ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی
ایران آینده

ایران آینده

بازنگری در تاریخ قلمرو میانی

انفورماتیک و میلیتاریسم


مهرداد ایران‌مهر

اسوالد مانوئل آرنولد گاتفرید اشپنگلر (۱۸۸۰ - ۱۹۳۶) مورخ و فیلسوف تاریخ آلمانی بود.

او تأثیر گرفته از لئون فربنیوس، یوهان ولفگانگ فون گوته، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، هراکلیتوس، فریدریش نیچه، آرتور شوپنهاور، یوهان یواخیم وینکلمان و ارنست ماخ بود.

همچنین وی را باید تأثیرگذار بر تئودور آدورنو، ارنست یونگر، هنری کیسینجر، مارتین هایدگر، مالکوم ایکس، آرنولد جی توینبی و هنری میلر دانست.

 

او تحصیلات خویش را در رشتهء فلسفه و تاریخ در اساس و ساختمان تمدن مشرق زمین دنبال کرد و شاهکار خود را با نام انحطاط غرب به جهان عرضه داشت.

اشپنگلر با بررسی‌های تاریخی و اجتماعی می‌کوشید تمدن‌های جهان را از ابتدای پیدایش تا قرن معاصر تجزیه و تحلیل نموده و مسیر تمام فرهنگ‌ها را روشن سازد و از روی آن، تحول فرهنگ‌ها و تمدن‌های کنونی را پیش‌بینی نماید.

اشپنگلر معتقد است، "غرب با اتکاء بر دو اهرم انفورماتیک (رسانه) و میلیتاریسم (نظامی‌گری)، عزم نموده تا تاریخ و جهان با مشق روایتی که برساخته، به آخرالزمان برسد. هر حرکتی هم که بخواهد با این خط سیر مقابله نماید، نخست با اخبار مدیریت شدهء غول رسانه‌ای غرب مواجه و به شیوهء نرم مهار و خنثی خواهد شد. هر کجا هم که این حربه موثر نیفتاد، غرب از برتری فناورانه و نیروی اقتصادی و سیاسی خویش در قالب میلیتاریسم بهره برده و ختم غائله خواهد نمود".


اما امروزه برخی می‌گویند، سیصد سال کار علمی و شبه‌علمی و انبوه مقاله و کتب دانشمندان غربی، که اکنون در کتاب‌های درسی جا افتاده‌اند را باید با کار علمی و پژوهشی پاسخ داد.

برای مثال، اینکه فرضیهء کوچ آریاییان از سرزمین‌های سرد شمالی به فلات ایران از سوی غربیان مطرح شده و چنانچه می‌خواهد نقد هم شود، باید با گزاره‌های علمی و داده‌های مبتنی بر دانش باشد.

اما دکتر آزاده احسانی در رسالهء خود چنین پاسخ می‌دهند،

"دانشمند غربی به باشندگان فلات ایران می‌گوید درست است که روزی در سرزمین شما تمدن درخشانی بوده است، اما این هیچ پیوندی به شما ندارد و شما هیچ سهمی در آن ندارید. زیرا ما برایتان پژوهش کرده و تمدن‌های گذشتۀ سرزمین‌تان را یافته‌ایم؛ و به شما می‌گوییم که، شما هیچ نقشی در پدید آمدن و پاگیری آن ها نداشته‌اید! چون شما به همین تازگی‌ها (در سنجش تاریخی) و در آغاز هزارۀ دوم پ.م بوده که به این سرزمین (ایران) آمده و آن تمدن‌ها و مردمانش را نیز سوزانده و نابود کرده‌اید!

برای غربیان بهتر است تا مردم ایران چنین بپندارند که، چنانچه در جیرفت، شهرسوخته، خوزستان، سیَلک، مارلیک و... شگفتی‌های بی‌مانند تمدنی فراتر از ۷۰۰۰ سال همچون خط و نقشه‌های باستانی جهان و شاهکارهای معماری و سامانه پالایش (تصفیه) آب و عمل جراحی جمجمه و چشم مصنوعی و... یافت شد، این‌ها هیچکدام برهانی برای اینکه ایرانیان به خود ببالند، نیست؛ زیرا این‌ها دستاورد تمدن‌های پیشاآریایی بوده است و ایرانیان هیچ سهمی در آن‌ها نداشته‌اند!

اما امروزه برخی روشن‌اندیشان غربی به این باور رسیده‌اند که، هدف پژوهشگران دوران استعمار، علمی و پژوهشی نبوده است و آنان بیشتر بر پایۀ جریان‌های سیاسی زمان خود و هدف‌های استعماری کشورهایشان دست به قلم برده‌اند، نه در راه آگاه‌سازی و گسترش دانش.

امروزه در دانشگاه‌های آمریکای شمالی، باور بر آن است که پژوهش‌های مردان سیاستمدار اروپاییِ مسیحی و یا گاه یهودی که خود را در جایگاهی بالاتر از شرقیان و آفریقاییان و بومیان آمریکا و استرالیا می‌پنداشتند، نمی‌توانسته است راستین و صددرصد علمی بوده باشد.

جرالد جیمز لارسون از دانشمندان روزگار ماست که مخالف پژوهش‌ها، نوشته‌ها و روش تحقیق پژوهشگران هنگامۀ استعمار به شمار می‌آید. لارسون در مقاله‌اش با نام تمایز تاریخیِ خودی و غیرخودی می‌گوید ، '... از نقطه نظر احاطۀ اروپاییان بر فرهنگ‌های آسیا، آفریقا و آمریکا از نیمۀ سده ۱۸ میلادی، اندیشمندان غیراروپایی آغاز به جذب مقوله‌ها و مفاهیم اروپایی و روش‌های دسته‌بندی و طبقه‌بندی به اصطلاح علمی اروپاییان کردند، و از آن گذشته، -مردمان آسیا، آفریقا و بومیان آمریکا از نیمۀ سده ۱۸- سنت‌های بومی خود را بر پایۀ همان مقوله‌ها و مفاهیم و دسته‌بندی‌ها بازسازی کردند'.

امروزه غربی‌ها می‌دانند که پژوهش‌های آنان در آن زمان، بر پایۀ سودجویی‌های سیاسی و اقتصادی انجام شده است. اما شگفتا که ما، همچنان سخت به میراث نیاکان استعمارگر آنان وفاداریم!".


سر هنری کمپبل بنرمان نخست‌وزیر بریتانیا طی سال‌های ۱۹۰۸-۱۹۰۵ بود. وی می‌گوید:

"ملت‌هایی هستند که قلمروهای وسیعی در اختیار دارند و سرزمین‌هایشان انباشته از گنج‌ها و منابع پنهان و آشکار می‌باشد. آن‌ها بر نقاط و شاهراه‌های ارتباطی جهان مشرف بوده و بر آن تسلط دارند، سرزمین‌هایشان مهد پیدایش اکثریت قریب به اتفاق تمدن‌ها و مذاهب نوع بشر بوده است. این مردمان اعتقادات، زبان، تاریخ و در نتیجه آرزوها، محرک‌ها و نیروی مشترک دارند. هیچ نوع مواضع معمولی نمی‌تواند بین آن‌ها جدایی بیندازد. اگر تصادفا روزی دوباره این سرزمین‌ها به شکل یک حکومت متحد در آیند، سرنوشت جهان را در دست گرفته و اروپا را منزوی خواهند نمود. اگر این مطلب با دقت و جدیت بررسی شود، می‌باید جسمی خارجی به شکل حائل در قلب این ممالک قرار داد تا مانع از اتحاد و رسیدن دو طرف آن به همدیگر شده، به طوری که قدرت آنان را در جنگ‌های بی‌پایان تحلیل برده و کاملا ناتوانشان کند. همینطور می‌تواند به عنوان وسیله‌ای برای حفظ سلطه و حاکمیت غرب در این منطقه به کار رود".


ما ایرانیان، تاریخ سرزمین خود را بد آموخته‌ایم و هنوز هم بد مى‌آموزیم. تاریخ میهن ما را دیگران نوشته‌اند، نه خودمان. ما میراث مادران و پدرانمان را از دریچۀ چشم دیگران نگریسته‌ایم؛ و این دیگران نیز، بیشتر نه تنها بیگانه، که دشمن بوده‌اند.

ماکیاول سیاستمدار ایتالیایی سدۀ ١۶، در کتاب «شهریار» می‌نویسد:

"اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ و هویت او را در هم بشکن؛ و اگر فرهنگ او خدشه‌ناپذیر بود، تا آنجا که می‌توانی از دروغ بهره بگیر و آن را از پای در بیاور. چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری، دروغگویی بزرگترین اهرم برای پیروزی است".

هگل تاریخنویسی را سه بخش می‌کند: «گزارش» (report)، «تاریخِ اندیشیده» (reflechi) و نوع دیگری که او آن را فراتر از تاریخ می‌داند، «فلسفۀ تاریخ» است؛ که در آن اندیشه و به ویژه آرمان‌هایمان را دخالت می‌دهیم. پس هگل مجاز می‌داند که تاریخنگار، آرمان‌ها و اندیشه‌هایش را بار نوشته‌ها کند. بدین معنا که گذشته را در آیینۀ آینده ببیند و اندیشه‌ها و آرمان‌هایش را در قالب آن بیان نماید.

اکنون تصور کنید که با چنین باوری، تاریخ ملتی را دشمنانش بنویسند و بعد نیز همۀ دنیا جمع شده و آن را تایید نمایند!

زنده‌یاد استاد مرتضی ثاقب‌فر می‌گویند:

"ما باید خیلی بیشتر از غربی‌ها روی تاریخ و فرهنگمان کار کنیم. چرا باید همۀ تاریخ ما را بیگانگان برایمان بنویسند؟ اگر ما درست کار کنیم و کوشا باشیم، هیچکس جرات نمی‌کند که ریشخندمان کند".

سورنا فیروزی معتقد است،

"به علت نگارش کتاب‌های فراوان از سوی غربیان، این پندارهای غلط همچنان در ذهن پژوهشگران باقی مانده و در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود. بدتر از آن، کلیۀ پژوهش‌ها و کاوش‌های نوین نیز پیرو همین فرضیات اثبات‌نشده و تاثیرات برگرفته از آن انجام می‌گیرد و داده‌های به دست آمده نیز بر پایۀ همان فرض تفسیر می‌گردد!".

زنده‌یاد دکتر جهانشاه درخشانی در این باره در دانشنامه کاشان می‌گویند،

"اگرچه دانش امروز دیگر بر دیدگاه خاستگاه اروپاییِ ایرانیان بهایی نمی‌گذارد، اما هنوز هم بازتاب آن در اندیشه‌ها ریشه‌ای ژرف دارد".


اکنون دو نمونهء متفاوت را ببینیم،

"مردم ایرانی که برای پیدا کردن چراگاه و خورش به سوی خوارزم و ایران رهسپار شدند، غالبا مردمی بیابانی و چوپان و برزگر بیش نبودند و از خود خط و ادبیات و فرهنگ آداب شهرنشینی نداشتند ... دیگر می‌بینیم که خطوط پذیرفته شده این قوم نیز از خطوط ملل سامی است". (سبک‌شناسی، بهار)

"تاریخ واقعی ما تا صد و بیست سال پیش بر ما به کلی مجهول بود و محققین اروپا آن را از روی کتاب‌های تاریخی یونان و روم و کتیبه‌ها و منابع دیگر کشف کردند و ما آن را از اروپاییان ... به تدریج یاد گرفتیم. پیش از آن که فقط تاریخ اساطیری خود را می‌دانستیم و آن را تاریخ واقعی تصور می‌کردیم". (مقالهء استاد مجتبی مینوی)


باید گفت، از این دست افراد مشهور که مفاهیم من‌درآوردی غرب در این حوزه را به آسانی پذیرفته و حتی به تمجید شعبده‌بازی‌های متقلبانۀ ایشان هم می‌پردازند، متاسفانه کم نداریم.

حتی امروزه، بسیاری خط ما را عربی و خط پهلوی را برگرفته از آرامی می‌دانند، میانرودانی‌ها را سامی می‌دانند، داستان تروآ را یونانی می‌دانند، مفاهیم هندواروپایی و آفروآسیایی را مقدس می‌دانند، مفهوم یونان باستان را واقعی می‌پندارند، آغاز تمدن را از سومر می‌دانند، از تاریخچۀ دریاچه‌های میانی فلات اطلاعی ندارند، اساسا با مفهوم استوره بیگانه‌اند و خلاصه عاشق و والۀ هر آنچه که مستشرقین غربی گفته باشند، هستند!

شوربختانه امروزه به کودکانی اوتیسمی می‌مانیم که سرخوش و ساده‌انگار، همه چیز را حمل بر صحت کرده و می‌پذیریم. انگار که در سرزمینی فاقد مولفهء خرد گرفتار آمده و هیچ راهی برای رهایی نمی‌یابیم.

باید دانست، یک پژوهش علمی را باید با پژوهشی هم‌سنگ پاسخ داد. اما فرضیات غیرعلمی و اثبات نشده‌ای که بر پایهء اغراض سیاسی و استعماری جعل شده‌اند، نیازی به نقد و پاسخ علمی ندارد و صرفا با روشنگری در ذهن‌هاست که دست از دامان جامعه و نیز کتب درسی و منابع دانشگاهی ما خواهد کشید.


خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای

از او شادمانی و ز اویت غمی است

و ز اویت فزونی و ز اویت کمی است

خرد تیره و مرد روشن روان

نباشد همی شادمان یک زمان

چه گفت آن خردمند مرد خرد

که دانا ز گفتار او بر خورد

کسی کو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کردهٔ خویش ریش


-سلطانشاهی، علیرضا، پان‌ترکیسم و صهیونیسم، انتشارات تمدن ایرانی، ۱۳۸۶

-اختریان، محمود، اطلاعات عمومی پیام، عالمگیر، ۱۳۸۴

-راسل، برتراند، تاریخ فلسفهء غرب

-توین‌بی، آرنولد، نقد فلسفهء تاریخ، ترجمهء علی کشتگر، تبریز، نشر احیا

-احسانی، آزاده، رسالهء کوچ آریاییان از مفاهیم من‌درآوردی دوران استعمار، ۱۳۹۰

-فیروزی، سورنا، کی‌گشتاسپ در روزگار نوسنگی، انتشارات آشیانه کتاب، ۱۳۹۱

-درخشانی، جهانشاه، دانشنامه کاشان جلد ۳، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ١۳۸۲

-فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، گردآوری جلال خالقی مطلق (۸ جلد)، ناشر مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 


-Savage systems: colonialism and comparative religionin Southern Africa, David Chidester, The University press of Virginia, 1996.

-Interpreting across Boundaries, “The age-old distinction between the same and the other” , Gerald Larson, Larson and Deutsch, ads. Delhi: Motilal Banarsidass, 1989.

-Interpreting across Boundaries, “Comparative Philosophy: What it is and what it ought to be” Daya Krishna, Larson and Deutsch, ads. Delhi: Motilal Banarsidass, 1989.


به صفحه تلگرام ما بپیوندید، تاربرگ تاریخ روایی ایران:

http://t.me/oldhistor


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد