در ایلیاد هومر میخوانیم:
«هکتور با اینکه میداند حریف آشیل (رویینتن) نخواهد شد، اما هیچگاه از برابر او فرار نمیکند».
دیرزمانی است که پژوهشگران و تاریخنویسان این مرز و بوم، استورههای ایرانی را افسانه انگاشته و این باور به مانند غباری بر این داستانها سایه افکنده و راه تحقیق و پژوهش علمی را مسدود کرده است.
گردآوری: مهرداد ایرانمهر
اگر به سده هجدهم بنگریم، یونان بیتردید یکی از کشورهای هضم شده در بخش آسیاییِ اوراسیا مینماید.
یونان در سدۀ سوم پیش از میلاد، بیگمان کشوری اروپایی محسوب نمیگردید. جهان در آن زمان، تشکیل شده بود از یک شاهنشاهی بزرگ (هخامنشی) که کل قلمرو میانی را در بر میگرفت و حاشیههایی که به این بدنۀ مرکزی چسبیده بودند.
در گزارش سه نامۀ تاواگالاوا، ماناپا-تارهونتا و میلاواتا (اسناد هیتیایی)، دولتی که در جنگ با «اَخییَوَه»اییها (آخهاییها) روبرو گردیده، «آسووا (اَسییَوَه)»(آسیا) خوانده شده است. بیرونی نیز در آثارالباقیه به این دودمان (آثور/ جدا از آشور) اشاره کرده است.