گردآوری: مهرداد ایرانمهر
اگر به سده هجدهم بنگریم، یونان بیتردید یکی از کشورهای هضم شده در بخش آسیاییِ اوراسیا مینماید.
یونان در سدۀ سوم پیش از میلاد، بیگمان کشوری اروپایی محسوب نمیگردید. جهان در آن زمان، تشکیل شده بود از یک شاهنشاهی بزرگ (هخامنشی) که کل قلمرو میانی را در بر میگرفت و حاشیههایی که به این بدنۀ مرکزی چسبیده بودند.
در کتاب «حیات مردان نامی» اثر پلوتارک، مفهوم «آسیا» به حاشیۀ شرقی دریای اژه اطلاق میگردد. همچنین، مردمان اژه، سرزمینهای غرب شبهجزیره یونان را «اروپا» نمیدانستند. در آن زمان، اروپا به عنوان قارهای در مقابل آسیا تعریف نمیشده است.
هرودت در شهر هالیکارناس در کرانۀ شرقی اژه (آسیا) چشم به جهان گشود. هالیکارناس همانند دیگر شهرهای ایونیه، بخشی از ایران بود. هرودت راه غرب را در پیش گرفت و در زمان پریکلس به آتن رسید. دستاندرکاران آتن در این دوران، از حضور نویسندگانی که بتوانند برای خاندان «آلکمنوئید» مشروعیت تولید کنند، استقبال میکردند.
«کرِت» کانون تمدن مینوسی است. مینوسیها ساکنان اولیۀ جزیره کرت بودند. ایشان از آسیای خُرد و نواحی غرب آسیا به آن جزیره مهاجرت کرده بودند. بسیاری از آنچه که بعدها تمدن یونانی نام گرفت، از این آسیاییتبارها سرچشمه گرفته بوده است.
«موکنای»(میکنه، مسینی) شاید کهنترین مرکز در شبهجزیرۀ یونان، به قول پاوسانیاس به وسیلۀ پرسئوس بنیادگذاری شد. مردم موکنای با مردم عصر مینوسی کرت و نیز مردم فریگیه و کاریه پیوستگی دارند. نام کهنترین یونانیان یعنی «اَخاییها»(اَخاییاُی، آخهایی) و نیز «اَکَهوَشَه»ها و نام کهن دریای اژه «اَیگائیو» همگی در پیوند با نام هخاهای ایرانی هستند.
تمدن تروآ را از جهتی آسیایی و از لحاظی مینوسی میدانند. روایت منظومۀ ایلیاد، در میانۀ جنگ تروآ و از نزاع آشیل و آگاممنون آغاز میشود.
«هکتور» شاهزادۀ بزرگ تروآ و قهرمان آرمانی هومر است. هکتور بهترین جنگجو در کل آسیای غربی و برادر پاریس پسر پریام بود. او با آندروماخه ازدواج کرد. «ایلیاد» داستان کشته شدن هکتور است. او نقطۀ مقابل آشیل است. هکتور رهبری حملات بیشماری به سربازان آخهایی را بر عهده داشت. هکتور با اینکه میداند حریف آشیل (رویینتن) نخواهد شد، هیچوقت از برابر او فرار نمیکند.
در سال دهم نبرد، هنگامی که هیچکدام بر دیگری برتری نیافته بودند، پریلیس پیشگو (به روایتی کالخاس یا شاید اودیسه) به آگاممنون پیشنهاد کرد، اسبی چوبین بسازد. آگاممنون نیز اپئیوس و پانوپه را مامور انجام اینکار کرد. آنان اسبی چوبین و میانتهی ساختند که دمفون، منلاس، اودیسه و بسیاری دیگر از جنگجویان در درون آن پنهان شدند.
هرودت در سرآغاز کتاب یکم خود میآورد، «دانشمندان پارسی، خاطرۀ جنگ تروآ را به یاد داشتهاند و خود را مالک آسیا عنوان میکردند. ایشان ریشۀ کینورزی میان خود و یونانیان را به نبرد تروآ یعنی نخستین لشگرکشی آخهاییها به قلمرو ایرانی نسبت میدادند».
بنا بر گزارشی (هرودت، کتاب 7، بند 150)، خشیارشا در پیامی به مردم آرگوس (قوم میکِنِه/ موکنای) که در نبرد «تروآ» نقش اصلی را در کنار دیگر دولتشهرهای یونانی داشتهاند، پارسها را از نوادگان پِرسِس فرزند پِرسِهئوس و آندرُمِدا (مادا) (دختر کفئوس، پادشاه اتیوپی آسیا) دانسته، و به نیای یگانۀ ایرانیان و یونانیان و همچنین خویشاوندی یونانیان با قوم ایرانیِ «دانو» اشاره میکند.
استاد ذبیح بهروز در دیباچۀ کتاب «قصۀ سکندر و دارا» آورده است:
«در زمان گسترش روم و به ویژه پس از میلاد، به برهانهای سیاسی-مذهبی، یونان دستاویز تبلیغات ضد ایران و هند شد. خاستگاه اینگونه هیاهوها شهر اسکندریه در مصر بود. افسانههایی که در اسکندریه دربارۀ کشورگشاییهای اسکندر ساختند، دستاوردش این شد که چند تن از امپراتوران روم را به آوردگاه سهمگین و کشندۀ مرزهای ایران کشانید. ادیبان اسکندریه در همۀ نوشتههای یونانی دست برده و ساختار کهن آن را دگرگون ساختهاند».
در تاریخ سنتی ایران، شاخهای که در «سَلم (سَرم)»(برادر ایرج) تجسم یافته است، به سمت باختر میکوچد. بخشی از همین شاخه، به سمت شمال باختری (آسیای کوچک) کوچیده و در قالب همتباران خویشاوند ایرانی یعنی اَمَردها، پَرَشیها، دانوها و هَخاها به یونان میروند.
با این اوصاف، درمییابیم که دو قلمرو از «جهان مشترک ایرانی» در نبرد تروآ رودرروی یکدیگر قرار گرفتهاند.