ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

سرنوشت دیوان، پس از کیخسرو


مهرداد ایران‌مهر

در دینکرد آمده، "دوران سوشیانس فقط پنجاه و هفت سال است ... در آن مدت، کیخسرو فرمانروا و سوشیانس موبدان موبد است. این زمان، دورۀ تکامل موجودات اورمزدی است. همۀ دیوان از نسل دوپایان و چهارپایان نابود می‌شوند...".

شاید این متن در ظاهر، در حال شرح یک رخداد خیالی و مذهبی به نظر آید. اما همانگونه که بارها عنوان شده، برای فهم یک متن در قلمرو استوره، باید به معنای آن و تطبیقش با اسناد دیگر و یاری جستن از یافته‌های دانش‌های نوین توجه نمود.


مطالعات و بررسی‌های اخیر، این نظریه را پشتیبانی می‌کند که "در هزاره‌های گذشته، سنگ فضایی بزرگی به جوّ زمین نفوذ و با سیارۀ ما برخورد کرده است. پژوهشگران می‌گویند، این برخورد به اندازه‌ای نیرومند بوده است که پوستۀ زمین را گداخت و بسیاری از پستانداران بزرگ و انسان‌ها را نابود کرد. این برخورد باعث آغاز یک دورۀ غیرمعمول پُرتنش شده است".

بنابراین و برای نمونه، تطبیق این یافته اخترشناسی با متن دینکرد و توجه به روایت پایان دوره کیخسرو در شاهنامه، می‌تواند سرآغاز پژوهشی ژرف برای تعیین یکی از نقاط ثابت تاریخ استوره‌ای ما در پس و پیش دوره‌های تابندگی و دین‌آوری باشد.

این رخداد کیهانی، در جوّ نیمکره غربی رخ داده است. بدینگونه، این نکته نیز با گسست تباری میان کیخسرو و لهراسپ همخوان بوده و تاییدی بر چرایی رهسپار شدن جمعیت‌ها از خاور به سوی خوراسان در آن دوره خواهد بود.

این مفهوم که دیوان در متون و به ویژه متون ادبی ما به حضور خود ادامه دادند، درست است. زیرا دیوان از میان رفتند، اما خاطره‌شان در حافظه جمعی نیاکان ما به اشکالی که هر یک تجسم و یادآور یکی از کردارها و رفتارهای پلید مانند جهی، اودگ، وای بد، رشک، اپوش، اپه‌ورته و... می‌بود، باقی ماند و نمود یافت.

همین دیوان در ذهنیت رهسپاران به شرق فلات، از آنجا که خاطره و مایه کمی از فرهنگ مادر با خود داشتند، اتفاقا بر مسند ایزدان نیک و یاری‌دهنده مانند ایندره نشستند.

به هر حال، دیوان در دوران پسین به استوره‌های مکتوب نیز راه یافتند. اما آنچه بدان استوره‌ها افزوده شد، خاطرهء آن‌ها بود؛ نه آنکه بر اثر وهم و خیال، صفاتی به موجوداتی خیالی در داستان‌ها متصل گردیده باشد.

همچنین باید دانست که این دیوان، مختص دوران کیخسرو نبودند. در آبان‌یشت بند ۲۲، زامیادیشت بند ۲۶، رام‌یشت بند ۷، ارت‌یشت بند ۲۶، دینکرد هفتم، مینوی خرد پرسش ۲۶ و دادِستان دینیگ فصل ۶۵ چنین آمده است که "هوشنگ با آن فره، دوسوم دیو مزن را بزد".

در تاریخ طبری ج ۱، ضمن نقلی شبیه همین مورد درباره هوشنگ، چنین آمده که "(او) از اختلاطشان با مردم جلوگیری کرد ... و دسته‌ای از غولان آنان را بکشت". مرغنی نیز در غررالسیر و با ذکر همین روایت، این موجودات را عفاریت نامیده است. 

همچنین تهمورث و جمشید و فریدون و کاوس نیز به تناسب با این دشمنان در نبرد و پیکار بوده‌اند.


جهاندار تهمورث بافرین

بیامد کمربستهٔ جنگ و کین

یکایک بیاراست با دیو جنگ

نبد جنگشان را فراوان درنگ

از ایشان دو بهره به افسون ببست

دگرشان به گرز گران کرد پست


نتایج آخرین تحقیقات روی ژنوم یک سنگواره که در سیبری یافت شده، شواهدی مبنی بر جفتگیری میان انسان امروزی و گونه‌ای دیگر را ارائه می‌دهد. همچنین تحلیل و تعیین آرایش پایه‌های زیست‌رشته به دست آمده از یک استخوان ران مربوط به انسانی در سیبری، نشان می‌دهد که آمیزشی میان انسان و این گونه رخ داده است.

این پژوهش انسان‌شناسی، دو مطلب را روشن می‌کند. یکی تاکید بر خاستگاه شمالی این موجودات که در فرهنگ ایرانی با عنوان اپاختر از آن یاد شده است و دیگر تایید آمیزش میان ایشان و انسان‌ها که در اسناد ملی ما نیز ذکرش آمده است.

یافته‌های جدیدتر انسان‌شناسان نشان می‌دهد، این دو گروه به راستی در برخی جاها با هم آمیخته‌اند و احتمالاً هر دو زنان یکدیگر را می‌ربوده‌اند.

البته این بدان معنی نیست که ایشان به طور کامل با هم آمیخته باشند. زیرا شواهدی هم وجود دارد که نشان می‌دهد انسان‌ها ایشان را شکار می‌کردند و می‌خوردند.

مغر بزرگتر، شیوه‌های پیشرفته‌تر شکار  و مصرف توان بدنی با بهره‌وری بیشتر، باعث برتری انسان‌ها شد.

به هر روی، میزان اندکی ناخالصی به جا مانده از آمیزش با آنان نیز در انسان‌های امروزی دیده می‌شود. موی قرمز و حساسیت‌های ریوی یکی از چندین نشانه اندامی و زیستی بر جای مانده از این اندک آمیختگی‌ها است.



از سویی، این بحث که دیوان در فرهنگ ما همان بومیان دراویدی و سیه‌چرده‌ای بوده‌اند که با مهاجرت آریایی‌ها از سرزمین‌های سرد شمالی، رفته‌رفته به جنوب و به سوی هند رانده شده‌اند، نیاز به توضیح و تفسیر چندانی ندارد. زیرا این موضوع از چند جهت غلط و نادرست است.

ایران‌وج در سیبری نبوده است، ایرانیان ساکنان دیرین فلات بوده‌اند، دیو لزوما به معنای سیاهپوست نیست، دراویدی‌ها ساکنان شبه‌قاره هند (نه جنوب هیمالیا) بوده‌اند.

جایگاه اهریمن در اپاختر و در سرزمین تاریکی است. دیوان نیز که یاران او هستند، در حال رفت و آمد میان اپاختر و مرزهای خنیره می‌باشند. بنابراین ایشان پیوسته در روایات به اپاختر رانده می‌شوند. گاه با فترت‌هایی مانند دوره میان جمشید و فریدون، در خنیره مستقر گردیده و سپس دوباره و با شکایت مردم به سرزمین‌های سرد شمالی رانده می‌شوند.

در این میان، مازندران نیز به روزگارانی بخشی از اپاختر به شمار رفته و برای نمونه خننت جزو دروازه‌های دوزخ و محل رفت و آمد دیوان بوده است.

بنابراین مازندران و چند نقطه دیگر مانند کرگساران و دژ بهمن، جزو آخرین سرزمین‌هایی به شمار می‌آمدند که این موجودات دوپای ابهام‌آمیز در آن حضور داشتند.

روایتی دربارۀ برخورد فریدون با دیوان در کتاب نهم دینکرد فصل ۲۱ موجود است و چنین نقل شده که،

"پس از اینکه فریدون، ضحاک را به بند کشید؛ دیوان مزندر در خُنیره اقامت گزیدند ... فریدون با مزندرها در دشت پیشانسه برخورد کرد... آنگاه فریدون به پیش و بالا تاخت ... آنان را به پای اسب گشن برمایون بست و بالا راند ... دو سوم آنان را نابود کرد".

پیشانسه دشتی میان ورنه و ویه-کرته بوده و همانند مازندران جزو آخرین پایگاه‌های دیوان به شمار می‌رفته است. ایشان در پیشانسه، به بالا (اپاختر) رانده شده و بخشی نابود شدند، اما به طور کامل از میان نرفتند. زیرا سپس در آغاز و نیمه نخست دوران کیانی نیز شاهد حضور ایشان در روایات هستیم.

همانگونه که آمد، آخرین خبرها از باقیمانده دیوان را در روایت دژ بهمن و فتح آن و همچنین داستان اکوان می‌بینیم.

در پس دوره کیخسرو و گسست میان او و لهراسپ، دیگر هیچ خبری از این عناصر در روایات دیده نمی‌شود. در زمان گشتاسپ و بهمن نیز، رستم که همواره یکی از سرگرمی‌هایش نبرد با این هماوردان زورآور بود، دیگر دیوی در صحنه نمی‌بیند که با او گلاویز گردد.

به هر روی، این موجودات در قاموس روایات و حکایات ما حضوری پررنگ و اثرگذار داشته و مدت‌های مدیدی انسان‌ها را به خود داشته بودند.

بنابراین و صرفا، افسانه و خیال پنداشتن ایشان، نشانه عدم آگاهی از متون و اسناد کهن و عدم توانایی در تطبیق آن با یافته‌های دانش‌های نوین است.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد