مهرداد ایرانمهر
نخست آنکه، مفهوم "ایرانشهر" نوآوری ساسانیان و شاپور اول در کتیبۀ کعبه زرتشت نیست. بلکه ایشان سنتی کهن در فرهنگ ایرانی را در ارائه مفهوم ایرانشهری تداوم بخشیدند.
بدینگونه که، همین مفهوم و درست به همین شکل در کتیبههای هخامنشی هم وجود دارد، و البته در متون اوستایی نیز درج و مستند است که حتی میتوان با کمک دانش زبانشناسی تاریخی، شکل اولیۀ این مفهوم کهن را بازسازی نمود.
اما قضیه این است که غربیها پسوندی در پارسی باستان را با شیطنت در ترجمه و پیچش در کلام، "نژاد" معنا کرده و بدینگونه جمعیتی جعلی به نام آریایی را در اذهان پدید آوردند.
کوتاه، واژۀ "آریا"، هم خوانش غلطی دارد که با متن میخی آن همخوان نیست و هم اینکه امروزه بار معنایی نادرستی بر دوش آن سوار شده است. از سویی، این واژه پسوندی به معنای سرزمین دارد که انگار نخواستهاند دیده شود، یعنی واژۀ "خشَثَ/خشَیثیَ (xšaça)" (خشَثرَه مادی) در کتیبههای هخامنشی، که در پهلوی هم به شکل خشَثرَ تکرار شده است. این واژه، جایگزین پسوند کهن با همین معنا (سرزمین)، یعنی وئیژنگه/وئجه گشته است.
بدینگونه که، با توجه به هجانگاری خط پارسی باستان، واژۀ مربوطه ایرییَ (آریا!) است که با بازسازی کهن و اوستایی و همچنین شکل نوین آن در پهلوی و فارسی همخوانی دارد.
در هجانگاری کهن ایرانی، برای درج واژگانی که با حروف بیصدا (صامت) مانند د، ن، ر... آغاز میشود، از آوای تزئینی "ای" در ابتدای آن استفاده میگردد، مانند ایدیگنه (دجله)، ایننه (ایزدی مادینه)، ایرثه (چرخ)...
همانگونه که دیده میشود، در بازسازی ریشۀ نخستینِ واژه خونیرث نیز این شکل دیده میشود، خون- ایرث/ه (چرخ خورشید).
واژۀ خونیرث اشاره به مکان است و در ترکیب با وئیژنگه که معنای سرزمین دارد، قرار میگیرد.
با فراگشت این واژه و افتادن خون (خور) از آغاز آن، به ریخت اوستایی "ائیرینه وئجه" میرسیم. همین ترکیب با جایگزینی واژهای دیگر به همان معنا یعنی سرزمین و با هجانگاری "ایرییَ خشث" در پارسی باستان ثبت شده است. البته باید روشن شود که "یَ" در واژۀ ایرییَ، آیا بازمانده وئیژنگه است یا اینکه کوتاه شدۀ طبیعی واژه ائیرینه میباشد. زیرا خود خشث مانند وئیژنگه (وئجه)، به معنای سرزمین است.
سپس همین ترکیب در پهلوی با هجانگاری اِیران-خشثر ادامه مییابد. (اِیران، مانند خوانش واک "ی" در واژۀ پیدا)
پرَ-داتَه: خوین(گ)-ایرثه {خونیرث} /[وَئِیژَنگَه]
اوستایی: (خوَن/خور)-اَئیریَنَه /[وَئِجَه]
هخامنشی: (خوَن/خور)-ایرییَ[-] /خشَیثیَ
پهلوی: (خوَن/خور)-اِیر[ان] /خشَثرَ
نوین: (خوَن/خور)-ایر[ان] /(شهر)
معنی: خورشید-چرخ /سرزمین (سرزمینِ چرخ خورشید)
هخامنشیان در کتیبههایشان همواره خود را در ۴ لایه معرفی میکنند. برای مثال:
-من داریوش/من خشیارشا (دمَنَ، خانه)
-پسر ویشتاسپ/پسر داریوششاه (ویس، خاندان)
-هخامنشی (زَنَ، زَنتو، دودمان /ژنوس لاتین)
-پارسَ پارسَ/هیَ، پسر پارسَهایی از پارسَه (دهیو، زادگاه /کهین)
-ایرییَ-خشَیثیَ (خاستگاه /مَهین)
در یشتها نیز این تقسیمبندی را میبینیم:
-خانواده، دمَنَه
-خاندان، ویس
-تیره، زَنتو
-سرزمین، دَهیو
-(خشثره مادی)
غربیهایی مانند پییر لوکوک بسیار تلاش کردهاند تا چنین القاء کنند که در دورۀ ماد و هخامنشی، یک لغزش در مفاهیم این لایه رخ داده و بخش سوم لایۀ هخامنشیان با لایۀ چهارم اوستایی همخوان است. بدینگونه که انگار هخامنشیان از معرفی دمَنَه (خانواده) چشم پوشیده و معرفی خود را از خاندان خویش "ویس" (خاندان ویشتاسپ) آغاز کردهاند. آنگاه دودمان خود "زَنَ" (هخامنشی) را معرفی کرده، سپس زادگاه تیرۀ خود "دَهیو" (پارسَه) را پیش چشم میگذارند. بنابراین یک معرف اضافی یعنی "خشَثَ" باقی میماند که غربیها آن را به تبار و نژاد و جمعیت ربط دادهاند!
در صورتی که چنین نیست، و میبینیم زمانی که برای مثال داریوش و خشیارشا در حال وصف برتریهای خود هستند، از ضمیر اشارۀ "من (داریوش/خشیارشا...)" در جایگاه "دمَنَ" استفاده میکنند. آنگاه آن را به خاندان (پسر ویشتاسپه/داریوششاه) و دودمان خویش (هخامنشیَه) نسبت میدهند. سپس نیز تیرۀ سرزمینی یعنی زادگاه خود (پارسَ پارسَ/هیَ) را معرفی میکنند.
در اینجا، ترکیب اوستایی "اَئیریه/نم دَئِینگهییو (دهیو)" کلید حل این معما است. یعنی این لایه صرفا معرف تبار نیست، بلکه اشاره به زادگاه آن تیره (پارسی) دارد.
ده یو. [ دَه ْ ] (فارسی باستان، اِ) کشور. (یادداشت مؤلف). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت ایرانی قدیم. (ایران باستان، ج ۱ ص ۱۶۰). در فارسی لغاتی داریم که دایرۀ مفهوم پارینه آنها، تنگتر شده از آنهاست.
دیه یا ده در فرس هخامنشی دهیو و در اوستا دخیو به معنی کشور یا مملکت است و داریوش بزرگ در سنگنوشتۀ کشورها در بیستون، بابل و مصر و سغد و خوارزم و جز آن (پارس) را دهیو نامیده است. (فرهنگ ایران باستان، ص ۶۰)
داریوش در بند ۳ از کتیبۀ نقش رستم (DNa) میگوید:
به خواست اهورهمزدا، اینها مردمانی هستند که من در بیرون از "پارس (دهیو)" آنها را گرفتم. من به آنها شاهی کردم.
(سپس ۲۹ جمعیتِ سرزمینی، از مادی تا کاری را نام میبرد)
امروزه "فرضیهای اثبات نشده" میگوید، «پارسها نام قوم خود را از نام سرزمینی بیگانه گرفتهاند، که خود بعدها به آنجا کوچ کردهاند».(هرتزفلد، ١٩۶٨ - ١٨۶) اما این نظریه، از همان آغاز بر پیشفرضهایی نادرست بنا شده است. زیرا بر گمان گمراهکنندهای تکیه دارد که جایگاه جغرافیایی سرزمین «پَرَشی (در متنهای کهن اکدی)» را به جای خاور ایران، در باختر ایران میپندارد. (پیرامون آب شیروان در شمال تا دشتهای خوزستان)
بر پایۀ «فرضیه کوچ آریاییان»، پارسها هنگام کوچ از خاستگاه شمالی خود به سرزمین پارس، از پهنۀ فوق گذشته و بدینگونه نام آنان برای نخستین بار، در متنهای آشوری آمده است. اما پژوهشهای نوین، جای سرزمین پَرِشی (پَرَشی، مَرهَشی) را در خاور اَنشان (سرزمینهای خاوری فلات ایران) نشان میدهد. (اشتاین کلر، ١٩٩۴)
ازین رو، پارسها نمیتوانستهاند به هنگام کوچ فرضی خود از شمال و شمالباختری فلات به سوی سرزمین پارس، از «پَرَشی» که در خاور ایران است، گذر کرده باشند. به همین رو نیز، نمیتوانستهاند نام خود را از آن سرزمین وام گرفته باشند. (ریشۀ ایرانیِ «پارسَه» و «پَرثَوَه»)
و اما، از اینجاست که با نوآوری مفهوم فراگیرتری برای معرفی سامانۀ سیاسی و جهانشاهی غولآسای ایشان، یعنی "خشَثَ" (خشَثرَه مادی) روبرو میشویم.
یعنی شاهان هخامنشی پس از معرفی خاندان، دودمان و زادگاه خویش، اینک خود را در لایۀ نوین و آخر، به سرزمین میانی (خونیرث) که مرکز چرخ خورشید در میان شش کشور کهن استورهای است، منتسب میکنند.
بدینگونه که، ایرییَ (خوانش غلط آریا) در کتیبههای هخامنشی، معرف ریشۀ تباری نیست، بلکه این عنوان اشاره به خاستگاه مَهین سرزمینی دارد و در واقع دارد نشانیِ خاستگاه انتسابی شخص، یعنی کشور و سرزمین میانی را میدهد، نه تبارش را.
در اینجا، واژۀ نژاد هم البته که در زبان و ادب فارسی، به معنای پشت خانوادگی شخص است، نه معادل کلمه race در لاتین.
نژاد از دو سو دارد این نیکپی
ز افراسیاب و ز کاوس کی
(اشاره به کیخسرو)
حتی واژۀ چیثرَ نیز مترادف با شکل مفهوم نژاد در انگلیسی نیست، بلکه نشانۀ صفات موروثی خانوادگی است.
به چهر تو مانَد، همی چهرهام...(رستم به سام)
در پایان، دیدیم که واژۀ درج شدۀ پارسی باستان در کتیبههای هخامنشی (ایرییَ)، نه خوانشی به شکل آریا دارد و نه اینکه بار معنایی تباری (نژادی!) بر آن مترتب است.
زیرا واژۀ مادی خشثره، بار معنایی "شاه/سرزمین" داشته و در هیچ متنی معرف تبار و جمعیت نیست. همین واژه در پارسی باستان به شکل خشَثً (ایرییَ-خشَیثیَ) و در پهلوی به شکل خشَثرَ (اِیران-خشَثرَ) و دقیقا به معنای کشور و سرزمین به کار رفته است. در واقع، خشثره مترادف واژۀ فره بوده و معنای مشروعیت شاهی میدهد.
حد نهایی آن نیز، به معنای "شاهِ سرزمین خونیرث" خواهد بود، نه "شاهِ جمعیت ایرییَها".
بنابراین ترکیباتی چون آریایی، غیرآریایی، آریاها، نژاد آریایی و امثالهم صرفا زاییدۀ ذهن بیمار غربیها و متاسفانه حاصل پذیرش بدون تفکر ما طی یکصد سال گذشته بوده است.
واژگان آریا و آریایی، نه با این خوانش و نه با بار معناییِ تباری و جمعیتی، در هیچیک از متون اوستایی، پارسی باستان، پهلوی و ایران دوره اسلامی موجود نیست و کاربرد آن فقط بر اثر خیال و توهم و تکرار پدید آمده است.
تنها در یکی از کتابهای مسعودی یعنی التنبیه و الِاشراف واژۀ "آریاشهر" آمده است که آن هم اشاره به مردم هارّی در سرزمین فلسطین و نبردشان با پارسها دارد.
برخی نیز تلاش کردهاند این واژه را به شکل "ایر (اسم خاص)" تغییر داده و معانی نجیب و آزاده و بزرگوار برای آن بتراشند. اما دیدیم که این واژه بازماندۀ "ایرثه" به معنای چرخ در زبانهای کهن ایرانی است و با پسوند "ان" که از واژهء وئیژنگه (وئجه) به معنای سرزمین بر جای مانده، واژۀ ایران کنونی را ساخته است. واژۀ خور (خورشید) نیز که پیشتر به قرینه از آغاز آن حذف شده است. (سرزمین چرخ خورشید)
معنی متاخر آزاده نیز یک برداشت خام از گزارشی است که ابن حزم در اثر خود الفصل آورده و هیچ ریشۀ کهنی ندارد.
ابن حزم، متکلم مسلمان (الفصل): «ایرانیان بر اثر وسعت کشور و تسلط بر همۀ اقوام و ملل، از حیث عظمت و قدرت به منزلتی بودند که خود را آزادگان میخواندند...». (چاپ مصر)
توصیفاتی چون "آریا همان ایران است" و "ایران به همان معنی آریا است" نیز کوچکترین ارزشی در حوزۀ دانش زبانشناسی نخواهد داشت.
همچنین و آنگونه که ملاحظه شد، مفهوم ایرانشهر به هیچ وجه ابداع شاپور اول ساسانی نبوده و برداشت برخی از بند یکم کتیبۀ شاپور در کعبه زرتشت، از این جهت است که حقۀ غربیان در پنهانسازی پسوند خشَثَ مربوط به متون پارسی باستان و خلق جمعیت و نژادی جعلی به نام آریایی، بر ایشان کارگر افتاده است.
هنگامی که اردشیر بابکان خود را میراثدار هخامنشی معرفی میکند، یعنی کاملا بر معانی ایرییَ-خشَثَ و اِیران-خشَثرَ آگاه بوده است.
۱ من مزدیسن، بغ شاپور، شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان، پور مزدیسن، بغ اردشیر شاهنشاه ایران که چهر از ایزدان پورِ پور (نوه) بغ بابک شاه [است]. خداوندگار ایرانشهرم و [این] شهرها (کشورها) را دارم: پارس، پهلَو، خوزستان، میشان، آسورستان، اربایستان، آتورپاتکان، ارمنستان...
همچنین خطای دیگری که همواره دربارۀ این کتیبه مشاهده میشود، برداشت نادرست از واژۀ انیران است که معادل و مترادف با دشمن گرفته میشود!
انیرانیان در فرهنگ ایرانی، صرفا فرزندانی از تبار فریدون هستند که از پشت ایرج نباشند. وگرنه طبق متون کهن، تمام مردم خونیرث، فرزندان سیامک و نشاک هستند.
کوتاه سخن آنکه، مفاهیم آریایی و غیرآریایی هر چه باشد، مفاهیمی راستین و علمی نیست. ما مردمان سرزمین چرخ خورشید یا همان خونیرث (خنیره) و ایرانوج و ایرانشهر هستیم و برای معرفی خود، نسبت کهن سرزمینی داریم.
یارینامهها:
-اوستا، به کوشش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، ۱۳۷۰
-بندهش، دادگی، فرنبغ، ترجمۀ دکتر مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، ۱۳۹۰
-کتیبههای هخامنشی، لوکوک، پیر، ترجمۀ نازیلا خلخالی، مجموعه ایران باستان، ۱۳۸۲
-کتیبۀ نقش رستم داریوش، DNa
-کتیبۀ دیوان خشیارشا (یافت شده در تخت جمشید و پاسارگاد)، XPh
-فرهنگ ایران باستان، پورداود، ابراهیم، ج ۱، ص ۶۰
-لغتنامۀ دهخدا، معنی کلمۀ دخیو
-کتیبههای فارسی میانه (پهلوی ساسانی)، کتیبۀ شاپور اول (کعبۀ زرتشت)، داریوش اکبرزاده، محمود طاووسی، ناشر نقش هستی، خانه فرهیختگان هنرهای سنتی، ۱۳۸۵
-مبانی تاریخ اجتماعی ایران، شعبانی، رضا، نشر قومس، ۱۳۹۴
-آیا ساسانیان وارثان هخامنشیان بودند، یارشاطر، احسان، ترجمۀ آذردخت جلیلیان
- درخشانی، جهانشاه، دانشنامه کاشان جلد ۳، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ١۳۸۲
-فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، گردآوری جلال خالقی مطلق (۸ جلد)، ناشر مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۷
-محمد محمدعلی، مشی و مشیانه، سهگانه روز اول عشق، انتشارات کاروان، ۱۳۸۷
-الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، شمسالدین، احمد (حاشیه نویس) ابن حزم، علی بن احمد (نویسنده)، دارالکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، ناشر بیروت (چاپ مصر)، ۱۹۹۶ م.
به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران: