مهرداد ایرانمهر
ایرانوج در اسناد، وارث خونیرث و خود نیای ایرانشهر (ایران) است.
پندار نادرستی که بر اثر برداشتهای سطحی از برخی متون و طی تفسیر بیاساس غربیان شکل گرفته و ایرانوج را ناحیهای محدود نشان میدهد، امروزه باعث نتیجهگیریهای تاسفبار و وحشتناکی در توضیح تاریخ استورهای و وصف دورههای انسانشناسی فلات شده است.
...گویند معتدلترین و باصفاترین و بهترین بخشهای زمین ایرانشهر است و همان است که به اقلیم بابل معروف است: درازای آن میان رودخانۀ بلخ تا رودخانۀ فرات و قادسیه و پهنای آن میان دریای غاپسکین (آبسکون) تا دریای فارسی و یمن و سپس به طرف مُکران و کابل و طخارستان و منتهای آذربایجان است و آنجا برگزیدۀ بخشهای زمین و ناف زمین است، به علت اعتدال رنگ مردم آن و استواری پیکرهاشان و سلامت خردهاشان.
آنچه معمورتر و خیر و خصب آن بیشتر و استقامت سیاست آن نیکوتر و عمارت در آن قائمتر، مملکت ایرانشهر است، و بابل قطب و اصل آن اقلیم است و آن را مملکت پارس میگویند و حد آن مملکت در ایام عجم و جاهلیت معلوم بود. (المسالک و الممالک، اصطخری، ص ۶)
زکریا بن محمد بن محمود قزوینی (۶۰۵ تا ۶۸۲ ه.ق) دربارۀ فارس میگوید،
«از شرق به کرمان و از جانب غرب به خوزستان و شمال آن به خراسان و جنوب به دریای فارس میرسد. گویند که اهل آن از نسل فارس بن طهمورثاند. سکان موضعی که مسّمی به ایرانشهر است، و آن وسط اقالیم ثالث و اربع و خامس، مابین نهر بلخ تا منتهای آذربایجان، ارمنیه تا به قادسیه و تا به دریای فارس و این برچیده و برگزیدۀ اراضی است، و بهتر آنکه در قلب اقالیم واقع است، و از آنچه مُتأذی (اذیت) میشوند اهل شرق و غرب و جنوب و شمال، دور و مستور است ... در تواریخ مذکور است که مَلک فرس ۴۰۰۰ سال بر جمله عالم فرمانروایی کردند». (آثارالبلاد و اخبارالعباد، جلد اول، ص ۳۰۴)