مهرداد ایرانمهر
خزوره نماد چیست؟
۱- کوه ارزور در وندیداد
۲- پور اهریمن، موجودی افسانهای در متون
۳- بومیان دراویدی دشمن سیامک
۴- جانوران وحشی اطراف غارها
۵- آریاییهای غیرزرتشتی
۶- غیرآریاییهای پرستنده دیو
۷- یکی از نیروهای طبیعی در وروبرشن
۸- اهالی مازندران و پیرو آیین کهن
۹- انساننمایانی در پیام سروش
۱۰- یاران اهریمن ساکن اپاختر
برای آغاز بحث، نخست دو گزینه غلط ۵ و ۶ در نظرسنجی (تصویر پیوست) شامل "آریاییهای غیرزرتشتی" و "غیرآریاییهای پرستنده دیو" را حذف کرده و کنار میگذاریم.
سپس نیز دو گزینه ۳ و ۸ یعنی "بومیان دراویدی دشمن سیامک" و "اهالی مازندران و پیرو آیین کهن" را کنار میگذاریم. گزینه ۴ را هم شامل "جانوران وحشی اطراف غارها"، با احتیاط کنار گذاشته و در دنباله با تکیه بر اسناد بدان میپردازیم.
اکنون به دلایل حذف صریح این چهار گزینه و نیز گزینه دیگر خواهیم پرداخت. البته باید گفت، پنج گزینه ۱، ۲، ۷، ۹ و ۱۰ که باقی خواهند ماند، هر کدام یکی از صفات توصیفی خزوره را در دل خود جای میدهند.
و اما درباره گزینههای ۵ و ۶، اساسا فرض نادرست وجود دو گروه آریایی و غیرآریایی در فلات ایران، از فرضیه اثبات نشده کوچ آریاییها نشات میگیرد که طی همین یکصد سال گذشته مطرح شده است. بنابراین پرداختن به مفروضاتی در پی این فرضیه بیپایه و سند نیز کاری بیهوده خواهد بود. یعنی، اینکه اصلا بیاییم و کسانی با هویتهایی چون آریایی غیرزرتشتی و غیرآریایی دیوپرست را مورد شناسایی قرار داده و به بررسی احولات خیالی ایشان بپردازیم، کاری بیهوده است.
حال بماند که زرتشتی و یا دیوپرست بودن در زمان نبرد خزوره و سیامک، از اساس غلط و واهی بوده و این تقابلهای آیینی در دورانهای بسیار بعدتر صورتبندی شده است. یعنی زرتشتی بودن و نبودن، اساسا به دوره پس از گشتاسپ بازمیگردد.
درباره گزینه ۳، شامل "بومیان دراویدی دشمن سیامک" نیز، باز با همان فرض افراد بومی و غیربومی در فلات ایران مواجه هستیم. این قضیه دراویدی هم زمانی به ذهن پیروان فرضیه کوچ رسید که خواستند سر و ته کلمه "سیاه" در روایات پیرامون اهریمن و دیوان را به هم بیاورند و دنبال جمعیتهایی سیاهپوست، پیرامون فلات ایران گشتند. غافل از اینکه، دراویدیها ساکن جنوب شبهقاره هند هستند و ربطی به فلات ایران ندارند. همچنین نگاه به نام کهن خود سیامک در اسناد یعنی سیاوامو (دارای موی سیاه) نشان میدهد که تراشیدن دشمنان سیاهپوست برای او فرضی سادهلوحانه است، و اساسا برای روشنپوستی واژه نمروتی باید به کار برود.
درباره گزینه ۸ شامل "اهالی مازندران و پیرو آیین کهن"، باید گفت چالشی که برخی پژوهندگان طی یک سده اخیر پیرامون این موضوع پدید آوردهاند، باعث تنشهای فراوانی شده است.
برای مثال، اظهار نظر ابراهیم پورداوود پیرامون بخشی از روایات در متون که میگوید، "هوشنگ با آن فرّه، دو سوم دیو مزن را بزد"، بنیانی اندر پی نهاد که متاسفانه با گذشت زمان، نه تنها آسیب آن برطرف نگردید، بلکه منجر به تفاسیری غلطتر و ایجاد گروههایی با نام پانمازنیسم نیز شد!
پورداوود گفت، من فکر میکنم دیوان مزندر، همان مردم مازندران بودهاند که چون بر آیین کهن پای میفشردهاند، هوشنگ به ناچار با ایشان درگیر شده و دو سوم ایشان را نابود کرده است!
آخر کدام دین که مثلا مردم مازندران بخواهند بر دین کهنتر از آن باشند؟ این درگیریها از زمان گشتاسپ به بعد پدید آمد، نه هوشنگ. ضمن اینکه، هوشنگ در مرز اپاختر و از جمله کوهپایههای البرز با دیوان نبرد کرده است. اما در آن زمان، علاوه بر اینکه دو جلگه مازندران و گیلان زیر آب بوده، ساکنان کوهپایههای آن و به ویژه در شیبهای شمالی، مسکون دیوان و نه انسانها بوده است.
کریستنسن نیز زمانی گفت، من فکر میکنم فرگرد یکم وندیداد، توصیف کوچ ایرانیان از سرزمینهای سرد شمالی به فلات ایران است؛ و با همین فکر میکنم، نزدیک صد سال است که بلای فرضیه کوچ آریاییها را آفریده و به جان تاریخ ایران انداخته است.
اکنون به بررسی گزینه ۴ یعنی گزینه "جانوران وحشی اطراف غارها" میپردازیم که گفتیم آن را در خصوص ویژگیهای خزوره، البته با احتیاط، کنار خواهیم گذاشت.
در دینکرد آمده، "دوران سوشیانس فقط پنجاه و هفت سال است ... در آن مدت، کیخسرو فرمانروا و سوشیانس موبدان موبد است. این زمان، دورۀ تکامل موجودات اورمزدی است. همۀ دیوان از نسل دوپایان و چهارپایان نابود میشوند...".
اشاره همزمان به دیوان از نسل دوپایان و چهارپایان در این بخش، میتواند اشاره به جانورانی جز هماوردان دوپایی باشد که در اسناد با آنها آشنا هستیم. بنابراین احتمالا مراد از دیوان چهارپا، اشاره به جانورانی است که علاوه بر دیوان اصلی، انسانها دچار آسیب از سوی ایشان نیز بودهاند. اگرچه نمیتوانسته عامل اصلی آسیب به شمار آمده و بنابراین جزو یاران دارای اراده برای همراهی با اهریمن تلقی نمیگردند. به همین رو به حذف همراه با احتیاط این گزینه اشاره کردیم.
اکنون پنج گزینه شامل ۱، ۲، ۷، ۹ و ۱۰ باقی ماندهاند که در آغاز ذکر شد هر کدام یکی از صفات توصیفی خزوره را در دل خود جای دادهاند.
گزینه ۱: کوه ارزور در وندیداد
گزینه ۲: پور اهریمن، موجودی افسانهای در متون
گزینه ۷: یکی از نیروهای طبیعی در وروبرشن
گزینه ۹: انساننمایانی در پیام سروش
گزینه ۱۰: یاران اهریمن در اپاختر
در اینجا و با بررسی اسناد، متوجه میشویم که چگونه هر یک از این گزینهها بار بخشی از مفاهیم مبحث خزوره را به دوش میکشد:
-در زامیادیشت میخوانیم، "ارزور ششمین کوهی است که اهورهمزدا آفریده است". (معادل سانسکریت امهور/ه به معنای پرشیب)
-در وندیداد نیز، قله ارزور کنام دروغ و جای گرد آمدن دیوان است.
-در بندهش میخوانیم، "ارزور مانند همهء کوههای دیگر از البرز پدید آمده و جای آن در روم (وروبرشن) است. همچنین آمده که ارزور در دوزخ (اپاختر) است".
-بندهش، "ارزور گریوه چگادی به در(ب) دوزخ است که همواره سکونت دیوان بدو است، که همه دروغورزی آنجا کنند". (درباره چگونگی کوهها)
-مینوی خرد پرسش ۲۶، "نخستین کار سودمند کیومرث، کشتن ارزور است".
-رساله ماه فروردین روز خرداد، "یکی از نیکوترین کارها، کشته شدن ارزور در این روز (نوروز بزرگ) است".
-دادِستان دینیگ، "جایگاه ارزور در شمال است".
-متنهای پهلوی نیز، به علت حضور ارزور در دوزخ، آن را یک دیو نیز پنداشتهاند.
-در آثارالباقیه بیرونی آمده، "اهریمن فرزندی به نام خزوره (ارزور) داشته که به دست کیومرث کشته شده است".
-روایات پهلوی، "اهورهمزدا در پایان جهان، پوست ارزور را با همه گونه فلزات پر میکند".
به گیتی نبودش کسی دشمنا
مگر بدکنش ریمن آهرمنا
به رشک اندر آهرمن بدسگال
همی رای زد تا ببالید بال
یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
دلاور شده با سپاه بزرگ
جهان شد بر آن دیو بچّه سیاه
ز بخت سیامک و زان پایگاه
سپه کرد و نزدیک او راه جست
همی تخت و دیهیم کی شاه جست
همی گفت با هر کسی رای خویش
جهان کرد یکسر پر آوای خویش
کیومرث زین خود کی آگاه بود
که تخت مهی را جز او شاه بود
یکایک بیامد خجسته سروش
به سان پری پلنگینه پوش
بگفتش ورا زین سخن در به در
که دشمن چه سازد همی با پدر
سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردار بدخواه دیو پلید
دل شاه بچّه بر آمد به جوش
سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبود و نه آیین جنگ
پذیره شدش دیو را جنگجوی
سپه را چو روی اندر آمد به روی
سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور آهِرمنا
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
دو تا اندر آورد بالای شاه
فکند آن تن شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک
سیامک به دست خروزان دیو
تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو
در این اسناد، خزوره که پور اهریمن و از دسته دیوان به شمار میرود، کاملا با کوه ارزور که نامش نیز منطبق بر آن میباشد، در پیوند است. همچنین این اسناد نشان میدهند که، کوه ارزور در سمت دوزخ یعنی اپاختر یا همان سرزمینهای سرد شمالی جای دارد.
همچنین با مروری دقیقتر، میبینیم که با نشانیهای سرراست مبدا اصلی حمله به سیامک روبرو هستیم.
با توجه به استقرار کیومرث گلشاه در کوههای غرب فلات و اینکه اهریمن از اپاختر میآید، میتوان جهت آن را نیز به درستی و همانگونه که اسناد ذکر کردهاند، جهت شمالغربی یعنی از وروبرشن در شمالغرب فلات به سوی جنوب شرق خود دانست.
در اسناد، به کشته شدن خزوره به دست کیومرث اشاره شده است. این نیز بدان معناست که، با وجود آسیب شدید به جوامع انسانی پس از سیامک، اما این موضوع نتواست به طور کامل باعث اضمحلال و انقراض جمعیتهای انسانی کوهنشین در آن ناحیت گشته و با مساعد شدن وضعیت، کیومرث که نماد نیروی این جوامع برای بقاست، بر کُشنده سیامک چیره میگردد.
این رخداد، به صورت نمادین به آغاز نوروز و سپری شدن زمستان و سرما نسبت داده شده است.
وجود دیوان در اپاختر که دوزخ در آن قرار دارد، نکته اساسی این اسناد است. همچنین و همانگونه که آمد، غلبه نیروی زندگی جوامع انسانی بر آسیبهای پدید آمده از سوی اهریمن نیز نکته درخور موجود و بازگفتنی در آن میباشد.
در شاهنامه نیز، چنان اطلاعات ارزشمندی در لابلای ابیات آن در این باره نهفته است که شاید در کمتر سند دیگری با آن برخورد نماییم.
در این سند، به روشنی ویژگیهای دوره زندگانی سیامک شامل پوشیدن تن با چرم پلنگ، نبود جوشن و آیین جنگ، آسیبپذیری به دلیل نداشتن جامه مناسب و همچنین پیشدستی حمله از سوی اهریمن و نیز اشاره به نام خروزان (ارزور، خزوره) که با صراحت یک دیو و فرزند اهریمن خوانده شده، پیش چشم نهاده شده است.
به هر روی، مهمترین نکتهای که از میان دادههای این اسناد دستگیر میشود، اینست که راستای زاگرس (استقرار کیومرث گلشاه) و وروبرشن (روم در شمالباختری)، به روشنی جهت حمله اهریمن (سرمای اپاختر) و یارانش (خزوره و دیوان) به سیامک (جوامع اولیه غارنشین) را نمایان میسازد.
و در پایان، شاید تناسب خزوره با جهان باورها عجیب به نظر برسد. اما ارتباط میان خزوره و اهریمن که در برخی اسناد فرزند او دانسته شده، میتواند تا حدودی موضوع را روشن نماید.
برای روشن شدن این گزاره، نگاهی به سههزارههای دوم و سوم از دوازده هزاره ایرانی میاندازیم:
سه هزاره دوم
تمام سه هزار سال دوم، اهریمن بیهوش در دوزخ افتاده و دیوان نمیتوانند او را بیدار کنند. بنابراین در دنیای روشنی، اهورهمزدا گیتی را میآفریند. آفرینش او در شش نوبت است:
۱- آسمان
۲- آب
۳- زمین
۴- گیاه
۵- پیشنمونه چهارپایان را به شکل گاو ایوکداد به معنای یکتاآفریده در کناره راست رودخانه داییتی نیک در سرزمین ایرانوج میآفریند.
۶- پیشنمونه انسان، گیومرت، به معنی زنده میرا را در کناره چپ رود داییتی نیک در سرزمین ایرانوج میآفریند، او نمونه انسان کامل است. قد و پهنایش به اندازه هم و برابر با شش نای (~۴۰ فوت) است.
ایزد زروان از زمان بیکران، زمان کرانهمند را میآفریند تا آفرینش اهورهمزدا قادر به جنبش باشد. در دوزخ، جهی دیو مونث به بالین اهریمن رفته و او را تشویق به نابودی تمام آفرینش روشنی میکند و به او وعده یاری همهء دیوان را میدهد. اهریمن به سخن او برمیخیزد.
اینجا سه هزاره دوم پایان مییابد.
سه هزاره سوم
اهریمن آسمان را سوراخ کرده و به آفرینش اهورهمزدا میتازد. زمین تار شده و آب و گیاه را آلوده میکند. بر اثر لرزش و ترس زمین، کوهها به وجود آمدند و زمین به هفت کشور تقسیم شد. چون هنوز سی سال به مرگ گیومرت مانده بود، اورمزد او را سی سال خواب کرد تا دردی را که اهریمن به او میدهد حس نکند، و بعد از بیدار شدن بمرد و نطفه او بر زمین ریخت و سپس در نور خورشید پالوده شده و پس از چهل سال شاخه ریواسی از آن رویید که نخستین زوج بشر از آن پدید آمد. از بدن گیومرت فلزات به وجود آمدند. اهریمن گاو یکتاآفریده را به درد و بیماری میکشد و از تن او انواع غلات و گیاهان دارویی میرویند و نطفه او در ماه پالوده شده و در کشور ایرانوج دو گاو از آن به وجود میآید. امشاسپندان با دیوان در جنگند و همه جهان آلوده شده است. پس از همه اینها، اهریمن که قصد بازگشت به سرزمین خودش را میکند، سوراخ آسمان بسته شده و آسمان و فروهر مردم پاک اجازه خروج به او نمیدهند و او در دنیای روشنی اسیر میشود.
از مشیه و مشیانه، نخستین زوج بشر، فرزندانی زاده میشود که نسل انسان ادامه مییابد و جنگ میان آفریدههای اهورهمزدا و اهریمن در این سه هزاره همچنان ادامه مییابد.
پیوند ناگسستنی میان اهریمن، تاریکی، دوزخ، سرما، دیوان، زمهریر و اپاختر در اسناد، موید این مدعاست که سرزمین تاریکی (در نیمکره شمالی) در شمال و طبق یافتههای دانشهای نوین بالای مدار ۳۹ درجه قرار داشته و سرزمینی سرد است که در گذشته موجوداتی قویهیکل و دوپا که با سرما سازگار بودهاند، در آن میزیستهاند.
خط تماس میان این موجودات و انسانها در سرزمین میانی، مایه اصلی شکلگیری این افسانهها پیرامون استورههای تاریخی رخ داده، بوده است. بدینگونه، میتوان پیوند میان آنچه در جهان باورها درباره اهریمن آمده و نقل دیوان در اسناد کهن را درک نمود.
جالب است که در نظرسنجی انجام گرفته، گزینههای غلط به نسبت کمترین رای را آوردهاند و این موضوع نشانه خوبی از میزان آگاهی پژوهندگان و علاقمندان این حوزه است.
به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران: