت است.
آنچه معمورتر و خیر و خصب آن بیشتر و استقامت سیاست آن نیکوتر و عمارت در آن قائمتر، مملکت ایرانشهر است، و بابل قطب و اصل آن اقلیم است و آن را مملکت پارس میگویند و حد آن مملکت در ایام عجم و جاهلیت معلوم بود. (مسالک الممالک، اصطخری، ص۶)