مهرداد ایرانمهر
فهرست:
-مقدمه
-فلات ایران
-دریاچههای میانی
-شهر سوخته
-شاهرود باستانی و یخچالهای شمالی
-خاطرۀ جندق و گرند کانیون
-چیرگی تیشتر بر اپوش
-خونیرث، سرزمین میانی
-نتیجهگیری
-منابع
مقدمه
تاکنون برداشت عمومی چنان بوده که در منطقۀ آسیای غربی، سه فلات به نامهای پامیر، ایران و آناتولی وجود دارد. قاعدتا هم قابلقبول به نظر میرسد و در کتب درسی و منابع دانشگاهی هم به همین شکل تدریس میشود.
فلات ایران
برای بررسی این موضوع، نخست به ریشهشناسی نامواژۀ فلات میپردازیم.
واژۀ هندوایرانیِ «پَرَثو»، از دید آواشناسی برگرفته از گونۀ کهن «پِلِکو (کلنگ)» است، که در پیوند با واژۀ اکدیِ «پیلَکو (خنجر، قلم سنگتراشی)» (سنجیده شود با واژۀ «پیلَکوخولی» در متنهای شهر آلالاخ). از این ریشۀ همباز، واژههای همگونی در خانوادۀ زبانهای ایرانی فراگشت یافته است: فارسیِ «بیل»، آلمانی کهن «بیهَل»، آلمانی میانی «بیل» و آلمانی امروزی «بَیل».
همچنین سنجیده شود واژههای «پِث، پِتِه (گستردن، پهن کردن)» و «پلات (پَت و پَهن)» (انگلیسیِ «پلِیت /فلات/»)، ایرانی کهن «پلِث»، اوستاییِ «پِرِثو (پَهن)». از سویی، سنجیده شود واژههای «پلا/ پِلَه (کوبیده، پهن کردن)» و «پِر/ پِرگ (زدن)» (تبدیل به اوستاییِ «پِرِت /نَبَرد/») در پیوند با «پلاک/ پلِک (ضربه)»، ایرانی کهنِ «پِلِکو (کلنگ دوسر)» و هندوایرانی «پَرَث (تَبَر)». (دانشنامه کاشان، ج ۳: ۱۳۸۲)
پس واژۀ "فلات" ریشۀ ایرانی داشته و از بار معنایی ضربه زدن و پهن کردن برخوردار است. در تعریف جغرافیایی نیز، فلات به پهنهای مرتفع و یکنواخت (پَخ) گفته میشود که پُشتهای پهن را تداعی نماید.
با توجه به تصویر پستی و بلندی منطقۀ آسیای غربی و توضیحات اولیه، درمییابیم که تاکنون توصیف جغرافیایی کاملا عمدی و نادرستی در این باره به دست داده شده است.
یعنی با توجه به جدا شدن هرات و بلوچستان تحت فشار انگلیس در دوره محمدشاه و قرارداد گلد اسمیت، بنابراین در کتابهای به اصطلاح مرجع غربی، مرز جغرافیایی شرق ایران سیاسی کنونی را پایان فلات ایران و آغاز پامیر نامیدهاند. (طالع: ۱۳۸۷)
در آن سو یعنی مرزهای غربی نیز کار آسانتر بوده و به راحتی از کوه آرارات به سمت غرب یعنی سرزمین کهن و ایرانی آسیای خرد را نیز با دلایلی به ظاهر محکمهپسند، فلات آناتولی نام نهادهاند.
اما ملاحظه میشود که عوارض طبیعی زمین، از مرزها و تجزیههای سیاسی سرزمینها توسط استعمارگران پیروی نکرده و پیوستگی خود را -مطابق تصویر- حفظ میکند. (تصویر اصلی)
یعنی از سِند و هندوکوش تا شمال قفقاز و غرب آسیای خرد، شاهد یک پشتۀ یکنواخت و به هم پیوسته با مرکزیت ایران هستیم.
دریاچههای میانی
اکنون بپردازیم به موضوع بحث مقاله که دریاچههای میانی فلات است.
دکتر جهانشاه درخشانی و مهندس محمود شاهبداغی، هر دو در پژوهشهایشان به دو دریاچۀ میانی فلات اشاره کردهاند. یعنی ایشان نیز ناخودآگاه و سهوا دو دریاچهای را در محاسبات خود مدنظر قرار دادهاند که امروزه در مرزهای ایران سیاسی کنونی قرار میگیرد.
اما همانگونه که گفته شد، فلات طبیعی ایران تابع مرزها و جغرافیای سیاسی سدههای اخیر نیست. بنابراین تمام گودالهایی که به واسطۀ آب شدن یخچالهای حاصل از یخبندان چهارم در منطقۀ فلات پرآب شدهاند، مورد نظر این پژوهش خواهد بود.
در شرق دریایی که کویر لوت را پر کرده بود، دریای بستۀ نسبتا بزرگی میان شهرسوخته و سِند وجود داشته است که در متون ملی از آن با عنوان "زره (زرَیَه)" نام برده شده و اکنون گودزره نامیده میشود. هامون بخش کوچکی از باقیماندۀ آن دریاست.
علت پاییدن هامون طی ۵۰۰۰ سال گذشته، تغذیۀ آن توسط هیرمند است که سرشاخۀ آن در هندوکوش است. (سیاهپوش: ۱۳۵۲)
پادشاهی کاوس:
سپه را ز هامون به دریا کشید
بدان سو کجا دشمن آمد پدید
بیاندازه کشتی و زورق بساخت
برآشفت و بر آب، لشکر نَشاخت
(شاهنامه: ۱۳۸۷)
در این گزارش، کاوس پس از شرکت در میهمانی خاندان رستم و سپس باخبر شدن از سرکشی دوبارۀ شاه هاماوران، سپاه را از کرانههای گودزره به دریای مکران و لنگرگاههای اتیوپی آسیا (کِفِن) کشانده و با کشتی از راه دریای فراخکرت رهسپار مصر فرازین میشود.
کتیبۀ بیستون، ستون پنجم، بند ۴:
داریوش شاه گوید، پس از آن با سپاه به سوی سکستان (سیستان) رهسپار شدم. در دنبال، سکاهای تیگرخوذه از پیش من رفتند. چون به دریا رسیدم (درختان بودند)، آنگاه به آن سویش با تمام سپاه گذشتم... (لوکوک: ۱۳۸۲)
در این گزارش پیداست، داریوش با سپاهش به کرانههای هامون که بسی پهناورتر از امروز بوده، رسیده است. آنگاه سکستانیهای شورشی به آن سوی هامون میروند. داریوش نیز دستور ساخت کشتیهایی با چوب درختان را داده و با آن به تعقیب شورشیان میپردازد.
آن زمان، هامون به اندازهای وسیع بوده که دور زدن آن دشوار و نیز هنوز درختان و پوشش جنگلی چشمگیری داشته که در سند مذکور درج و از چوب آنها برای ساخت کشتی استفاده شده است.
پییر لوکوک این مکان را سیحون و سکستانیها را سکاهای شمالی دانسته است! اما هر آنچه تاکنون دربارۀ حضور سکاهای تیگرخوذه در فرارود شنیدهاید، فراموش کنید. زیرا ایشان سکاهایی بودند که چند هزاره پیش از آن، به اطراف شهر سوخته و گودزره آمده و نام خود را به این سرزمین (سکستان/سیستان) داده بودند. بررسی این موضوع، به نوشتاری جداگانه نیاز دارد.
شهر سوخته
و اما، چنانچه به نقشههای موجود دقت کنیم، شهرسوخته فرسنگها از هیرمند فاصله دارد. هیرمند از جانب شرق به هامون باستانی میریخته و شهرسوخته در غرب کرانههای کهن هامون قرار دارد.
از سویی، شهرسوخته فاصلۀ معناداری با کرانههای دریای واقع شده در موقعیت جغرافیایی غرب خود (لوت) دارد. یعنی همان دریایی که کنارصندل و شهداد و تپهیحیی و جیرفت در کرانههای آن قرار داشتند.
بنابراین شهرسوخته علاوه بر ارتباط زمینی-دریایی با تمدنهای غرب خود در فلات مانند شهداد و تپهیحیی، در حوزۀ دریای نسبتا پهناور واقع در شرق خود، ارتباطات گستردهای با اتیوپی آسیا (کِفِن) و بعدها موهنجودارو داشته است.
گودترین بخش این حوضچۀ طبیعی، بخش شمالغربی آن در نزدیکی زابل است. به همین دلیل، پس از فروکش موج آبهای شیرین حاصل از ذوب یخچالهای شمالی در پس یخبندان بزرگ، این حوضچه از طریق هیرمند با منشاء هندوکوش تغذیه گشته و بخش گود آن یعنی هامون تاکنون پاییده است.
مطابق متون، کیانسه دریاچهای در سیستان است. در سرزمین «کنگهه» دژی به نام کنگدژ است که در (جنوب)خاوری فلات ایران و نزدیک دریاچۀ «سَدویس» قرار دارد. سَتَهوَئِسَه سرکردۀ ستارگان آسمان جنوب و یار تیشتریَه (ایزد باران) است.
کیخسرو در پی افراسیاب به مُکران رفته و پس از شکست دادن شاه آنجا، از آب زِرِه (زرَیَه، دریا) میگذرد و به «کَنگدژ» میرسد. (شاهنامه)
دریای زره در سیستان است و رود هیرمند به آن میریزد. این دریا همان هامون است. (حدودالعالم)
قاسان (کاشان)، در آغاز دریا بوده است و آن را «کاسرود» خواندهاند و به تدریج پس کشیده و خشکی پیشرفت کرده است. (تاریخ قم، نقل ابنمقفع در یکی از خداینامهها)
در اوستا به گونۀ نام «کانسَهاُیَه» برمیخوریم. این نام در ترکیب با واژههای دریا و آب، همان دریای هامون (کیانسه) گمان شده است.
اما این میتواند در اصل به معنای «دریای کاشی» بوده باشد که به تدریج به سوی کاشان و قم و سیلک پس رفته و کوچکتر شده است. گویا سپس نیز با خشکیدن کامل آن، نامش همچون خاطرهای در متون ثبت و به بازماندۀ هامون با عنوان کیانسه اطلاق گشته است. (دانشنامه کاشان: ۱۳۸۲)
شاهرود باستانی و یخچالهای شمالی
و اما دربارۀ منبع اولیه تامین آب سه دریاچۀ بزرگ آب شیرین میانی فلات باید گفت، با گرمتر شدن هوا و فروکش یخبندان چهارم زمین، رفتهرفته لایههای یخ که کمابیش تا مدار حدود ۴۵ درجه شمالی نیز پیشروی کرده بود، شروع به آب شدن کرده و پس نشست.
آب حاصله که حجم بسیار انبوهی را شامل میشد، با حرکت در جهت شیب و گودالهای دشتهای مناطق مختلف، به تدریج دریاچههای پرشماری را در جلگهها پدید آورده و پیشزمینۀ ترسالی هزارههای نهم تا پنجم شد.
در ناحیۀ قزاقستان امروزی، آبهای حاصله با توجه به سطح تراز دشت از سطح دریا، به سوی دریاچۀ خوارزم سرازیر شدند و حوضۀ آبی بسیار پهناوری پدید آمد که طی ۱۵ تا ۱۱ هزار سال پیش بر حجم آن افزوده میشد.
در دورهای، سطح تراز آب در پشت کوهپایههای شمالی هندوکوش به حدی رسید که آب از شکافی طبیعی به سوی جنوب و غرب سرازیر شد. همین آب سرریز بود که رفتهرفته باعث پر شدن گودزره گردید.
و اما، شکافی طبیعی و کمارتفاع نیز در ناحیه خراسان و در جنوب البرز شرقی (رشتهکوههای هزارمسجد و بینالود) و اطراف کوههای چهلتن در مسیر شرقی-غربی، و همچنین دالانی میان چهلتن و کوه آهنگران وجود دارد که به احتمال زیاد مسیر ورود آبِ تلنبار شده به سوی دشت کویر و سپس سرریز به کویر لوت بوده است. بخشی از آب نیز طبیعتا به سوی گودزره روان میشده است.
در این باره، باید به پیشینۀ نام شاهرود نیز توجه کرد. خوانش قدیمی این نام، به شکلهای خنچره و شاخره ثبت شده است.
برخی پژوهندگان، واژهٔ چخره را شکل ابتدایی شاهرود دانسته و چنین توجیه کردهاند که، به زبان اوستایی چخرو-ایتی به معنی چرخ پیشه و چخرو-وَتی به معنی دانای چرخ است و این دو شکل اوستایی، حاوی نام شاهرود هستند. همچنین این محل را گذرگاه ورود آریاییها و بهویژه پارتها به فلات ایران برشمردهاند! (پورداود)
اکنون نظر سعید کریمی (دانشجوی دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی) را ببینیم:
من نمیدانم چخره چه پیوندی با شاهرود دارد! وَتی صفت دارندگی میسازد و گونهای از ونتی است. از لحاظ واجی و آوایی شاهرود نمیتواند ارتباطی با چخره داشته باشد و این تبدیل، منطقی نیست. مگر اینکه نمونۀ کهنتر آن را هم بیاورند تا بتوان نظر داد.
چخره- وئیتی > شهرَ-ودی > شاهرود!
به هر روی، این دالان بزرگ و کمارتفاع که از کمربند خراسان امروزی میگذرد و در دورهای حکم ورودی آب به دریاچۀ دشت کویر را داشته است، شاید همان شاهرود باستانی باشد که خاطرهاش به شکلی نزد مردمان این دیار باقی مانده و نامش به بخشی از این سرزمین در نزدیکی آن اطلاق گشته است.
شاهرود شهری در استان سمنان است که در شمال دریاچۀ نمک حاج علیقلی یعنی یکی از بازماندههای دریاچۀ بزرگ دشت کویر، شرق تپهحصار و شمالغرب دالان بزرگ ورود آب از سمت شرق قرار دارد.
اینکه چگونه این خاطره بازمانده است، مورد عجیبی نیست. همانطور که خاطرۀ دورههای استورهای پئوشنگه (هوشنگ)، یمهخشیت (جمشید) و کویهئوسروه (کیخسرو) در یادمان و مکتوبات این مردم بازماندند، این خاطره نیز میتواند سینه به سینه نقل شده و در هزارۀ گذشته با عنوان شاهرود اطلاق گشته باشد. (جنیدی: ۱۳۸۶)
خاطرۀ جندق و گرند کانیون
یکی از هموندان اندیشکدۀ تاریخ و استوره (با نام کاربری مسعود) عنوان میکردند که در محل کارشان یعنی شهر جندق واقع در جنوب دشت کویر، پیرمردهای قدیمی دربارۀ دریا و ساحل جندق صحبت میکردند، که باعث خندۀ جوانترها میشد!
آمریکاییها خاطرات زیادی پیرامون درۀ گرند کانیون نقل میکردند، تا اینکه سرانجام دانش دیرینهواشناسی و زمینشناسی این معما را حل کرد و خاطرات افسانهوار پیرامون آن که از زمان سرخپوستها نقل میشد، به واقعیت پیوست.
بدینگونه که یخچال بزرگی از دوران یخبندان در مونتانا (احتمالا) وجود داشته و پس از پایان یخبندان، آب یخهای شمالی در پشت این یخچال جمع شده و سرانجام زمانی آب سرزیر و یخچال فرومیریزد و سیلی بزرگ باعث ایجاد درۀ گرند کانیون معروف میشود. (هریس: ۱۹۹۹ م)
اما از آنجا که جامعۀ علمی و به ویژه علوم انسانی ما خشک، تقلیدگر و ترجمهدوست است، کما فیالسابق منتظر خواهد شد تا یک غریی بیاید و موضوع شاهرود باستانی ما را از دریچۀ نگاه خودش و طبق معمول با تحریفاتی برایمان تعریف نماید!
این همان دریایی است که طبق متون، زرتشت به هنگام عزیمت از ری به بلخ، با کشتی از آن میگذرد. (دینکرد: ۱۳۹۶)
به هر روی، پس از پر شدن دریاچههای میانی و پسنشینی و فروکش آبهای حاصل از ذوب شدن لایههای یخ قطبی، آب جمع شده در این سه گودال به دام افتاده و در سطح ثابتی باقی ماند.
این سه دریاچۀ آب شیرین، در ترسالی میان هزارههای نهم تا پنجم، از حوضۀ آبریز هندوکوش و البرز شرقی و مرکزی تامین شده و چند هزاره باعث شکوفایی جمعیتهایی شد که در پس دریاس از غرب به شرق فلات رانده شده بودند. (بندهش: ۱۳۹۰)
در اطراف دریاچۀ دشت کویر، دولتشهرهای بندری تپهحصار و سیلک و ری جزو معروفترین تپههای باستانی موجود هستند. (دانشنامه کاشان، ۱۳۸۲)
دریاچۀ نمک حاج علیقلی در شرق حصار و دریاچۀ نمک قمرود در شرق سیلک، بازماندۀ دریاچۀ بزرگ آب شیرین دشت کویر هستند. همچنین نام بردن از داراجهرود (ری) در متون کهن و وجود قمرود، نشان از حوضۀ آبریز وسیع این دریاچه از کوهپایههای البرز دارد.
چیرگی تیشتر بر اپوش
گزارش تیریشت، اشاره به همین وضعیت آب و هوایی و اقلیمی یعنی ترسالی فلات در آن دوره است.
به ترتیب سرسبزی و بارندگی (اقتدار تیشتر)، خشکسالی (پیروزی اپوش)، بارندگی و سرسبزی (پیروزی دوبارۀ تیشتر)، خشکسالی کوتاه (چیرگی پریان خشکیآور)، بارندگی (پیروزی تیشتر بر پریان)، سیلاب در پس بارندگیهای فراوان (گلایه از سیلابها).
(اوستا، تیریشت: ۱۳۷۰) (فیروزی، ۱۳۹۲)
همانگونه که آمد، در پی دریاس جمعیتها به سمت شرق فلات هل داده شدند. (موسکویتز: ۲۰۱۲)
همزمانی این واقعه با پر شدن سه دریاچۀ میانی فلات که اتفاقا متمایل به شرق آن بود، اتفاقی شگرف بود. زیرا در تمرکز جمعیتی پدید آمده در پیرامون مراکز تمدنی این دریاچهها، موقعیتی استثنایی جهت انفجار تمدن بشری و آغاز شهرنشینی به صورت متمرکز و نیز فراهم آمدن زمینهای برای تکامل زبان از حالت تصریفی اولیه به وندی، رخ نمود.
فقط بیچاره جامعۀ علوم انسانی ما که زمانی غربیان گفتند خاستگاه زبانهای به اصطلاح هندواروپایی(!) در شمال دریاچۀ خوارزم است و گفتند بله، سپس گفتند دریای سیاه و یامنایا(!) است و گفتند بله، اکنون هم میگویند شرق آناتولی است و باز هم میگویند بله و فردا هم هر جای دیگر را که غربیان بگویند، باز هم خواهند گفت بله! هیچگاه هم نفهمیدند که زبانها پدید نمیآیند، بلکه تکوین پیدا میکنند.
کِفِن و شهرسوخته در اطراف گودزره، شهداد و تپهیحیی و کنارصندل در اطراف لوت و نیز حصار و سیلک و ری در اطراف دریاچۀ دشت کویر جزو تپههای باستانی شناخته شدهای هستند که تاکنون کشف شدهاند. اما مکان بسیاری شهرهای باستانی دیگر که در متون کهن از آنها یاد شده، مانند پرشی، ارته و... هنوز در پردهای از ابهام است که بیگمان باید در پیرامون همین دریاچههای بزرگ میانی فلات قرار میداشتهاند.
خونیرث، سرزمین میانی
یادکرد متون از سرزمین میانی (خونیرث) و شرایط آرمانی آن، خاطرۀ شرایط ذکر شده در یادمان مردمان این سرزمین است که تقریبا همگی با یک کیفیت از این آرمانشهر که به ایرانشهر معروف است، یاد کردهاند.
چنانچه این خاطرهها مربوط به هزارههای متاخر میبود، با حقیقت جور درنمیآمد. زیرا منطقۀ آسیای غربی بر اثر گرمایش جهانی، در ۳۲۰۰ پ.م دچار خشکسالی شدیدی شده و با از دست دادن منابع آب سطحی و از جمله دریاچههای میانی، وارد دورۀ خشک و نیمهخشک میشود که سنخیتی با توصیفات متون از آن ایرانشهر رویایی ندارد. (توبینگن و اوهایو)
-آنچه معمورتر (آباد) و خیر و خصب آن بیشتر و استقامت سیاست آن نیکوتر و عمارت در آن قائمتر، مملکت ایرانشهر است، و بابل قطب و اصل آن اقلیم است و آن را مملکت پارس میگویند و حد آن مملکت در ایام عجم و جاهلیت معلوم بود. (مسالک الممالک، اصطخری)
-گویند که اهل آن (فارس) از نسل فارس بن طهمورثاند. سُکان موضعی که مسّمی به ایرانشهر است، و آن وسط اقالیم ثالث و اربع و خامس، مابین نهر بلخ تا منتهای آذربایجان، ارمنیه تا به قادسیه و تا به دریای فارس (تا سِند) و این برچیده و برگزیدۀ اراضی است، و بهتر آنکه در قلب اقالیم واقع است، و از آنچه مُتأذی (اذیت) میشوند اهل شرق و غرب و جنوب و شمال، دور و مستور است. (آثارالبلاد و اخبارالعباد، زکریا بن محمد بن محمود قزوینی)
-گویند معتدلترین و باصفاترین و بهترین بخشهای زمین ایرانشهر است و همان است که به اقلیم بابل معروف است ... و آنجا برگزیدۀ بخشهای زمین و ناف زمین است ... و از همین روی به نام ایرانشهر خوانده شده، یعنی قلب شهرها و ایران به زبان اهل بابل در باستان به معنی دل و قلب است ... در شناخت این سرزمین، همین بس که هیچکس از جای دیگر بدان جا نمیآید یا آورده نمیشود، مگر آنکه دیگر در دلش شوق بازگشت به محل خویش نیست تا بدانجا بازگردد، در صورتی که وضع آن سرزمینهای دیگر بدینگونه نیست. (البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مِقدَسى)
-ملوک بزرگ به ایرانشهر جای داشتند و چون به میان جهان بودند، بر همگان تسلط یافتند و آنچه از دیگر امتها میخواستند، آسانتر به دست میآوردند و از آغاز تا بدین غایت، ملوک بزرگ به ایرانشهر بوذهاند ... ایرج را سرزمین فارس و عراق [عجم] و [عراق] عرب بداذ و این ولایت را ایرانشهر نام کرد». (زینالاخبار، عبدالحی بن ضحاک گردیزی)
-من هر سرزمینی را چنان آفریدم که -هر چند بس رامشبخش نباشد- به چشم مردمانش خوش آید. اگر من هر سرزمینی را چنان نیافریده بودم که ... به چشم مردمانش خوش آید، همۀ مردمان به «ایرانوج» روی میآوردند. (فرگرد یکم وندیداد، بند ۲)
-در شهریاری من، نی سردباد باشد نی گرمباد، نه بیماری و نه مرگ. (فرگرد دوم، بند ۵)
نتیجهگیری
در پایان، تاکنون همواره از دو دریاچۀ میانی فلات، شامل گودالهای دشت کویر و کویر لوت نام بردهایم. اما از این پس و با دقت انجام گرفته در یافتهها و توضیحاتی که داده شد، به طور مشخص از سه دریاچۀ میانی فلات که شامل گودزره (هامون باستانی) نیز خواهد بود، نام خواهیم برد.
منابع:
-اوستا، به کوشش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، ۱۳۷۰
-بندهش، دادگی، فرنبغ، ترجمۀ دکتر مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، ۱۳۹۰
-لوکوک، پییر، کتیبههای هخامنشی، ترجمۀ نازیلا خلخالی، مجموعه ایران باستان، ۱۳۸۲
-کتیبۀ بیستون، داریوش، DB
-پورداوود، ابراهیم، تاریخ ایرانیان، قسمت اول، نقل از شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود
-لغتنامۀ دهخدا، معنی کلمۀ زره
-درخشانی، جهانشاه، دانشنامه کاشان جلد ۳، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ١۳۸۲
-فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، گردآوری جلال خالقی مطلق (۸ جلد)، ناشر مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۷
-جنیدی، فریدون، زندگی و مهاجرت آریاییان، نشر بلخ، ۱۳۸۶
-فیروزی، سورنا، نیاکان گمشده، انتشارات آشیانۀ کتاب، ۱۳۹۲
-شاهبداغی، محمود، دریاچههای میانی فلات، نیویورک
-پیشاوری، ابویوسف، حدود العالم من المشرق الی المغرب، ۳۷۲ ق، نسخهنویسی ابوالمؤید عبدالقیوم بن الحسین بن علی الفارسی ۱۲۵۷ م.، چاپ منوچهر ستوده
-قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم (عربی)، ۳۷۸ ق، برگردان فارسی حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی، ۸۰۵ ق
-اصطخری (کرخی)، ابراهیم بن محمد، مسالک الممالک (عربی)، سده ۴ ق، چاپ مصر
-قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود، آثارالبلاد و اخبارالعباد، ۶۰۵ تا ۶۸۲ ق
-گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زینالاخبار
-مِقدَسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ (آفرینش و تاریخ)، ۳۵۵ ق، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى
-طالع، هوشنگ، تاریخ تجزیۀ ایران، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۷
-سیاهپوش، محمدتقی، پیرامون آب و هوای باستانی فلات ایران، انتشارات ابنسینا، ۱۳۵۲
-هریس، دی. وی، زمینشناسی ایالات متحده، ۱۹۹۹
-موسکویتز، کلارا، تجربۀ یک برخورد قدیمی، ۲۰۱۲، دانشگاه هیدالگو، مکزیک
-آب و هوای آسیای غربی، دانشگاه توبینگن و اوهایو
-دینکرد، به کوشش فریدون فضیلت، چاپ مدن، ۱۳۹۶
به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران: